اشاره:
در ادامه شکل و سیاق تازه ی صفحه ی از “ همه جا” ی چاپ دوم هنر روز و در ادامه ی ویژه مطالب نود سالگی سیمین دانشور، نخستین مطلب برگزیده ی فیس بوکی این هفته را به یادداشتی از “ ناتاشا امیری ” در صفحه ی فیس بوک مدرسه فمینیستی اختصاص داده ایم و در ادامه سروده ای خطاب به جوانان لیبی از صفحه “ کاوه رضوانی” را آورده ایم. شعری از “ شل سیلور استاین ” شاعر معاصر و متفاوت سرای آمریکا و طرحی از “ فرهاد حسن زاده ” نیزدیگر مطالب این هفته ی چاپ دوم هستند. تکه های برگزیده ی ما را در ادامه ی این صفحه از پی بگیرید.
یک - مدرسه فمنیستی
ناتاشا امیری
دانشور تلفیقی است از:
استعداد ادبی
تحصیلات آکادمیک
شخصیت خاص
همسر نویسنده مشهوری چون جلال آل احمد بودن
ارتباط با محافل روشنفکری وبزرگان هر عصر
اما رمان پرفروش سووشون او توانست اثبات کند او صرفا” اولین زن نویسنده نیست”.
ویژگی های کلی سووشون:
ایجاد ارتباط میان ادبیات نوپا و جریانات ادبی بومی
تبیین رویکرد تاریخی
تبیین رویکرد سیاسی
تبیین تحولات اجتماعی منطقه ای فارس در سالهای جنگ دوم جهانی
تصویر سازی روزمر گی، سنت ها و آداب و رسو م
بازسازی اساطیر کهن لابلای متن (آئین سیاوش کشان ایزد شهید شونده ومظهر سرسبزی که در قالب کیخسرو زنده می شود و نماد مظلومیت و بی گناهی است و فرا رسیدن فصل سرما و برخاک افتادن گیاه را خبر می دهد وارتباطش با مرگ مرد داستان یوسف ومراسم خاص عزاداری سیاوشان)
بیان تصویری درونی وبیرونی هویت و جایگاه زن در مرحله ای از تغییر و تحول و تلاش زنان برای خودیابی
باز گشایی آمال نوین با قابلیت حرکت دهندگی به سمت آن ها
ایجاد لایه های درونی و رمزی
خطوط و ماجراهای فرعی
واکاوی روانشناختیشخصیتهای جاندار وواقعی که عملکرد گروه های اجتماعی خاصی را مجسم میکنند
و گاه نثری شاعرانه و از پیش اندیشیده شده یا نثری کاربردی تنها برای پیشبرد موضوع
دو – کاوه رضوانی -
به جوانان لیبی
که خواب سرهنگ را بر آشفتند……
از مصراته بوی خشم می آید
بوی عصیان
بوی خون
قطره
قطره
قطره
قطره
میان آتش و رنجید!
رسولان عریان جوانمرگی!
با شور و درد و گلوله و مرگ.
آرام باش برادر!
آنها هر روز تو را،
آنها هر روز خون تو را،
پاک می کنند
اما نمی دانند
پیراهن سرخ تو،
تن به تن
در میان ما خواهد گشت!
آرام باش برادر!
ما تو را امروز با خون می نویسیم
ما تو را هر روز می نویسیم.
نفرین مادران
روزی،
بارور خواهد شد.
دیکتاتورها،
با هزار ستاره هم،
سپید بخت نمی شوند
سه – شل سلور استاین
شعری که زندگی ست
بیا عزیزم بیا
یک تکه هیزم دیگر در آتش بینداز
کمی گوشت و لوبیا بار کن
بعد برو سراغ اتومبیل و چرخ هایش را عوض کن
بعد جوراب هایم را بشور
بعد لباس هایم را رفو کن
بعد بیا کنارم بنشین !
و پیپ ام را پر کن
اما نه!
اول پیژامه ام را بیاور
بعد یک قوری چای دیگر دم کن
همه اینکارها را که کردی
حالا به من بگو:
دردت چیه که می خوای طلاق بگیری؟
من با بچه خواهرت بازی نکردم؟
هر شب او را ماشین سواری نبردم؟
به تو اجازه ندادم ماشینم را بشویی؟
به تو نگفتم که داری چاق می شوی؟
چرا نمی فهمی ؟
که همه اینها از نظر یک مرد یعنی عشق؟
حالا بیا و کنارم بنشین
اما نه!
لطفاً قبل از آن لباس هایم را اتو کن
پیژامه ام را بیاور
غذایم را بپز
بعد یک قوری دیگر چای دم کن
و بعد به من بگو:
دردت چیه که می خوای طلاق بگیری؟
لعنت بر هرچه فمینیست!
شل سیلوراستاین
چهار – فرهاد حسن زاده
شلوارهای سفید
جورابهای آبی
پیراهنهای سبز
کلاههای زرد
کتهای قهوهای
آه…
زندگی تکرار رنگهاست
بر تن خستهی آدمها