طبق برخی اخبار و نیز تکذیبیههای عجولانه وزارت امور خارجه، هر کس که کمی با ساختار این وزارت خانه آشنا باشد میتواندبگوید، پاستور در نظر داشته علی اکبر صالحی را به عربستان بفرستد؛ ارادهای که به تایید نمایندههای مختلف مجلس هم رسیده1 و اکنون نیز شایعاتی مبنی بر سفر انجامشده اسفندیار مشایی به عربستان از راهروهای مجلس به گوش میرسد
تقریبا دو سال پیش بود که احمدینژاد از تحقیر ملت ایران در سفر خاتمی به فرانسه وعدم استقبال مودبانه ژاک شیراک از نماینده مردم ایران حرف زد که مانند تقریبا تمامی حرفهای آن زمان او رنگی از ریا بر جسمی از دروغ داشت.
اما دولت او از روزهای اول دولت نهم تا این روزهای دولت دهم، ایران را در عرصه بینالمللی وارد شیب تندی کرده که ماحصل آن تحقیر ملی و ضعف مفرط در تاثیرگذاری در روندهای منطقهای است، اما به راحتی، با سکوت رادیویی برگزار شده و متاسفانه به حد کافی در این شش سال به آن توجه نشده است.
دولت محمود احمدینژاد در روزهای اولیه تشکیل دولت دهم هرچند بسیار دیر و برخلاف عباراتی مانند “مدریت جهانی” با یک واقعیت تلخ روبرو شد و آن اینکه دولت او، مانند دولت کره شمالی و لیبی، به غیر از کسانی که جیرههای میلیون دلاری سالانه مانند حزب الله لبنان دارند، دوست و متحدی ندارد و دیگر هیچ کشوری حاضر نیست با دولت او وارد یک رابطه “برد-برد” در کنشهای بینالمللی شود و هرکس که متاعی در دست دارد، فقط میخواهد به چند برابر قیمت آن را به تهران قالب کند( این کالا از جمله میتواند حمایت در عرصه بینالمللی باشد مانند چین که تا کنون چند صد میلیارد دلار برای اقتصاد ایران هزینه داشته و به مرگ تدریجی صنعت و کشاورزی ایران منجر شده ) و یا چشم به دلارهای نفتی دارد تا به نحوی برخی تحریم ها دور زده شود که دراین لیست نامهایی از ترکیه تا بخش خصوصی اسراییل دیده میشود.
بر همین اساس صالحی و در کنار او مشایی مامورشدهاند تلاش کنند تا بهنوعی سیاست “تنشزدایی” با کشورهای عربی و اروپایی را در پیش گیرند. سیاستی که زمانی محمد خاتمی رییس جمهور سابق جمهوری اسلامی آن را استراتژی خود در سیاستخارجی قرار داده بود و با حفظ منافع ملی تا حد زیادی در آن موفق بود. اما محمود احمدینژاد و اطرافیانش همواره از آن سیاست به عنوان “سیاست ذلتبار” نام برده و به آن حمله کرده اند.
اکنون پس از تحمیل هزینههای فراوان بر اقتصاد و سیاستخارجی ایران، دولت دهم درحال در پیش گرفتن سیاست «تنشزدایی» است اما به علت عدم بهرهمندی از کارشناسان با تجربه و البته بیشتر به علت نداشتن قدرت چانهزنی درعرصه بینالمللی و عدم توانایی برای تاثیر گذاری در روندهای منطقهای و عدم مشروعیت جهانی2 به جای اجرای سیاست تنشزدایی، سیاست اعطای امتیاز و دیپلماسی تحقیر را به اجرا درمی آورد.برای درک این موضوع هم به هیچوجه نیازی به دسترسی به “اسناد محرمانه” و “اخبار خاص” نیست، که اصول سیاست خارجی خودنشانگر این نکته است که تهران اجبارا برای کاهش تنش با رقبا و دشمنان منطقهای خود به آنها امتیاز می دهد.
حال سئوال این است که علی اکبر صالحی در سفر به امارات به جز اعطای امتیازاتی که روزی در تاریخ مشخص خواهد شد، چه در چنته داشته که شیخ ابوظبی را با آن تحت فشار قرار دهد تا امارات زبان در کام کشد و شمشیر در نیام گیرد؟جز این است که تهران برای دور زدن تحریمها به این کشور نیاز دارد در عین آنکه هیچ اهرم فشار قابل توجهی بر آنها ندارد؟ عربستان نیز به همین شکل؛ تهران دقیقا با چه سلاحی میخواهد گوش ریاض را بپیچاند؟ متحد استراتژیک؟ قدرت فایقه مالی؟ پیمان مشترک نظامی منطقهای؟
کشورهای حاشیه خلیج فارس وعربستان جدا از اینکه حمایت ایالات متحده امریکا رادارند به شدت در پی آناند تا با افزودن اعضای جدید مخالف ایران مانند اردن و مراکش و توانمند سازی آنها، جبهه قویتر علیه ایران دست بسته، ایجاد کنند.
