صفحهی بیستم از کتاب گیلگمش، ترجمهی احمد شاملو:
”… چندان که خسته و صافی از راهی بس دور بازآمد
حکایتِ کردههای سترگاش را همه به لوحی برکند
و باروی اوروکِ محصور و
ئهآننهی متبرک – آن گنجِ بهتانگیز را – مثال فرمود براوردن
یکی بر این حصار نظر کن که پنداری همه از مفرغاش بکردهاند
یکی به باروی درونیاش بنگر که هیچچیز با آن همسنگی نمیتواند
یکی بر این آستانه دست میسای که از دوردستهای بس بعید فراهم امده است
یکی به نزدیک ئهاننه رو - جایگاه ایشتر –
که نه هیچ آدمیای و نه هیچ شاهی که بیاید چون ان بنایی بتواند کرد.
یکی اوروک را به بارو برآ و مرآن را درنورد
پیهااش بیازما و نیک در آجرچین حصارش ببین
و بنگر تا مگر جرزش همه از خشتِ پخته نیست
و پیگاهااش را مگر هفتگانِ فرزانه برنهاوردهاند
دو پاره از او خدا و یک پاره از او آدمی است
نقش پیکرش را خداآن خود طرح افکندند
و مادرش نینسون نیز زیبایی را بر آن مزید کرد
گیلگمش به ارگ اوروک مسکن گزید
گردنافراخته، به زورمندی همچون نرگاوی وحشی عظیم است
ضربت جنگابزارهای او را هماوردی نیست
همراهاناش هماره میباید گوش به فرمان او بر پای ایستاده باشند.
برنایان اوروک در کاشانههای خویش پیوسته از او در بیماند:
“او، گیلگمش، پسری را به پدر بازنمیگذارد
قهرش شب و روز زنجیر همیگسلد.
او، گیلگمش – شبان اوروک شهر-
او – شبان مردم خویش و شاه ایشان –
زورمند و نامور و فرزانه و آگاه
دختری را به آنکه دوستار اوست بازنمیگذارد
هم اگر دلدادهی گُردی بنام باشد یا همبستر فردای برنایی بینشان!..”
پادشاه اوروک
کتاب گیلگمش با ترجمهی احمد شاملو و تصویرسازی مرتضی ممیز منتشر شده است. احمد شاملو در ترجمهی این متن زبانی حماسی- شاعرانه دارد و میتوان در ورای آن طنین شعرها و شکوه شاعری اپخود او را نیز دید.
این حماسهی بلند در مجموعع سه هزار و چهارصد و شصت سطری، ماجراهای زندگی گیلگمش را شرح میدهد که یکی از قدیمیترین پادشاهان اوروک بود و به خاطر کارهای نمایان و اعمال مخاطرهامیزش شهرت بسیار یافت. طبیعی است که صورت اقدامات تاریخی و واقعی اینچنین چهرهها در طول زمان کنار نهاده میشود و شکل افسانه به خود میگیرد.
گیلگمش از لحاظ تاریخی پنجمین پادشاه از نخستین سلسلهی سلطنتی سومر است که پس از توفان نوح در یک دورهی 125ساله بر سومریان حکومت کرد. اما این پادشاه فراواقعی که در آغاز دومین هزاره، گِرد پایتختاش حصار میکشد ظاهرا باید شاهی افسانهای باشد. با این حال سندی تاریخی در دست است که نشان میدهد آنچه او در معبد نیبپور انجام داده واقعیتی تاریخی است و در این صورت محتمل است که شاه گیلگمش در بیست و هشت قرن پیش از میلاد مسیح حقیقتا در اوروک نقش مهمی ایفا کرده باشد و بلافاصله پس از مرگش برگرد شخصیت او افسانهای به هم بافته باشند، همچنان که در مورد سارگون اکدی و اسکندر مقدونی چنین شده است. آیا افسانههای عامیانهی اسکندرنامهها با وقایع تاریخی زمان او کمترین ارتباطی به هم میرساند؟ سنت نقلِ سینه به سینهی حوادث غلوآمیز تاریخی معمولا سفرنامهی بیراههی آنها را به پرتآبادهای اسطوره میکشاند.
