طبقه متوسط را حامی اصلی دموکراسی نام نهاده اند و بزرگترین پایگاه اجتماعی نیروهای دموکراسی خواه. انتخابات ریاست جمهوری دهم نیز نزدیک است و دوگانه اصلاح طلبی/اصولگرایی هم صف آرایی شان حول محور دموکراسی خواهی پررنگ تر از گذشته. اما کدامیک از کاندیداهای فعلی، طبقه متوسط را نمایندگی می کند و شعارهای دموکراسی و حقوق بشر خواهانه سر می دهد؛ برآزادی های فردی پای می فشارد، بخش خصوصی به معنای واقعی را ارج می نهد، بر آزادی بیان و عقیده تاکید می کند و تقویت جامعه مدنی را وعده می دهد؟
اگر کارمندان، کارگران رده بالا، روشنفکران، دانشگاهیان، هنرمندان و… را اقشار طبقه متوسط بدانیم اینان خواسته های روشنی دارند. مارکس وبر باتوجه به سه شان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، طبقه را تعریف می کند و اگر این تعریف را ملاک قرار دهیم باید گفت طبقه متوسط در ایران در حوزه سیاسی دغدغه آزادی بیان و عقیده، در حوزه اقتصادی دغدغه خصوصی سازی و در حوزه اجتماعی دغدغه آزادی های فردی را دارد اما کدامیک از کاندیداهای فعلی پاسخ به این دغدغه ها را مدنظر خود قرار داده اند؟
برای پاسخ به این سوال باید کاندیداهای اصولگرا را از دایره تحلیل خارج ساخت، چه آنکه اصولگرایان هیچ گاه شعار دموکراسی نداده اند و اصولا به ایدئولوژی دیگری پایبندند. تنها شاید محمدباقر قالیباف را بتوان اصولگرایی دانست که در انتخابات گذشته به طبقه متوسط توجه زیادی نشان داد و از قضا آرای خوبی را از این ناحیه کسب کرد و اظهارات این چهار ساله اش نیز مدعای این است که وی همچنان خود را نه یک اصولگرا که یک اصولگرای اصلاح طلب می داند. اما در اردوگاه جناح اصلاحات که قاعدتا می باید کاندیداهایی با گفتمان دموکراسی خواهانه باشند وضع بر چه مداری می چرخد؟
به نظر می رسد کاندیداهای این دوره اصولا کاندیداهایی با گفتمان عدالت خواهانه و با شعار برابری هستند. چه آنکه مشکل عمده مردم نیز مشکل اقتصادی و معیشتی است. چه محمود احمدی نژاد به عنوان کاندیدای اصولگرایان که آرای مناطق محروم و اقشار فرودست را هدف قرار داده، چه کروبی که اگر 4 سال قبل شعار 50 هزار تومانی داد امسال با شعار سهامی کردن نفت بازهم به آرای طبقات پایینی جامعه چشم دوخته و چه میرحسین موسوی که با گفتمان عدالت خواهانه اش نیز به همین اقشار توجه داشته و حتی اولین سخنرانی رسمی انتخاباتی اش را نیز در محله ای در جنوب تهران به نام نازی آباد برگزار کرده است.
از محمود احمدی نژاد به واسطه اصولگرا بودن و از مهدی کروبی به این دلیل که در چند انتخابات گذشته نشان داده که کاندیدای تمام قد طبقه متوسط نمی خواهد باشد بگذریم، به مهندس میرحسین موسوی می رسیم که به واسطه نقاش بودنش و تفکرات فرهنگی و شغل همسرش که استاد دانشگاه است جزء طبقه متوسط محسوب می شود اما به واسطه شعارهایی که تابه حال داده دغدغه ای برای نمایندگی این طبقه از خود نشان نداده است. در واقع هر سه کاندیدای مطرح این دوره سبد انتخاباتی خود را در میدان طبقات پایین دست گذاشته اند و هرشعاری داده اند برای جذب این اقشار بوده است. به همین دلیل بود که با کاندیداتوری سید محمد خاتمی به ناگهان سیل عظیمی از حمایت ها از اقشار دانشگاهی، جوانان و زنان به راه افتاد و احزاب وابسته به طبقه متوسط مانند سازمان مجاهدین انقلاب، جبهه مشارکت، کارگزاران سازندگی، نهضت آزادی و… بی هیچ درنگی از وی حمایت کردند و حتی گمانه هایی مربوط به حمایت تشکل های دانشجویی نیز شنیده می شد. اما با انصراف خاتمی طبقه متوسط که در انتخابات گذشته بیشترین رای اش را به کاندیدای اصلاح طلبان پیشرو، یعنی دکتر مصطفی معین داده بود در این انتخابات خود را بدون کاندیدا می بیند و این سبد حمایتی عظیم اکنون بی تصمیم مانده است. این فرصت خوبی است برای کاندیدایی مثل میرحسین موسوی که به نسبت دو کاندیدای دیگر مخصوصا برای نسل جدید از لحاظ فکری ناشناخته تر است و این مزیت را دارد که می تواند شعارهای دست اول بدهد. اما آنچیزی که از شعارها و گفتمان میرحسین موسوی دیده می شود شعارهایی نیست که دلخوش طبقه متوسط شهری باشد. حمله وی در حسینیه نازی آباد به رژه ماشین های مدل بالا و یا گرفتن جشن های آنچنانی در خانه های عیانی شمال شهر اگرچه می تواند برای اقشار فرودست جامعه جذاب باشد و برای طبقات بالایی ریشخندی تمسخرآمیز درپی داشته باشد اما برای طبقه متوسط که بین طبقات بالایی و پایینی معلق است و میل به بالا رفتن دارد می تواند مانعی در راه آرزوهای اقتصادی