بحران اخیرالبته این را هم نشان داد که برخلاف تصور بسیاری که شورای همکاریهای خلیج فارس را تنها یک “مترسک” تصور میکردند، این شورا در برخی موارد کارآمد است؛ هرچند این کارآمدی در قتل و در هم شکستن اعتراضات مردمی باشد.
اما تاثیر سفر چند هفته پیش صالحی به چند کشور عربی از جمله امارات و عمان و قطر چه بود؟ نتیجه این سفرها برای ایران تنها به این محدود شد که بهرغم حملات شدید در بیانیه اخیر شورای همکاری خلیج فارس به جمهوری اسلامی برای دخالت در امور داخلی کشورهای عرب منطقه، تاکید بر اشغال جزایر سه گانه توسط ایران، تاکید بر نام مجعول برای خلیج فارس و تهدید آشکار ایران، بند مربوط به شکایت این کشورها به سازمان ملل علیه ایران حذف شود.حال دستاورد سفر احتمالی مشایی به عربستان، با توجه به شکاف عمیق استراتژیک و حتی ایدئولوژیک بین تهران-ریاض چه خواهد بود؟
دیر زمانی است که ضعف سیستماتیک و نهادینه در عرصه سیاست خارجی ایران کار را به جایی رسانده که سفیر کشور کومور در تهران با صدای بلند اعلام میکند نام خلیج فارس باید عوض شود و کشورش به خاطر رابطه با ایران هزینه های زیادی پرداخت کرده3 و نامزد ریاست جمهوری اش نیز وعده انتخاباتی میدهد که رابطه با ایران را قطع کند.4
مصر پس از حسنی مبارک نیز حاضر نیست به پیشنهاد دوباره “تا همین بعد از ظهر سفارتخانه در قاهره تاسیس کنیم”5 که این بار با ادبیاتی متفاوت توسط علی اکبر صالحی ارایه شد توجه کند؛ حتی مسوول دفتر حفاظت منافع ایران در این کشور به جرم جاسوسی مورد بازداشت یک روزه و بازجویی قرار میگیرد و از این کشور اخراج میشود. اینها را به اتهام جاسوسی چند ایرانی در کویت و بحرین اضافه کنید و نیز فراموش نکنیم که مردم سوریه از دولت احمدینژاد و حزب الله لبنان به این دلیل که معتقدند در سرکوب خیزش دموکراسی خواهانه آنها نقش مستقیم داشته اند متنفرند. دمشق تنها متحد استراتژیک تهران نیز آنچنان درگیر مشکلات و معضلات داخلی است که دیگر وقتی برای ادامه شرکت در بازیهای پرهزینه و جنجالی تهران را ندارد6. شورای همکاریهای خلیج فارس نیز به راحتی به بحرین نیرو اعزام میکند و ایران( که زمانی در شبه جزیره عرب پایگاه نظامی داشت) غیر از شاخ و شانه کشیدن هیچ اهرم فشاری برای تحت فشار قراردادن آنها، بخصوص عربستان سعودی در دست ندارد. و بر این لیست بلند و بالا، این را نیز می توان افزود که این روزها اخبار رسمی از اراده کشورهایی مانند زیمبابوه و گواتمالا بر باز پس ندادن قروض شان به ایران به گوش میرسد.
و این نتایج مسیری است که دولتی با استناد به شعارهای شورانگیزی مانند “امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند” و “اسراییل باید از روی نقشه حذف شود”و ادعاهایی همچون سیاست خارجی “عزت مدارانه” و “عدم انفعال” تیشه به ریشه تمامی اصول روابط دیپلماتیک می زند و دستگاه سیاست خارجی و سفارتخانه هایش جولانگاه سپاه پاسداران می شود و کارشناسان آن زندانی و یا خانه نشین می شوند.
پانویس
1- رجوع شود به لینک
2- رجوع شود به لینک
3- رجوع شود به لینک
4- رجوع شود به لینک
5- رجوع شود به لینک