حرف روز

نویسنده
مرضیه حسینی

هنوز تابستان نیامده است…

بمب اتمی کا رتازه مانا نیستانی

اگرچه هنوز تابستان نیامده است، اما به طور کلی فصل تابستان، فصل خبرهای فرهنگی و هنری ست. فصل مثلا اگر بشود اسمش را گذاشت فراغت جمعیت جوان ایران که به گمانم این روزها به پیری مزمن دچار شده است.

پیری فراگیری که از آنفولآنزا هم شیوع بیشتری دارد. پیری که به قولی از سال و ماه نیست و اگرچه یار هم دخل و تصرفی در این امر ندارد اما بدجوری بر زندگی بسیاریمان( اگر بشود ما را نیز در زمره جمعیت جوان به حساب آورد ) سایه انداخته است.

خیلی خوب است، حتی فراتر از خوب بودن بسیارعالی ست که خرداد را با این خبر خوشایند آغازگر باشیم که «جعفر پناهی» آزاد شد. خبری که شنیدنش هیچ، دیدنش را هم نمی توان باور پذیرفت.

نمی دانم باید گفت خدا به اشک چشم های «ژولیت بینوش» نگاه کرده است یا آه های جعفر پناهی یا آبروریزی های در سطح جهانی که سینماگران مهم دنیا ( که احتمالا بر خلاف نظر رئیس جمهور محترم که اعتقاد دارد دنیا در همین چند کشور بی اهمیت امریکا و انگلیس و فرانسه و ایتالیا خلاصه نمی شوند و لابد سینماگران هم در این چند نام کوچک خلاصه نمی شوند و مثلا ما«سلحشورها» ی جهان شمول داریم که یوسف پیامبر را جهانی کرده اند)  که صلاح مملکت در آن دیده شد پناهی را که یک برانداز از نوع نرم است را آزاد کنند. آن هم فیلمسازی که می خواسته و در ذهنش بوده است که  فیلم ناجور و ناموسی علیه نظام بسازد.

 و او را نگرفته اند احتمالا به خاطر آنکه این اواخر؛  مثلا از خرداد دقیقا نمی دانم و گمانم سال 88، لباس های سبزی که به دلیل علاقه از کودکی اش به رنگ سبز، به تن می کرده و چون آدم فقیرو ساده زیستی  هم بوده است در میادین بین المللی هم برای آنکه ریا نشود از این لباس های سبز مورد علاقه اش استفاده می کرده.

خیلی بد است یکطرفه به قاضی برویم. یعنی همان قدر که آزادی یک فیلم ساز نه چندان معروف چون جعفر پناهی که از بس غیر معروف است شخص نگارنده این اشتباه را انجام داد و نام «حسین پناهی» را به جای او نوشت چون فرق آن دو را نمی دانست،  مهم است، فرمایشات اخیر آقای سلحشور هم می تواند برای عده ای مهم باشد. آن هم در رادیو و در یک ظهر بسیار داغ. ایشان خوب بلدند در رادیو بگویند: «این آقای زم از وقتی سرو کله اش در حوزه هنری پیدا شد، نشان داد هنر نزد طاغوتیان است و بس» و پس از آن بود که احتمالا آقای ضرغامی از تلفن شخصی خویش و نه سازمان که مبادا دیناری از بیت المال صرف هزینه شخصی شود به آقای کارگردان یوسف زنگ زد و گفت بیا برایت مقداری دینار و درهم کنار گذاشته ایم و به اصطلاح فیلم های مبتذل و نه  اخلاق گرای تلویزیون، بیا و حالش را ببر و از این سریال های جهانی بساز و ما برایت پخش می کنیم…

این آقا همان کسی ست که بعد از ساخت  مجموعه ناب و نفیس یوسف پیامبر با فیلمنامه «دزدی سرخود» توانست که بسیاری از اقوام دنیا را با پیامبری یوسف نام آشنا کند.  احتمالا حافظ شیراری نیز از او الهام گرفته و آنجایی که گفته است یوسف گم گشته،  استعاره از یوسفی بوده  که در زمان کنونی توسط این هنرمند جهانی کشف  و او که گم کشته بود، پیدا می شود.

در همین راستا نیز خبری دیگر نگارنده را بر سر ذوق آورد. خبری که تنها می تواند نشان از قدردانی مسئولین فرهنگ و هنر، از ذات الهی هنر باشد. مسئولینی که کوچک ترین زحمتی در باب هنر مملکت را ارج نهاده و راه را حسابی برای خادمین هنر هموار و اتوبان می نمایند و حتی شبانه روز هم نمی شناسند و برای قدردانی از هنر ناب ایرانی جایزه های شبانه اهدا می کنند.

خبرگزاری فارس:«نشان طلایی درجه یک دانشگاه اصفهان دیشب طی مراسمی در تالار پیامبر اعظم(ص) این دانشگاه، به سعید بیابانکی اعطا شد».

«سعید بیابانکی» شاعر و هنرمند خوبی ست. به خدا راست می گویم.

او حتی با دوق و سلیقه ای که داشته است برای برخی سردردانشکده ها در اصفهان  اسم انتخاب کرده است. حالا اصلا به ما چه ربطی دارد که وارد سیاست شده و بگوییم در همین دانشکده و دانشگاه مثلا چه اتفاقات سیاسی می افتد. اصلا هنر مگر با سیاست ارتباطی دارد که ما بخواهیم بگوییم که سعید بیابانکی یک آدم وابسته به کجا و کجاست و آن قدر هنرمند لایق و شایسته ای ست که خبر اهدای جایزه آن هم شبانه اش در یک خبرگزاری… اصلا به ما چه.

