جنبش سبز و دوگانه‌ اصلاح/انقلاب

رشید اسماعیلی
رشید اسماعیلی

“خانه‌نشینی زودرس [بدنه‌ی] جنبش اصلاح‌طلبی به عنوان «تنها» ابزار پیشبرد اصلاحات از مهم‌ترین عوامل ناکامی پروژه ی رفرم سیاسی [بین سالهای ۷۶-۸۴] است که خود به واکاوی مستقل و مفصلی نیاز دارد.” سعید حجاریان، پاییز ۸۵

“جنبش سبز یک جنبش مدنی است که پرهیز از خشونت و حرکت در چارچوب موازین فعالیت مدنی را سرلوحه‌ی خویش قرار داده است… جنبش سبز با در نظر گرفتن شرایط و مقتضیات، از کلیه‌ی ظرفیت‌های فعالیت مسالمت آمیز استفاده خواهد کرد… در این راستا، تلاش برای ایجاد زمینه‌ی اجرای بدون تنازل قانون اساسی برخاسته از رأی مردم، از راهکارهای اصلی جنبش سبز است. این جنبش بر این باور است که تنها با بازگشت به قانون، الزام نهادهای مختلف به رعایت آن و برخورد با متخلفان از قانون در هر موقعیت و جایگاه، می‌توان از بحران‌های مختلفی که دامنگیر کشور شده و فشار خود را بر گرده‌ی مردم محروم ایران تحمیل می‌کند، رهایی یافت و در راه ترقی و توسعه‌ی میهن گام برداشت.” بخشی از منشور جنبش سبز، اسفند ۸۹

 ”به‌‌‌‌ همان اندازه که تندروی، هیجان زدگی و کنش احساسی به اصلاحات ضربه می‌زند، در برخی مواقع محافظه کاری‌های بی‌جا، تفریط و نادیده گرفتن اصول و عدم آمادگی برای پرداخت هزینه‌های احتمالی جهت پافشاری بر اصول اصلاح طلبی هم می‌تواند اصلاحات را زمین گیر کند، باعث ریزش نیرو‌ها شود و فضا را برای هرگونه تهاجم و تخریب نیروهای تمامیت خواه و تندرو نسبت به جریان اصلاحات و اصلاح طلبان فراهم کند. همانگونه که در شرایط مناسب باید از مصالحه‌ی گام به گام و طرفینی و سیاست تعاملی دفاع نمود همانگونه هم باید توجه کرد که جریان اصلاحات نیز مبانی و اصول فکری و عملی خود را دارد و هر نوع تعاملی را بر مبنای اصول سیاسی و اخلاقی خود انجام می‌دهد. شهامت مدنی، صبوری و خویشتنداری، استقامت و ایستادگی بر اصول اصلاح طلبی و همراهی و همدلی با خواست مردم و نیز دفاع از حقوق مردم از مهم‌ترین شرایط موفقیت یک نیروی مؤثر و مفید اصلاح طلب می‌باشد.” عبدالله نوری در دیدار با فعالین سیاسی استان فارس، بهار ۹۱

دوست گرامی و فرهیخته‌ام احسان منصوری که از فعالین خوش سابقه و خوش نام دانشجویی و سیاسی است طی مطلبی تحت عنوان ملاحظاتی درباره دوگانه اصلاح/ انقلاب که در روزآنلاین منتشر شده ضمن اشاره به دو نوشته‌ی پیشین من در همین تارنما (به سوی موج سوم اصلاح طلبی و در نقد استراتژی تغییر نظام) و در ارتباط با این دو مطلب نکات مهمی را متذکر شده که می‌تواند یاری گر من برای روشن‌تر کردن منظور و مقصودم از «موج سوم اصلاح طلبی» و بیان شفاف عقیده‌ام در مورد نسبت “راهبرد اصلاحات” با “جنبش سبز” باشد.

