تاریخ سیاسی بعد از انقلاب اسلامی همواره شاهد دگرگونی در رقابت های سیاسی بوده است. اندکی پس از حذف جریانات مخالف آیت الله خمینی از عرصه قدرت، طرفداران وی که در حزب جمهوری اسلامی حضور داشتند به اختلافات شدید دچار شدند و دو دسته سیاسی عمده در کشور را تشکیل دادند. در جریان رای اعتماد به مهندس موسوی جهت تصدی وزارت امور خارجه در دولت رجایی، حسن آیت از اعضای حزب جمهوری اسلامی در مجلس، علیرغم تصمیم حزب مبنی بر معرفی موسوی و یک هفته بعد از انفجار 7 تیر، در مخالفت با او سخنرانی می کند. آیت اله خامنه ای نماینده وقت مجلس در 26 مرداد 60 و در جریان رای اعتماد به موسوی، این بار در دولت باهنر، به دفاع از وزیر پیشنهادی پرداخت و گفت: “درباره همه خیال میکردیم انتقاد بشود، درباره مهندس موسوی من واقعاً تصور نمیکردم کسی زبان به انتقاد از ایشان باز کند.”
به هر حال پس از مدتی، آن شکاف اندک، خود را نمایان تر کرد و با مخالفت جریانات راست با نخست وزیری موسوی در دور دوم و جدا شدن روحانیون مبارز از جامعه روحانیت، دو گروه حامی آیت اله خمینی که روزگاری در یک جبهه مبارزه می کردند، به رقابت رسمی سیاسی با یکدیگر پرداختند.
در سال 76 نیز اصلاح طلبان با شعار مخالفت با روند دوران سازندگی به قدرت می رسند. ولی بعد ها شاهد ائتلاف این دو جریان در برابر اصولگرایان هستیم.
خود اصولگرایان نیز در انتخابات مجلس نهم در شمایل دو دسته عمده جبهه متحد و پایداری به رقابت پرداختند و به تخریب یکدیگر روی آوردند.
حال در فاصله یک سال مانده به انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، اختلافات بر سر استراتژی اصلاح طلبان برای حضور در این انتخابات کم کم بالا می گیرد. شاه بیت این اختلافات نیز بر سر دو اسم است. عبداله نوری و محمد خاتمی. در غیاب کروبی و موسوی و پس از لطمات سنگینی که اصلاح طلبان پس از انتخابات 88 متحمل شدند، به طور طبیعی به نظر می رسید خاتمی هدایت این جریان را به عهده بگیرد. اما به یکباره حضور جدی عبداله نوری در تعیین خط مشی برای جریان اصلاحات، معادلات را به هم زد. شاید از آن روزی که او بعد از انتخابات 88 در مراسم افطاری، تمام جریانات اپوزوسیون ـ از ملی مذهبی ها و اصلاح طلبان تا محمد نوری زاد حامی معترض رهبری ـ را در خانه خود جمع کرد باید چنین پیش بینی ای می کرد. نکته جالب اینجاست که سرانی از اصلاحات گرد عبداله نوری جمع شدند، که در رقابت های سابق حاضر به همراهی با محمد خاتمی نبودند و به طور ویژه در انتخابات 88 در تیم مهدی کروبی قرار گرفتند. افرادی مانند عباس عبدی و غلامحسین کرباسچی و عمادالدین باقی از جمله این افراد هستند. عبداله نوری که روزگاری وزیر کشور خاتمی بود، زبان به انتقاد از خاتمی می گشاید و در دیدار با جمعی از فعالان و چهره های سیاسی و دانشگاهی اصفهان با انتقاد از حضور محمد خاتمی در انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی – علیرغم تاکید بر عدم شرکت- گفت: “آنچه برای توجیه رأی دادن ایشان بیان شده چنانچه درست باشد در ارتباط با تمامی افراد صادق است و این توجیهات در روز رأی گیری به یکباره ظاهر نشده است و از قبل هم می شد با همین توجیهات به گونه ی دیگری رفتار نمود.”
