آرزوهای پنهان مردم ایران

نویسنده
آرش سبحانی

» صدا

 

برنارد لوییس در کتابش با عنوان “ چه خطائی اتفاق افتاد - چه اشتباهی رخ داد؟ تقابل اسلام

و مدرنیته” به مساله زوال تمدن اسلامی می‌پردازد و در آنجا یکی‌ از ضعف‌ها و علل سقوط فرهنگی‌ دنیای اسلام را - در کنار - تبعیض نسبت به حقوق زنان و غیره عدم پرداختن به هنر به خصوص موسیقی می‌داند. لوییس می‌نویسد پس از شکست‌های سنگین مسلمانان در مقابله با ارتش‌های غربی تنها جاذبه تمدن غرب برای دولت‌مردان مسلمان تجهیزات پیشرفته نظامی و صنایع مرتبط با آن بود. چیزی که از قرن ۱۸ تا به حال عوض نشده.

من نمی خواهم اینجا در مورد این که موسیقی چیست صحبت کنم، یا به موضوع تقابل موسیقی “فاخر” و “غیر فاخر” بپردازم، این‌ها همه بحث‌های طولانی‌ و بعضا تخصصی و گاهی‌ بیهوده هستند چون چیزی که در آخر می‌ماند “خود” موسیقی است، موسیقی چه فاخر چه غیر فاخر از هرگونه نقدی بر روی موسیقی قوی‌تر است! استیو مارتین کمدین و موزیسین امریکایی می‌گوید :“صحبت کردن درباره موسیقی مثل رقصیدن در مورد معماری است. ” ورای این حرف‌ها که فکر می‌کنم بر همه روشن است، هدف من از نوشتن این چند خط نگاهی‌ است به جریانی که عموماً به “جریان موسیقی زیرزمینی” شناخته شده است و به اعتقاد من آنچه آنرا برای خیلی‌‌ها جذاب می‌کند وجهه فرهنگی‌ و اجتماعی آن است و نه “خود” موسیقی.

این که تاریخچه و ریشه‌های این موسیقی چیست و اینکه آیا نام “زیر زمینی‌” از لحاظ فنی‌ و حرفه‌ای نامی‌ دقیق برای این جریان هست یا نه و… خود موضوع بحث‌های داغی بین دوستان درگیر این جریان است ولی‌ من به عنوان ناظر و کسی‌ که به علت علاقه و شانس فرصت آشنایی با خیلی‌ از موزیسین‌های فعال در این جریان را داشته‌ام؛ دغدغه‌ام و گرایشم به این جریان به خاطر این بحث‌ها (که شاید به جا و مهم هم باشند) نیست. من فکر می‌کنم این جریان پدیده‌ای است که در فضای فرهنگی‌ ‌ایرانی تعریف و ماهیتی متفاوت دارد با آنچه در غرب در جریانهای هنری غیر متعارف شاهد هستیم، به نوعی مانند وبلاگ نویسی، این جریان موسیقی زیرزمینی (یا هر اسمی که شما صلاح میدونید) صرفاً از روی تجربه گرائی یا واکنش به بازار نیست! این یک راه ناگزیر است!

همانگونه که از بستر وبلاگ نویسی ما شاهد ادامه و شکوفایی نسلی از روزنامه نگاران و فعالین اجتماعی و ادبی‌ بودیم که هرگز در فضای “مجاز” فرهنگی‌ کشور امکان نداشت بتوانند حرفشان را به گوش کسی‌ برسانند، موسیقی زیرزمینی، بستری فراهم آورد تا تعداد زیادی از افراد این جامعه نگرانی‌ها، عشق‌ها آرزوها و اتفاقات زندگی‌شان را در قالب ترانه ثبت کنند.

 باید یادآوری کنم که هم در مورد وبلاگ نویسی و هم در مورد موسیقی زیرزمینی، بحث‌ها و گرایشات سیاسی همیشه ثانویه بوده و اینکه جریان فرهنگی‌ “مجاز” همواره اصرار داشته به موسیقی زیرزمینی انگ “سیاسی” بزند، صرفاً از روی اشکالی است که در دی. ان. ا ساختار معیوب، غیر رقابتی‌ و به شدت فاسد و تمامیت خواه فرهنگی‌ کشور شاهد هستیم، درست است که تعدادی از چهره‌های شناخته شده جریان موسیقی زیرزمینی ترانه‌هایی‌ با تم سیاسی ساخته‌اند ولی‌ این فقط یک جنبه از چهره‌های مختلف این جریان موسیقی است و علت این که فقط این جنبه از ترانه‌های زیرزمینی برجسته میشود چیز دیگری است.

 واقعیت این است که فرهنگ ‌ایرانی به شدت سیاست زده است، این که گرایش سیاسی سینماگران ما، نویسنده‌های ما، حتی ورزشکاران ما اینقدر مهم‌تر از خود آثار یا دست آورده‌شان است چیزی است که در هیچ جای دیگر دنیا به این شدت پر رنگ نیست، و البته این هم مثل هر موضوع فرهنگی‌ دیگری دلایلی تابع زمان دارد که با زمان هم تغییر خواهد کرد.

از بحث اصلی‌ دور نشویم، من فکر می‌کنم ترانه‌های “سیاسی” آن قسمتی‌ از کوه یخ جریان موسیقی زیرزمینی هستند که دیده‌بان‌های فرهنگی‌ “ترجیح” داده‌اند ببینند. عده زیادی بر این باورند که موسیقی زیر زمینی‌ “همین” است، من به شما اطمینان می‌دهم که چنین نیست!