 

اهمیت یک تفکیک: راهبرد اصلاح طلبی/دوره‌ی اصلاحات/ جناح اصلاح طلب

اولین و شاید مهمترین مدعای نوشته‌ی احسان این است که جنبش سبز واجد تفاوت‌های بنیادین با اصلاحات دوم خردادی یا‌‌ همان اصلاح طلبی به سبک خاتمی است. من اتفاقا کم و بیش با این ادعا موافقم و پیش از این نیز به این واقعیت اذعان کرده‌ام. شواهد زیادی در تایید این ادعا می‌توان ارائه کرد که احسان برخی از آن‌ها را برشمرده است. در همین راستا معتقدم چه بسا اگر به جای آقایان موسوی و کروبی، آقای خاتمی کاندیدای اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ بود مواجهه‌ی ایشان با آنچه در روز ۲۲خرداد و پس از آن روی داد اساسا متفاوت از شیوه‌ی مواجهه‌ی آقایان موسوی و کروبی می‌بود و بعید بود که ایشان مانند آقایان موسوی و کروبی بر ادامه‌ی تجمعات خیابانی اصرار و ایستادگی کنند و در عین حال ممکن بود رفتاری از خود نشان دهند که کل سرمایه‌ی اجتماعی اصلاح طلبان را با مخاطره‌ی جدی مواجه کند. بنابراین تفاوت شیوه‌ی آقای خاتمی و آقایان موسوی و کروبی موضوعی روشن و غیرقابل انکار است که حتی مورد تایید نزدیکان ایشان هم هست.

اما اینجا یک نکته‌ی ظریف و شایسته‌ی توجه وجود دارد و آن اینکه باید بین دو گزاره قائل به تفکیک شد: اول “گسست جنبش سبز از اصلاحات دوم خردادی یا‌‌ همان اصلاحات به سبک آقای خاتمی” و دوم “گسست جنبش سبز از راهبرد اصلاح طلبی” که من با گزاره‌ی اول موافق و با گزاره‌ی دوم مخالفم.

لازم است جهت تبیین مخالفتم با گزاره‌ی دوم توضیحاتی ارائه کنم، برای روشن شدن مسئله ابتدا باید بین سه مقوله‌ی متفاوت قائل به تفکیک شویم، یکی از سوءتفاهم‌های مفهومی رایج در این روز‌ها یکی دانستن و ادغام سه مقوله‌ی متفاوت است: راهبرد اصلاح طلبی/ دوره‌ی اصلاحات/ جناح اصلاح طلب.

این سه مقوله به رغم اینکه به هم مرتبط هستند اما سه موضوع متفاوتند، در سه ساحت مختلف. به این معنا “دوره‌ی اصلاحات” (سالهای ۱۳۷۶-۱۳۸۴) تنها یکی از تجلیات شیوه‌ی اصلاحات و قرائت خاصی از “راهبرد اصلاح طلبی” توسط “جناح اصلاح طلب” بود. یکی از پیامدهای غیرقابل قبول رعایت نکردن این تفکیک این است که هم مدافعان دوره‌ی اصلاحات و عملکرد آقای خاتمی و جناح اصلاح طلب در آن دوره و هم برخی منتقدین آن دوره و مخالفان عملکرد آقای خاتمی، در یک همدستی ناخواسته و ناخودآگاه تنها شکل اصلاح طلبی را اصلاح طلبی به سبک محمد خاتمی می‌دانند. این مثل این است که من به عنوان یک اصلاح طلب بگویم تنها شیوه‌ی غیر اصلاحی مبارزه با جمهوری اسلامی‌‌ همان شیوه ایست که مجاهدین خلق و گروههای مشابه در دهه‌ی ۶۰ پیش گرفتند که مسلما حرف بی‌ربطی است.