از طرف جریان محمد خاتمی، آن طور که از رسانه ها بر می آید و حامیان خاتمی در تریبون های گوناگون بیان می کنند به نظر می رسد محمد رضا عارف، دومین معاون اول وی، به عنوان نامزد معرفی شود. شخصی که به دلیل نصب مجددش در مجمع تشخیص مصلحت نظام در اسفند 90 توسط رهبری، احتمال رد صلاحیتش منتفی است.
اما عبدالله نوری وتیم همراه چه در سر می پرورانند؟
ابتدا صحبت بر سر نامزدی خود آقای نوری در انتخابات بود. اما از همان ابتدا معلوم بود که این نظر عملی نشود. زیرا به احتمال قریب به یقین در صورت نامزدی، وی رد صلاحیت خواهد شد. چه آنکه مدتی را در زندان گذرانده و توسط رهبری نیز از تیم مجمع خط خورده است. جریان حاکم اجازه نخواهد داد، چنین فردی رئیس جمهور نظام شود.
در مورد برنامه فعلی آنان پیمان عارف، فعال سیاسی و عضو جبهه ملی و زندانی سیاسی بعد از انتخابات 88، در گفتگو با روز، این چنین بیان می کند:
“در مقام توصیف شما برای این پروژه یعنی اصلاح طلبی منهای جنبش سبز، بهترین و برجسته ترین سخنگو در کنار آقای عبدالله نوری، آقای مهندس عباس عبدی است. آقای مهندس عبدی تقریبا نخستین اصلاح طلبی بود که پروژه خروج از حاکمیت را تجویز می کرد اما امروز در کنار افرادی مانند آقایان عمادالدین باقی، غلامحسین کرباسچی، عبدالله نوری در صدد بازگشت به طرح دولت گرایانه از اصلاحات است. این پروژه به جهت کسب قدرت نیست و سوءنیتی هم در آن نمی بینم. مسئله تنها این است که همان کسانی که روزگاری خروج از نهاد دولت را تجویز می کردند و نقاد اصلاح طلبی دولت گرا بودند، امروز به شکست خوردن آن پروژه رسیده و به اصلاح طلبی دولت گرا روی آورده اند.آنها برای اجرایی کردن این پروژه به پروژه ای که من اسمش را می گذارم اصلاح طلبی منهای اصلاح طلبان روی آورده اند. یعنی پروژه ای که از دل جناحی از اصولگرایان که به نوسازی اقتصادی و اجتماعی در چارچوب شهرداری فعلی تهران رسیده اند و کاندیدای مشخصشان هم آقای محمدباقر قالیباف است. آقای قالیباف طبیعتا به دلیل وابستگی به نهادهای انتصابی قدرت، اصلاح طلبان را به معنای اصلاح طلبان نمی تواند در برنامه خود وارد کند اما می تواند حداقل لایه هایی از مطالبات اصلاح طلبان را در چارچوب برنامه های خود داشته باشد.
دیگر پروژه در دستور کار نه اعتمادسازی لایه لایه بلکه برنامه ای برای آشتی علنی با حکومت است که آقای خاتمی دنبال می کند. در این پروژه گوشه چشمی به بازگشت به قدرت وجود دارد و احتمالا کاندیدایی هم در انتخابات آینده ریاست جمهوری ارائه خواهد کرد که به احتمال زیاد آقای محمدرضا عارف خواهد بود. در انتهای این طیف اما امتناع دیالوگ با حکومت را شاهدیم. یعنی جنبش سبز که رهبرانش در حصر هستند، زندانی سیاسی دارد، احزابش منحل شده اند، مطبوعاتش توقیف شده اند و قائل به آکسیون دموکراسی خواهانه از طریق حضور در خیابان و با قدرت جامعه به جنگ قدرت رفتن است. برای جنبش سبز تا زمانی که حکومت به خواسته هایش تن ندهد هرگونه مشارکت سیاسی ممتنع است و در دوری گزینی از حکومت به سر می برد.”