پس از خبر آزادی پناهی و اهدای جایزه شبانه بیابانکی،  اتفاقات فرهنگی بسیاری در این چند روز رقم خورد که شنیدن و خواندن هیچ یک را به کسی پیشنهاد نمی کنیم مگر آنان که طالب کشف حقایق زیست محیطی هستند. آنان که نوامیس مردم را ناموس خود دانسته و شعارهای قیصرگونه را سرلوحه کار و وظایف فرهنگی خود قرار می دهند.

سردار ساجدی نیا، رییس پلیس پایتخت در جمع خبرنگاران خبره اظهارات پلیسی- فرهنگی داشت که بیانش خالی از اطلاع رسانی، تعمق،  ذکردعای خیر و خواندن فاتحه بر اموات مردگان خادمین نیست.

خبر خوش فرهنگی تدارک «گشت های نوامیس» و «گشت های نسبت» هر صاحب سخنی را بر سر ذوق می آورد. دیگر نگران راضی کردن دوست پسرهای خود برای ازدواج نباشید. این تمهید نیروی انتظامی مردهای هوسرانی را که غرق در افکار انحرافی و سوء استفاده گر خود می باشند،  سر جایشان می نشاند.

شما نمی توانید در مقابل سوال مهم و حیاتی: «ببخشید شما با هم چه نسبتی دارید؟» جواب سربالا بدهید و مقاومت بیخود نمایید.

 آگاهان می گویند این دو طرح  در ادامه همان کمپین یک ملیون امضا تصویب شده است. حمایت از زنان در هر دو طرح اهمیت ویژه ای دارد. در این میان زن های غیر استانداردی که خود را به اصطلاح برنزه نموده، سندل های بدون جوراب می پوشند، مانتو و شلوارهای های کوتاه می پوشند و یا مردانی که لباس های چسبان و کوتاه می پوشند و باز ادای غربی ها را در آورده و برنزه می کنند در این طرح قرار می گیرند.

 وقتی قرار باشد برای اشتباهت مثلا یک ملیون تومان جریمه بپردازی، یاد می گیری همان پوست خودت خیلی هم خوشکل است و یاد نعمت هایی که داری و قدرش را نمی دانی می افتی و می نشینی توی خانه و اصلا خوب نیست دختر از خانه بیرون بیاید.

 ایشان در بیانات خود بر طرح جمع آوری متخلفین فروش سی دی های غیر مجاز تاکید کرده و برشمرده اند که عده کثیری از مردم غیور تلویزیون بین حرفه ای درخواست داشته اند که دست فروش های سی دی غیر مجاز را از معابر جمع آوری کنند و حقشان را کف دستشان بگذارند. همان هایی که چنگ اداخته اند بر عقاید انقلابی مردم و بافروش  فیلم هایی چون«روبان سفید»، «سالی دیگر»  و «رونوشت برابر اصل»  می خواهند همه چیز را بر باد دهند.

 مگر همین سریال های پرمحتوایی که خدا می داند بینندگانش این روزها جهان شمول است چه کم دارد که عده ای فرصت طلب آن هم  ازروی سیری و داشتن شغل مناسب و تحصیل در دانشگاه های بدون شهریه که از سر غرض ورزی سعی در ویران کردن بنیان های فرهنگی خانواده را دارند. در همین راستا خبرنگاران خبره شعار:«مرگ بر فارسی وان» سر دادند.

در راستای استقبال کم نظیر شهروندان از طرح های امنیتی پلیس، تعدادی طرح از آب گذشته برای حفظ امنیت هرچه بیشتر شهروندان با نهایت احترام به زحمت کشانی که زین پس کسی جرئت ندارد به ناموس دیگری در مقابل دیدگان همیشه بیدارشان  نگاه کند، پیشنهاد می شود:

طرح پشمک : جمع آوری بیکارها و بی خانمان هایی که به دلیل ازدیاد حجم ریش، پلیس قادر به شناسایی آنها نمی باشد.

طرح تخمک : جمع آوری اراذل و اوباشی که بر سر کوچه ها و معابر نشسته و تخمه می شکنند و در سطل زباله هم نمی ریزند.

طرح سرخک : جمع آوری آن دست از افرادی که زبان سرخشان سر سبزشان را به باد خواهد داد.

طرح جمعک: جمع آوری اجتماعات بیش از دو نفر در روزهای گرم خرداد ماه برای جلوگیری از اقدام علیه امنیت ناموسی مردم.

طرح سبزک : غبار روبی کلی شهر از رنگ اموی سبز در کلیه اقلام و اجسام خرد و کلان.

ایشان همچنین در نهایت ابراز داشتند:«در رابطه با اردوگاه‌هایی برای معتادان زن، از آنجا که معتادان زن کم هستند مراکز ترک اعتیاد برای معرفی آنها کافی می باشد»

در نهایت ضمن قدر دانی از تمهیدات خردمندانه و کمیک نیروی محترم انتظامی سوال پایانی خود را که هیچ حجتی جز کم سوادی و ضریب هوشی بسیار پایین نگارنده ندارد، با نهایت احترام مطرح می نمایم: شما در مورد کدام تهران صحبت می کنید؟