 مدعای من این است که اصلاح طلبی به سبک خاتمی با همه‌ی نکات منفی و مثبت و دستاورد‌ها و زیان‌هایش تنها شکل ممکن اصلاح طلبی نبود و نیست، چنانکه در‌‌ همان دوره بسیاری از استراتژیست‌ها و نظریه پردازان اصلاح طلب نظیر سعید حجاریان، عباس عبدی و علیرضا علوی تبار یا روشنفکرانی مانند خشایار دیهیمی و مراد ثقفی عملکرد آقای خاتمی را نقد می‌کردند و انتقادات و پیشنهاداتی را پیش می‌کشیدند که چنانچه به آن‌ها توجه می‌شد شاید اکنون در موقعیت بهتری بودیم و خیلی از اتفاقات تلخ ۷-۸ سال اخیر روی نمی‌داد.

حتی نزدیک‌ترین افراد به آقای خاتمی و برخی اصلاح طلبان ارشد در جبهه‌ی مشارکت مانند محمدرضا خاتمی و مصطفی تاجزاده نیز در بسیاری مواقع منتقد عملکرد آقای خاتمی در آن دوره بوده و هستند که اوج این انتقادات و اعتراضات نقدی بود که این دسته از اصلاح طلبان به آن شیوه‌ی برگزاری انتخابات مجلس هفتم داشتند.

براین مبناست که مدعی‌ام اصلاح طلبی دوم خردادی و تجربه‌ی جنبش دوم خرداد با همه‌ی معایب و محاسنش چنانکه برخی موافقان و مخالفان دو آتشه‌ی آقای خاتمی ادعا می‌کنند تنها شکل اصلاح طلبی نبوده و نیست. بنابراین ضمن تاکید بر “اصلاح طلبی به عنوان یک راهبرد تغییر وضع موجود” می‌توان و باید نقد و ارزیابی “تجربه‌ی خاتمی و جناح اصلاح طلب” در “دوره‌ی اصلاحات” را نیز مدنظر قرار داد تا برخی اشتباهات فاحش و جدا تاثیر گذار اصلاح طلبان و آقای خاتمی در آن دوره تکرار نشود.

بنابراین کسی نمی‌تواند مدعی شود شما یا عملکرد آقای خاتمی در آن هشت سال و پس از آن را تماما تایید می‌کنید یا اصلاح طلب نیستید، قطعا خود آقای خاتمی هم چنین ادعایی ندارد. بنابراین ترس از اینکه هر نوع دفاع از رفرمیسم و «راهبرد اصلاح طلبی» یا هر نوع مواجهه‌ی انتقادی با میراث جنبش سبز به معنای بازگشت به شیوه‌های عمل بین سالهای ۷۶ تا ۸۴و‌‌ همان محافظه کاری‌های بی جا باشد اگر چه برای ما جماعت مارگزیده قابل درک است اما ترس و نگرانی دلیل موجهی نیست و نهایتا باید بر آن غلبه کرد.

پیش از این و در این مورد به صراحت نوشته بودم که:

“در نقد جنبش سبز (موج دوم اصلاح طلبی) و بحث در مورد نقاط ضعف آن نمی‌توان و نباید از نقاط ضعف موج اول (جنبش دوم خرداد) غافل شد، نقد جنبش سبز به معنای بازگشت به «وضعیت دوم خرداد» نیست. بنابراین اصلاح طلبان در بازسازی مجدد خود بیش از هر چیز باید نقاط قوت موج اول و موج دوم اصلاح طلبی را «جمع» و نقاط ضعف آن دو موج را «کسر» کنند. گذار مسالمت آمیز به دموکراسی و موفقیت اصلاحات دموکراتیک هم مستلزم انعطاف و مذاکره و هم نیازمند استقامت و مبارزه‌ی مدنی است”.

با توجه به مجموع این مسائل فکر می کنم دوستانی که مدعی راه حلی “فراسوی اصلاح و انقلاب اند” که نه “اصلاح طلبی” را مدنظر قرار می دهد و نه “سرنگونی طلب” و “انقلابی” است باید بیشتر از این در تبیین استراتژی خود بکوشند (شاخص‌ترین مطالب دراین زمینه را دوست و برادر فاضلم جناب عمار ملکی و همچنین دو اندیشمند گرامی آقایان دکتر امیرحسین گنج بخش و شادروان دکتر مهرداد مشایخی به رشته‌ی تحریر در آورده‌اند). استراتژی این بزرگواران که در مطلبی جداگانه به آن خواهم پرداخت دست کم هنوز به لحاظ بداعت در مرحله ی جنینی و بسیار گنگ است بنابراین و به دلیل همین ابهام، سامان دادن یک فرآیند تغییر سیاسی بر اساس آن در داخل کشور “فعلا” ناممکن است.