باشد. یا وقتی میرحسین موسوی بر گفتمان آزادی خواهانه و اصلاح طلب بودن خود اصراری نمی ورزد و همواره تاکید دارد که واژه اصولگرایی را نیز به اصلاح طلبی خود اضافه کند و هیچ ابایی هم از همکاری با چهره های سرشناس اصولگرا نداشته باشد شاید این سیاست برای جمع آوری بخشی از آرای اصولگرایان مفید باشد اما ضربه سختی است به صندوق آرایی که جلوی طبقه متوسط شهری گذاشته می شود. یا وقتی از سیاست های هسته ای دفاع می شود و آن را برابر اصولگرایی عنوان می کند این خود می تواند برای طبقه متوسطی که بزرگترین دغدغه اش آرامش و آسایش است دافعه ایجاد کند. عدم موضع گیری صریح موسوی در قبال مفاهیم حقوق بشری تبدیل به دغدغه بزرگتری برای طبقه متوسط شده و تردیدهایش برای حمایت از آخرین نخست وزیر ایران را بیشتر از گذشته کرده است. الگوی زیست مسلمانی و برنامه ریزی در حوزه های فرهنگی و سیاسی براساس این الگو نیز نمی تواند چندان جاذبه ای برای این طبقه و مخصوصا برای اقشار روشنفکر و دانشگاهی داشته باشد چه آنکه از این شعار بیشتر بوی ارزشی بودن و ارشادی بودن حوزه فرهنگ و سیاست می آید تا حمایتی بودن. از همه مهم تر حلقه مشاورین و یاران میرحسین موسوی است که در نگاه اول صریحا بگویم خاطر طبقه متوسط را آزرده می سازد و هیچ کششی در بین این طبقه ایجاد نمی کند. این هوشیاری دکتر معین در انتخابات گذشته بود که معاونین خود را محمدرضا خاتمی و الهه کولایی انتخاب کرد تا هم آرای روشنفکران و جوانان را به واسطه خاتمی جمع کند هم آرای زنان را به واسطه کولایی. اما حلقه یاران نزدیک موسوی واجد هیچکدام از این ویژگی ها نیستند و بیشتر یادآور دوران جنگ و انقلاب می باشند تا اصلاحات و این برای نسل جوان جذابیتی ندارد و در زنان نیز می تواند اثر منفی داشته باشد. به یک سخن از ستاد انتخاباتی مهندس میرحسین موسوی بوی اصلاح طلبی به مشام نمی رسد. مخصوصا در استان محل زندگی من، گیلان، که رییس ستادش در انتخابات گذشته مجلس در لیست اصولگرایان و نه اصلاح طلبان حضور داشت و از کمترین محبوبیتی نیز در بین مردم و خصوصا طبقه متوسط بهره مند است.
اما ظاهرا این انتقادات به گوش مهندس میرحسین موسوی نیز رسیده که دراولین جلسه مطبوعاتی اش گفتمان خود را تلطیف کرد و به آن رنگ و لعاب آزادی خواهانه بخشید. هرچند این جلسه در روزنامه اطلاعات، که نماد میانه روی، انفعال و غیرسیاسی بودن است برگزار شد که ای کاش به عنوان اولین قدم جدی مکانی دیگری در نظر گرفته می شد اما صحبت های طرح شده از سوی موسوی درصدد نشان دادن چهره دیگری از کاندیدای مورد حمایت خاتمی داشت. بیان این مورد که “در سیاست خارجه نباید هزینه بی مورد بدهیم”، “گشت های ارشاد را جمع خواهم کرد”، “اطلاعات غیرشفاف حقوق ملت را نقض می کند”، “درصورت یکی بودن حرف و عمل اوباما رابطه با آمریکا جایز است”، “نگاه دولتی به اقتصاد ویژه دوران جنگ بود” و “کدام قانون به ما اجازه می دهد یک کتاب را چند سال نگه داریم؟” همه سخنانی است که درصورت تکرار و هدفمند بودن می تواند آرای بزرگ طبقه متوسط که آماده جهت گیری به نفع موسوی است و فقط به انگیزه ای قوی احتیاج دارد را به سمت موسوی سوق دهد. انگیزه ای که طبقه متوسط به آن احتیاج دارد دادن این تضمین است که آزادی های فردی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شان به مخاطره نیافتد. خصوصی سازی واقعی اجرا شود، کشور به دوران خوب فرهنگی و انتشار مجدد کتاب، روزنامه، فیلم و آلبوم های موسیقی و برگزاری کنسرت های متعدد موسیقی بازگردد و تنش زدایی در عرصه بین الملل درصدر سیاست ها نشیند و به حزب گرایی و نهادسازی کمک شود. اگر موسوی در چند ماه باقیمانده به این مهم دقت کند که آرای طبقه فرودست بین دو کاندیدای مطرح دیگر هم تقسیم می شود و آرای طبقه متوسط بلاتکلیف است می تواند ضمن نگاهی که به اقشار پایین دست دارد عمده شعارها و برنامه هایش را حول طبقه متوسط تنظیم کند تا درکنار آرایی که از محلات پایینی و روستاها به واسطه گفتمان عدالت خواهانه اش را به طور سنتی دارد آرای طبقه متوسط را نیز مختص به خود کند. لازمه رسیدن به این هدف نیز این است که گفتمان عدالت خواهانه اش با گفتمان آزادیخواهانه تلفیق گردد تا برابری اقتصادی در کنار برابری حقوق بشری قرار گیرد. در اینصورت است که میرحسین موسوی به عنوان کاندیدایی ملی که هم آرای طبقه پایینی و هم طبقه متوسط و حتی طبقه بالایی را خواهد داشت از شانسی به مراتب بالاتر از دیگر کاندیداها برای پیروزی برخوردار می شود.