از آغاز دومین هزارهی پیش از میلاد اشعار گرتهبرداریشدهی بسیاری به دست ما رسیده که بیگمان ملغمهای از آثار سومری اواخر هزارهی سوم است. هریک از آن اشعار به بخشی از زندگی قهرمانان پرداخته که هنوز مستقل مانده درهم تنیده نشده یا در جاهای خود قرار نگرفته است اما به هر تقدیر، سبک نگارش و سیاق تفکر مذهبی آنها به طرز غیر قابل انکاری سومری است. یکی از آنها نبرد گیلگمش و اَکّه – شاه کیش- را حکایت میکند. دیگری از تاخت و تاز او به جنگل سدر و در آویختناش با نگهبان آن خومببهی عفریت و سومی به ستایش از مبارزهی قهرمان با نرگاو آسمانی میپردازد که الههی اینننه برای کشتن او به زمین گسیل کرد چرا که امتیازات پیشنهادی او را نپذیرفته بود و چهارمی مایههای دوگانهی جستوجوی حیات جاوید و مرگ پهلوان را شاخ و برگ میدهد که در واقع روشن نیست مربوط به خود گیلگمش یا دوستش انکیدو است هرچند که در قطعهی دیگری سایهی انکیدو را میبینیم که بر گیلگمش آشکار شده است تا روزگار غمبار مردگان و جهان زیرین را برای او حکایت کند.
نقل داستان توفان بزرگ در روایت سومری منظومه جایی ندارد، در واقع این ورایت نه به شخص گیلگمش میپردازد نه به زمان او. اما بعدها شاعران اکدی برای بافت حماسهشان از آن بهره میگیرند و با واداشتن اوتهنهپیشتیم به نقل سرگذشت خود برای گیلگمش (که به هدف آگاهی از راز حیات جاوید به نزد او میرود) برای یکی دیگر از سرودهای خویش دستمایهی تازهای حاصل میکنند.
رشتهی کهنِ حماسهی اکدی از اینجا آغاز میشود و با جداشدن از سرچشمههای سومری و گردآوردن بخشهای پراکندهی زندگی پهلوانی گیلگمش اثری منحصر به فرد به وجود میآورد. سرایندهی حماسه از همان نخستین سطرها اعلام میکند که میخواهد به تفصیل سرودی پهلوانی ساز کند و پیشاپیش از پارهای کارهای نمایان او که تارهای حکایت را میبافد به اشاره یادی میکند. اگر بپذیریم که لوح دوازدهم به طور قطع بعدها به منظومه افزوده شده تا حدودی قبول میتوان کرد که لوح یازدهم با تکرار سطور ابتدای حماسه به پایان رسد.
گیلگمش در طول تمام حوادثی که به وجود میآورد یا با آنها درگیر میشود با تحرک عمیق و روحیهی مقاومی دست به عمل میزند که مطلقا در منابع سومری افسانه وجود ندارد و اصولا حکمت بالغهی آن نیز یکسره متفاوت است. یعنی مسئلهی شر و برداشت از مفهوم گناه و درک مرگ نیز کاملا به صورتهای دیگر مطرح میشود. شاعر موجودی از نژاد سامی است که منابع را در کمال آزادی مورد استفاده قرار میدهد. پارهای چیزها را میگیرد پارهای را کنار میزند و بعد برای غنا بخشیدن به تارهای حماسه بر اساس طرحی که برای پیشبرد اندیشهی خود ریخته است عناصر انتخابیاش را گرد میآورد.
احمد شاملو در مقدمهی کتاب مینویسد:
“این کتاب شامل دو روایت به کلی مستقل از هم حماسهی گیلگمش است. روایت اول برگردان مستقیم من است از نسخهای که مشخصاتاش به قدر کافی معرفی نشده جز اینکه نسخهی نینوا است جاهای از دسترفتهاش با نسخههای دیگری کامل شده. اما روایت دوم حکایتی دارد:
من بر حسب اتفاق به متن فرانسوی یکی از الواح دوازدهگانه دست پیدا کرده بودم و با همهی اشتیاق در پی تهیهی متن کامل حماسه بودم که ناگهان آقای داوود منشیزاده رهبر حزب فاشیستی سومکا ترجمهی واویلایی از آن منتشر کرد. من با حفظ حقوق او متن را به سبک و سیاق آن تکلوح فرانسوی بازنویسی کردم که در کتاب هفته چاپ شد. بماند که بعد چه اتفاقی افتاد (تهدید به قتل و چیزهایی از این دست) ولی من هنوز هم آن متن بازنویسیشدهی قیاسی را بیشتر میپسندم.”