 

کدام جنبش سبز؟ /جنبش سبز، سرگردان بین اصلاح و انقلاب

هویت جنبش سبز چیست و تعریف آن کدام است؟ سبز بودن به چه معناست؟ آیا می‌توان هر معترض به وضع موجود را یک “سبز” دانست؟ آیا می‌توان به بهانه‌ی رسمیت بخشیدن به تکثر، یک جنبش را از هویت و معنا خالی، و خواست‌ها، اهداف و استراتژی آن را به ورطه‌ی ابهام مطلق کشید؟ من فکر می‌کنم در شرایط کنونی بهترین راه حل برای هواداران جنبش سبز جهت خاتمه دادن به این سرگردانی-دست کم از منظر هویتی و مفهومی- “بازگشت به قرائت موسوی و کروبی” از این جنبش و منشور جنبش سبز است. چنانکه پیش از این گفته‌ام موسوی و کروبی به تنهایی بیش از تمام اپوزیسیون خارج از کشور در میان مردم وجهه، نفوذ و تاثیر دارند. دلیل حبس و حصر آن‌ها هم دقیقا همین واقعیت است. یکی از شگفت انگیز‌ترین حرفهایی که این روز‌ها می‌شنوم این است که “هواداران راهبرد اصلاح طلبی در پی مصادره‌ی جنبش سبز” هستند. مگر بدنه‌ی اصلی سیاسی و نخبگان جنبش سبز اصلاح طلبان نبودند؟ مگر بدون مداخله جویی اصلاح طلبانه‌ی احزابی مانند جبهه‌ی مشارکت و مجاهدین انقلاب و دیگر احزاب و گروههای اصلاح طلب و تحولخواه حامی موسوی و کروبی، نظیر ملی-مذهبی‌ها، نهضت آزادی و سازمان ادوار جنبش سبز متولد می‌شد؟ در عین حال آیا می‌توان این واقعیت مهم و آشکار را نادیده گرفت که قرائت موسوی و کروبی از جنبش سبز قرائتی اصلاح طلبانه و با تاکید بر حرکت در چارچوب قانون اساسی است؟ هر چند چنانکه پیش از این گفته شد خصوصیات “اصلاح طلبی جنبش سبز” و آن نوع اصلاح طلبی که موسوی و کروبی آن را نمایندگی می‌کنند با اصلاح طلبی جنبش دوم خرداد خصوصا به لحاظ روشی تفاوتهایی آشکار و گاه بنیادین دارد و در واقع محصول دگردیسی و تحول آن در بستر واقعیات موجود و منطق موقعیت است. درست به همین دلیل است که از آن به عنوان موج دوم اصلاح طلبی یاد می‌کنم.

 

جنبش سبز در ترازو

معتقدم که جنبش سبز اگر نه مهم‌ترین، دست کم یکی از مهم‌ترین تجربیات مردم ایران از آمدن به خیابان برای دموکراسی است. پیش از این نیز مردم ایران مثلا در جریان انقلاب بهمن ۵۷ به خیابان آمده بودند ولی در آن دوره به هیچ وجه خواست دموکراسی بین نخبگان سیاسی تا این حد قوی نبود. حتی به طور جدی می‌توان مدعی شد که مردمی که در سال ۸۸ به خیابان آمدند درک و دریافتشان از مفاهیمی مانند دموکراسی، انتخابات، آزادی، حقوق بشر و… روشن‌تر و عمیق‌تر از درک و دریافت مردمی بود که در سال ۱۲۸۵ و در جریان جنبش مشروطه درگیر شدند. با این حال جنبش سبز تا کنون در رسیدن به اهداف خویش، یعنی‌‌ همان اهدافی که از سوی رهبران آن مطرح شده بود، ناکام بوده است، این البته به معنای شکست قطعی جنبش سبز نیست و تنها بیانگر مسیر سخت و دشواری است که هواداران این جنبش پیش رو دارند. از همین رو ارزیابی جنبش سبز در برخی جهات و سنجش نکات مثبت و منفی آن برای ما از اهمیت اساسی برخوردار است.