من به عنوان یک علاقه‌مند در این زمینه سعی‌ کرده‌ام فضای موسیقی “غیر حکومتی” کشور‌های همسایه ایران را دنبال کنم، چون فکر می‌کنم بسیاری از معضلات فرهنگی‌ ما با همسایه‌هامان مشترک است، و احتمالا راه حل‌هایمان نیز باید شبیه باشد ولی‌ چیزی که به صورت باور نکردنی من را شگفت زده می‌کند، پوست کلفتی‌ جریان زیرزمینی ایران است! در مقایسه با کشور‌های همسایه.

تعداد گروه‌ها و هنرمندانی که بتوانند از راه تولید و اجرای موسیقی زندگی‌ خود را اداره کنند در ایران به طرز اسف باری اندک است، در کشوری که اساتید موسیقی سنتی‌ و “مجاز” آن در تنگدستی زندگی‌ می‌کنند، خود را وقف موسیقی “غیر مجاز” کردن از لحاظ اقتصادی خودکشی‌ است. اگر از معدود هنرمندان و گروه‌هایی‌ که بیرون از ایران فعال هستند و شاید بتوانند هزینه ضبط آلبوم خود را تامین کنند، بگذریم؛ گروه‌های داخل ایران، بزرگترین مشکلشان مساله اقتصادی است، این که برای کشوری که در سبد خانوارش هزینه‌های فرهنگی‌ شبیه یک شوخی‌ است، کار “غیر مجاز- بخوانید غیر قابل تبدیل به پول” تولید کردن عشق می خواهد و… پوست کلفت!

این یک نیاز است که این همه گروه و هنرمند را وادار می‌کند ساعت‌ها وقت صرف کنند روی موسیقی که راه‌های رساندنش به گوش مخاطب اینقدر غیر منطقی‌ سخت و تقریباً ناممکن است.

من شخصاً خودم را بسیار خوش شانس می‌دانم که توانسته‌ام موسیقی که با کمک همکارانم تولید می‌کنم را - به لطف دوستان مشفق و تکنولوژی- به گوش مخاطبان برسانم، ولی‌ متأسفانه این امکان برای قسمت عمده‌ای از این جریان فراهم نیست، قسمت عظیمی‌ که در شرایطی سخت تر و بدون دسترسی به امکانات روز سر به زیر مشغول تولید “موسیقی” است و توسط هیجان دوستانی که نبض فرهنگ را با تعداد “لایک” اندازه می‌گیرند ندیده گرفته می شوند.

حرف من این است، مسئله موسیقی مساله‌ای جدی است، چیزی که “ایران” را تعریف می‌کند نه مرز‌های جغرافیای آن و نه کسانی هستند که بیرون یا داخل گود نشسته‌اند، بلکه روح آن است، چیزی است که به ما نگاه کردن م آموزد، فرهنگ است که به ایران “زندگی‌” می بخشد، در شرایطی که تولید فرهنگی‌ در عرصه‌های متفاوت نه تنها از لحاظ مادی سودی ندارد بلکه شاید خطرات جانی هم به همراه داشته باشد، این که تعدادی (که اصلا کم نیستند و باورتان نمی شود در کجاهای ایران فعال هستند) بدون مزد و منت اینقدر خالصانه احوال یک ملتی را با موسیقی ثبت کنند یک معجزه است.

در ۱۰- ۱۵ سال گذشته مدام شاهد آن بوده ایم که فرنگی‌‌ها به خاطر این که عده‌ای جوان در ایران اسلامی دارند “گیتار میزنند” با نگاهی‌ موزه‌ای به پدیده موسیقی زیرزمینی ایران پرداخته اند. یا عده‌ای موسیقی زیرزمینی را پدیده‌ای گذرا خواندند که فقط زنده به اعتراض سیاسی است وگرنه موضوعیتی ندارد. اما تجربه چیز دیگری نشان می دهد، تعداد هنرمندان و فعالین زیرزمینی رشد باور نکردنی داشته، مخصوصاً در خارج از شهرهای بزرگ این رشد خیره کننده است، و با همه کمبود‌ها و نداشتن فضای ارائه آثار، میزان تولید و کیفیت رو به رشد است. آثاری که اگر امکان تجربه در عرصه جهانی‌ را داشته باشد حرف زیادی برای گفتن دارد.

برای شیک شدن این نوشتار ناگزیرم برگردم به ابتدای بحث! امروز گفته برنارد لوییس در مورد اصرار حکومت‌های اسلامی به یادگیری تکنولوژی نظامی غربی و ندیده گرفتن موضوعات فرهنگی‌ و علوم انسانی‌ و بی‌ محلی به فرهنگ و موسیقی را “که صلح آمیز‌ترین پدیده انسانی‌ است” شاهدیم، و می توان از اینجا دید که با ادامه این روند چه عاقبتی در انتظار فرهنگ ایران است، تنها یک راه باقی‌ است این که خود ما، تک تک ما، بار سنگین گسترش و حمایت از تولیدات فرهنگی‌ را به دوش بکشیم، برای من آشنایی و حمایت از گروه‌های موسیقی زیر زمینی‌ یکی‌ از این قبیل کارهاست، لذتی که از ترانه‌های خوش ساخت گروه‌های جوان ‌ایرانی می برم من را عمیقا به آینده این جریان فرهنگی‌ امیدوار می‌کند و خودم را موظف می‌دانم این را با شما قسمت کنم.

سعی من این است که برای دوره‌ای تعدادی از موزیسین های زیرزمینی که در داخل ایران فعالند و صدایشان کمتر شنیده میشود رو اینجا به علاقه‌مندان معرفی کنم.