و صادق زیبا کلام تحلیل گر سیاسی نزدیک به اصلاح طلبان در گفتگو با شما، هفته نامه حزب موتله اسلامی، در موردانتخابات یازدهم ریاست جمهوری اینچنین بیان می کند:
“به نظر من سئوال اساسی برای اصلاحطلبان این است که آیا ما میخواهیم در انتخابات شرکت کنیم یا نه؟ اگر بخواهم درستتر سئوال را طرح کنم، این است که ما اصلاحطلبان باید در انتخابات شرکت کنیم یا نه؟ این سئوال اول است. سئوال دوم این است که آیا به صورت پراکنده و در قالب دو الی سه نامزد باید در انتخابات شرکت کنیم یا اینکه نه؛ ما اصلاحطلبان باید بین خودمان رایزنیهای لازم را انجام بدهیم و یک نامزد و فقط یک نامزد را به عنوان جریان اصلاحطلب ـمجموعه اصلاحطلبانـ مطرح و معرفی کنیم. من معتقدم این یک نفر و این یک نامزد یا بهترین گزینه آقای دکتر محمدرضا عارف است. عارف هم شانس اینکه تأیید صلاحیت بشود دارد و هم یک چهره نزدیک به آقای خاتمی، به عنوان رهبر اصلاحطلبان است و هم سابقه کار اجرایی دارد و هم در مجموع یک اصلاحطلب میانهروست، یعنی ایشان نهتنها مورد تأیید اصلاحطلبان است، بلکه مورد تأیید آقای هاشمی رفسنجانی هم هست، چون میدانیم که در زمان آقای هاشمی رفسنجانی، آقای هاشمی ایشان را به ریاست دانشگاه تهران منصوب کرده بودند.
نکته مهم این است که اگر این نامزد رد صلاحیت شد، آن وقت ما اصلاحطلبان باید چه کار کنیم؟ چون ممکن است که یا ایشان کلاً توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شود یا به اشکال دیگر از ایشان خواسته شود که در انتخابات شرکت نکنند که نیازی هم به رد صلاحیت نباشد. آنگاه آیا اصلاحطلبان باید بروند به دنبال گزینه دیگری یا اینکه باید تصمیم بگیرند همچون انتخابات مجلس نهم اساساً در انتخابات شرکت نکنند؟
این همه داستان نیست. چرا؟ برای اینکه ممکن است صلاحیت آقای دکتر محمدرضا عارف تأیید شود و جملگی اصلاحطلبان هم بیایند و پشت ایشان قرار بگیرند. اگر نامزدهای اصولگرایان مثلاً آقای دکتر علی لاریجانی شود، آقای دکتر سعید جلیلی شود، آقای دکتر ولایتی شود، آقای قاسم روانبخش شود، آقای ذوالنور شود؛ هرکس دیگری از طرف اصولگرایان بیاید، مشروط بر اینکه اصلاحطلبان روی حمایت از عارف اجماع کنند داستان دوم خرداد 76 تکرار خواهد شد و برای رأی دادن به نامزد اصلاحطلبان، آقای دکتر محمدرضا عارف، بهمن و سیلی به راه میافتد. بالطبع این شرایط خیلی مطلوب است، اما ممکن است اتفاق دیگری بیفتد و آن اینکه ممکن است جدا از نامزدهای اصولگرا، آقای محمدباقر قالیباف، شهردار تهران هم وارد انتخابات شود. اگر آقای محمدباقر قالیباف وارد انتخابات شد و اگر آقای محمدباقر قالیباف تأیید صلاحیت شد؛ اصلاحطلبان چه باید بکنند؟ من معتقدم که اصلاحطلبان باید یک مقداری غرور و احساساتشان را زیر پا بگذارند و یک تصمیم بسیار سخت، اما تصمیمی که منفعت زیادی برای اصلاحات در ایران خواهد داشت، بگیرند و آن این است که همه اصلاحطلبان باید بیایند و از آقای قالیباف حمایت کنند، یعنی آقای عارف رسماً اعلام کند و از رأی دهندگان اصلاحطلب بخواهد که به آقای قالیباف رأی بدهند. اجماع اصلاحطلبان باید بیاید و پشت قالیباف قرار بگیرد. دلیلش هم خیلی ساده و روشن است. خدمتی که قالیباف میتواند برای امیال و آرزوهای اصلاحطلبان انجام بدهد، در چهار سال ریاست جمهوریاش از تیر ماه 92 به بعد، یکدهم و یکصدمش را یک رئیسجمهور اصلاحطلب نمیتواند انجام بدهد؛ یعنی آقای عارف بسیار رئیسجمهور ایدهآلی برای اصلاحطلبان خواهد بود، ولی سئوال اساسی این است که رئیسجمهوری به نام محمدرضا عارف چقدر میتواند در جهت اصلاحات گام بردارد و رئیسجمهوری به نام محمدباقر قالیباف چقدر میتواند برای اصلاحات و اصلاحطلبی گام بردارد؟ نباید تردیدی به خودمان بدهیم که آقای قالیباف از قدرت بسیار بیشتری از آقای عارف برخوردار خواهد شد. بنابراین اصلاحطلبان باید غرور و احساساتشان را زیر پا بگذارند، باید مصالح و منافع بلندمدت توسعه سیاسی و روند دموکراسی را در ایران در نظر بگیرند و چون هدف اصلاحطلبان تأمین و گسترش دموکراسی و آزادی در ایران است، بنابراین ما باید ببینیم کدام نامزد اگر رئیسجمهور شود، بیشتر میتواند در راه رسیدن به این هدف گام بردارد.
نباید اصرار داشته باشیم که حتماً نامزد خودمان رئیسجمهور آتی شود.”
در مورد ائتلاف گروهی از اصلاح طلبان با امثال قالیباف بیان دو نکته ضروری است.
نکته اول اینکه بعید به نظر می رسد آن بخش از مردم که طرفدار اصلاحات محسوب می شوند تنها به دلیل اینکه افرادی مثل نوری از اصولگرایی مانند قالیباف حمایت می کنند و از مردم می خواهند به وی رای دهند، به این امر مبادرت ورزند. آن طیف از مردم، به خواسته های خود رای می دهند و شیفته اشخاص نیستند. همانطور که موسوی رای 13 میلیونی (طبق گزارش رسمی) کسب کرد و بعد انتخابات صدها هزار نفر از طرفدارانش به خیابان ریختند. اما پس از گذشت چند ماه، با حصر شخص موسوی، دیگر شاهد حضور اعتراض آمیز آن طیف از مردم در خیابان نیستیم.
نکته دوم اینکه در صورت استارت چنین پروژه ای، جریان حاکم بیکار نمی شیند و احتمالا آن چنان فشاری به قالیباف و امثالهم بیاورد که ایشان بارها و علنا از امثال عبداله نوری برائت جویند.
به هر حال باید منتظر ماند و دید تکلیف جریانات گوناگون اصلاحات با انتخابات یازدهم ریاست جمهوری چه خواهد شد. آیا از اتاق فکر مشترکی که عبداله نوری و محمد خاتمی بر ضرورت تشکیل آن اصرار ورزیده اند، دستاوردی بیرون خواهد آمد و موضعی مشترک اتخاذ خواهد شد؟ یا یک جریان، نامزدی اصلاح طلب معرفی می کند و هزینه های رقابت با جریان حاکم را به تن می خرد و جریان دگر به ائتلاف با نامزدی اصولگرا مانند قالیباف دست خواهد زد و روشی که از نظر آنان دستاورد بیشتری دارد را انتخاب می کند؟