 

۱- جنبش سبز و قدرت مردم

یکی از اشکالات عمده‌ی موج اول اصلاح طلبی (جنبش دوم خرداد) “مردم هراسی” آن بود، به این معنا که همانگونه که احسان هم در مقاله‌ی خود اشاره کرده است در آن دوره نقش مردم به حضور در انتخابات و رأی به نامزدهای اصلاح طلب منحصر می‌شد. به همین دلیل اصلاح طلبان هرگز نتوانستند در مواقع بحرانی نظیر ۱۸ تیر ۷۸، بهار ۷۹ و حمله‌ی سازمان یافته به مهم‌ترین رکن جنبش اصلاحات یعنی مطبوعات و رد صلاحیت‌های گسترده‌ی مقطع انتخابات مجلس هفتم و یا در جهت تحقق خواسته هایی نظیر اصلاح قانون انتخابات، لغو نظارت استصوابی و همچنین تصویب لایحه‌ی افزایش اختیارات رییس جمهور، از قدرت مردم برای تحمیل خواستهای خود به هسته‌ی اصلی قدرت استفاده کنند. خاتمی به رغم اصرار بسیاری از نظریه پردازان اصلاح طلب به هیچ راهکار مشخصی برای استفاده‌ی سازمان یافته از قدرت مردم جهت تحمیل خواستهای اصلاح طلبانه به حاکمیت تن نداد. در واقع بر خلاف آنچه که برخی می‌گویند هیچگاه عملا تز سعید حجاریان مبنی بر “فشار توده‌ها از پایین و چانه زنی نخبگان از بالا” در دستور کار و مورد قبول جناح اصلاح طلب و خصوصا شخص محمد خاتمی نبود که اگر بود اصلاحات به آن سرنوشت تراژدیک دچار نمی‌شد.

 اصلاح طلبان و شخص خاتمی هیچ اقدام عملی برای تبدیل میلیون‌ها برگه‌ی کاغذی رأی به یک قدرت مشخص، سازمان یافته‌ و قابل اتکای اجتماعی نکردند و به همین دلیل هرگز چانه زنی‌های آن‌ها در بالا منجر به دریافت امتیاز دندان گیر و قابل توجهی از هسته‌ی اصلی قدرت نشد. به نظر من “استفاده‌ی مقتضی از سیاست خیابانی” و “گذار از مردم هراسی” دستاورد بزرگ موج دوم اصلاح طلبی بود که ضمن تکمیل و اصلاح، همچنان و در آینده، عنداللزوم و در موقعیت مناسب باید در دستور کار اصلاح طلبان باشد. اما در این مورد و با توجه به تجربه‌ی جنبش سبز باید به این مسئله توجه داشت که حضور در خیابان هدف نیست، وسیله است، بنابراین باید دید کی و کجا و در جهت رسیدن به چه هدفی می‌توان از حضور خیابانی استفاده کرد؟ به معنای دیگر حضور سازماندهی شده‌ی مردم درخیابان به دعوت یک نیروی سیاسی شناسنامه دار و مسئول در موقع مناسب و معطوف به اهداف ملموس و مشخص هیچ تضادی با راهبرد اصلاح طلبی ندارد چنانکه اصلاح طلبان در برمه و بسیاری دیگر از کشور‌ها از این تاکتیک استفاده‌ی مناسب کرده‌اند. یکی ز نقاط ضعف جدی جنبش دوم خرداد عدم استفاده از این تاکتیک و ظر فیت سازی مدنی و تشکیلاتی برای آن بود.

