سینمای جهان

نویسنده
فردین بهاری

نگاهی به فیلم “من عشق هستم” اثر “لوکا گواداگینو”

خیانت در خانواده ای اشرافی

اِما ریچی (تیلدا سووینتن) زنی روسی الاصل است که با مردی ایتالیایی ازدواج کرده.

او قرار است در خانه زیبا وشکیلش برای پدرشوهر جشن تولدی باشکوه را مهیا کند. مراسمی که در کمال وقار و مناسک متداول انجام می شود. در حین مراسم، هنگامی که تمامی مدعوین بر سر میز شام حضور دارند، پدر بزرگ کمپانی ریچی را به شوهر اِما، (پیپو دلبونو) و پسرش ادواردو (فلاویو پرنتی( واگذار می کند.

در همان سکانس های ابتدایی فیلم، نام دوست و رقیب ادواردو، آنتونیو (ادواردو گابریلینی) به میان می آید. کسی که توانسته است ادواردو را در شروع فیلم در مسابقه کشتی شکست دهد.

ادواردو تصمیم می گیرد از شگرد و توانمندی آنتونیو برای مشارکت در تاسیس یک رستوران استفاده کند و به او قول همکاری می دهد.

اِما متوجه توانمندی آنتونیو در پخت غذاهای متفاوت می شود  و پس از مدت زمانی کوتاه احساس می کند که عاشق او شده است.

اِما به طور اتفاقی آنتونیو را در خیابان می بیند و او را تعقیب می کند. آنتونیو از او دعوت می کند در صورتی که فراغتی دارد با او برای دیدن جایی که در آن به کشاورزی و کاشت سبزیجات مورد نیاز رستوران مشغول است همراه شود.

اِما و آنتونیو درگیر رابطه ای پنهانی می شوند. پس از این زندگی آرام  اِما از حیطه روابط معقول  رخت برمی بندد و نگرانی و تشویش برملا شدن راز پنهانی او و آنتونیو در خانواده ثروتمند ریچی از او که زنی منظم و دقیق است، فردی مضطرب و بی برنامه می سازد.

در این میان فرزند او ادواردو به لندن می رود . وقوع این امر زمان کافی برای معاشقه و سکس با معشوقه اش را فراهم می آورد.

دلسردی از همسر و زندگی و نوع استیصال او از ماندن و حفظ  خانواده ای که حتا ملیتش با او یکی نیست؛ برایش سخت ترین رویارویی ممکن است.

او در اثر اختلافاتی که با خانواده خویش پیدا می کند دچار تنش هایی با همسر و پسرش می شود. تا بدانجا که پسر پی به رابطه دوست خود با مادرش می برد و در حالی که درگیری لفظی میان آن دو صورت می گیرد ادواردو داخل آب می افتد و در اثر این حادثه بیماری دیگری از او برملا می شود. بیماری که منجر به مرگ وی می شود.

فیلم با سکانس هایی از طبیعت برفی و سرد مادرید آغاز می شود.  نماهایی سیاه و سفید که به یکباره وارد فضای گرم و صمیمی خانواده ریچی شده و با اندکی واکاوی روابط خانوادگی، ذهن را  سمت نوع روابط فیلم های دهه هفتاد سینمای ایتالیا می برد.

 سه گانه های پدر خوانده با روابط خانوادگی اطاعت هِرمی و فرمانبرداری های محض.

اگرچه این مضمون از سکانس شام خوردن خانواده ریچی در ابتدای فیلم برداشت می شود اما ترفند کارگردان برای منحرف ساختن مخاطب و سوق او به سمت مضمون درام فیلم قابل توجه است.

اِما  بی هیچ منطق قابل پرداختی عاشق آنتونیو می شود. صرفا به دلیل آنکه او آشپزی قهار است. و هرچه از بعد زمانی فیلم پیش می رود بازهم وارد نوع روابط و رفتار کنش مند آدم ها نمی شود.

شخصیت ها سطحی و بدون پرداخت است. رابطه اما و همسرش، فرزندانش و حتا رابطه او با آنتونیو نیز در سطح باقی می ماند. فیلم داستان جذابی دارد که اگر در فیلمنامه موفق عمل می نمود می توانست تاثیرگذاری و مقبولیت بیشتری داشته باشد.

چهره اِما شبیه هیچ کدام از شخصیت های فیلم نیست. او با آنکه خود را با آداب معاشرت خانواده ریچی همراه ساخته است اما ناگهان عقده های جداشدن او از مردم کشورش این جسارت را به او می دهد تا از  یک عرف اخلاقی به نام وفاداری خارج شود. اگرچه ما دلیل این کار را نمی دانیم و نمی بینیم .

در این میان اما وقایعی پیش می آید که مضمون آن به خودی خود می تواند محتوای فیلمی دیگر قرار گیرد.

دختر اِما تصمیم می گیرد بدون دلیل خاصی از دوست پسرش جدا شده و تبدیل به یک همجنسگرا شود. به طور کلی تصمیات اتخاذ شده توسط شخصیت ها در فیلم بدون پشتوانه منطقی صورت می گیرد و چون دارای ضعف منطق است ناگهان در نقطه اوج خود تبدیل به کلیشه می شود.

کلیشه ای که حتا موسیقی تاثیرگذار نیز نمی تواند بار دراماتیک خاصی به آن اضافه کند.

انتخاب مضامین اخلاقی در فیلم نیازمند موشکافی رفتارهای شخصیت ها از بعد روانشناختی ست. امری که “لوکا گواداگینو” در پرداخت آن ضعیف عمل کرده است.

شناسنامه فیلم:

 ژانر : درام، عاشقانه

کارگردان Luca Guadagnino:

نویسندهMatt Reeves , John Ajvide Lindqvist:

فروش 5 : میلیون دلار

زمان فیلم: 120 دقیقه

زبان :ایتالیایی، روسی، انگلیسی

امتیاز IMDB به این فیلم: 7.1