 

۲- جنبش سبز، اصلاح طلبی و انتخابات

اگر تاکید صرف بر صندوق آرا و نادیده گرفتن سایر ابعاد و کارکردهای یک جنبش اجتماعی و قدرت مردم را ضعف جنبش دوم خرداد بدانیم در عین حال بی‌توجهی به نقش و کارکرد “موسم انتخابات” نیز یکی از نقاط ضعف برخی از گرایشهای فعال در جنبش سبز است که هر گونه بحث در مورد انتخابات را تبدیل به یک “تابو” و “اقدام خیانتکارانه»” کرده‌اند. فراموش نکنیم که فرصت “فتح خیابان‌ها” برای جنبش سبز از دل یک مشارکت انتخاباتی بیرون آمد، اگر فرصت انتخابات نبود آن “بسیج اجتماعی، حلقه‌های مقاومت و شبکه‌های مدنی” که جنبش سبز را پیش بردند و احسان هوشمندانه و به درستی از آنها یاد کرده است هرگز مجال شکل گیری و فعالیت نمی‌یافتند. اگر اصلاح طلبان در انتخابات شرکت نمی‌کردند جنبش سبزی هم نمی‌توانست به وجود آید. البته چنانکه در جایی دیگر نوشته‌ام، معتقدم در حال حاضر بحث در مورد انتخابات و تعیین نامزد برای آن اولویت و مشکل اصلاح طلبان نیست. در حال حاضر و پیش از بازیابی حداقلی از انسجام و اراده هرگونه بحث در مورد شیوه‌ی مواجهه با انتخابات ریاست جمهوری آینده و سایر انتخابات برای اصلاح طلبان ناممکن است و بدون حل این مسائل ورود به بحث انتخابات نه تنها گرهی از کار فروبسته‌ی اصلاح طلبان نمی‌گشاید بلکه تنها موجبات نارضایتی و ریزش را فراهم می‌آورد(و این دقیقا خواست جناح اقتدارگراست). بازگشت اصلاح‌طلبان به صحنه سیاسی نمی‌تواند به یک پروژه سیاسی محدود بماند، پروژه‌ای که هدفش تعیین کاندیدا است. این بازگشت یک پروسه است با تمامی گستردگی و زوایا و دقتی که یک پروسه به آن نیاز دارد.

 

۳- جنبش سبز، اصلاح طلبی و مسئله‌ی خشونت

احسان در جایی از مطلب خود نوشته است: “اصلاحات دوم خردادی خشونت گریز بود. هرگاه حکومت در برابر اعتراضات خشونت به خرج می‌داد، مردم را به سکوت و عقب نشینی فرا خواندند” و بعد ادامه می‌دهد: “در مقابل، جنبش سبز خشونت پرهیز بود، یعنی تلاش داشت از روش‌های مسالمت آمیز خواست خود را پیگیری کند اما از ترس آنکه حکومت دست به خشونت زند خانه نشین نمی‌شد. رهبران جنبش با آنکه در هر تظاهرات عده‌ای کشته شدند برای تظاهرات بعدی اعلام آمادگی کردند و خود به خیابان رفتند. جنبش سبز با آتش زدن سطل‌های زباله و موتور پلیس، پرتاب سنگ، برهم زدن نظم خیابان‌ها، درگیری با پلیس و… همراه بود که در قرائت دوم خردادی رفتارهایی خشن و غیر قابل قبول‌اند”

من متوجه نشدم که احسان چنین چیزی را به عنوان نقطه‌ی قوت جنبش سبز مطرح کرده است یا نقطه‌ی ضعف آن؟ بار دیگر تاکید می‌کنم که حضور در خیابان فی نفسه ارزش نیست، وقتی در هر تظاهرات یک عده کشته می‌شوند و نهایتا نتیجه‌ای هم حاصل نمی‌شود تاکید بر حضور در خیابان دست کم در منطق سیاست معطوف به “نتیجه” و “فایده” نمی‌گنجد هر چند شاید در منطق سیاست معطوف به “شهادت” و “حماسه” قابل پذیرش باشد. فراخوان مردم به تظاهرات خیابانی نباید جنبه‌ی تخلیه‌ی انرژی یا لجبازی پیدا کند من البته معتقدم فراخوانهای موسوی و کروبی برای “خلق حماسه” نبودند بلکه معطوف به نتایجی بودند که البته شاید به دلیل برخی اشتباهات محاسباتی حاصل نشدند. اما در عین حال اگر شما به عنوان یک رهبر سیاسی یا نیروی تاثیرگذار بدانید که با اعلام تظاهرات و پرداخت ناگزیر و البته آگاهانه و داوطلبانه‌ی هزینه از سوی هواداران خود، می‌توانید به خواست با ارزش و ملموسی برسید و از این طریق به تامین “خیر عمومی” یاری رسانید به عقیده‌ی من موظفید که به رغم تحمیل هزینه و اعمال خشونت علیه شما، بدنه‌ی اجتماعی خود را به خیابان بیاورید.

 در مورد اینکه “جنبش سبز با آتش زدن سطل‌های زباله و موتور پلیس، پرتاب سنگ، برهم زدن نظم خیابان‌ها، درگیری با پلیس و… همراه بود که در قرائت دوم خردادی رفتارهایی خشن و غیر قابل قبول‌اند” این سئوال مطرح است که آیا این رفتارها ذاتی جنبش سبز بودند و اگر آری آیا می‌توان از آنها به عنوان یکی از نقاط برتری جنبش سبز نسبت به جنبش دوم خرداد یاد کرد؟ البته من شخصا در برخی تظاهرات خیابانی دیدم که بخشی از معترضین دست به برخی از این اقدامات می‌زنند ولی بخشی هم جداً مخالف چنین اقداماتی بودند و مانع می‌شدند. هر چند نهایتا خشونت محدودی که از سوی برخی تظاهر کنندگان روی داد به هیچ وجه قابل مقایسه با خشونت بی‌رحمانه‌ی نیروهای سرکوبگر نبود و‌‌ همان موارد محدود هم اکثرا واکنش به‌‌ همان سرکوب‌ها بود. من بسیار بعید و تقریبا غیر ممکن می‌دانم اقداماتی نظیر آتش زدن سطلهای زباله یا پرتاب سنگ مورد تایید رهبران جنبش سبز هم بوده باشد، نباید چنین رفتارهایی را ذاتی جنبش سبز و از خصوصیات آن دانست. ضمن اینکه در بحث خشونت باید همیشه این نکته را به یاد داشته باشیم که خشونت، میدانی است که پیروزی در آن به طرفی تعلق خواهد گرفت که از یک سو بی‌رحم‌تر و در اعمال خشونت مصمم‌تر باشد و از سوی دیگر ابزار و امکانات اصلی کاربرد کارآمد خشونت را هم در اختیار داشته باشد. اتخاذ سیاست اعمال خشونت از سوی اپوزیسیون در قبال حکومتی مانند حکومت ایران و در جامعه‌ای با مختصات جامعه‌ی ایران به مثابه خودکشی است، ضمن اینکه در این مورد تجربه‌ی سوریه هم فرا روی ماست.

بحث کمی به درازا کشید و نکاتی ناگفته ماند که ذکر آنها را به مطالب بعدی وا می گذارم. بار دیگر از احسان منصوری به خاطر نقد مسئولانه‌اش سپاسگزاری می‌کنم، و امیدوارم همه‌ی ما فعالین سیاسی ایرانی که دل در گروی دموکراسی و حقوق بشر داریم به دور از فضای اتهام زنی و مچ گیری در مورد بهترین و ممکن‌ترین مسیر گذار مسالمت آمیز ایرانیان به دموکراسی، در جوی آرام و به دور از خشم، هیجان، رقابت‌ها و حسادت‌های شخصی و گروهی و کینه‌های تاریخی گفتگو کنیم و به تفاهم برسیم.