پس از انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۹۲ تحرکات جدیدی در جبهه اصلاحات با محوریت “شورای هماهنگی جبهه اصلاحات” آغاز شد و هر از گاه اخباری از نشستها یا موضعگیری های آنان، به ویژه در ارتباط با انتخابات های اسفند ۹۴ منتشر می شد، اما روز چهارم مهرماه خبر تشکیل نهاد جدیدی به نام “شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان” در رسانه ها منتشر شد. در متن خبر بود که پیرو نامه ای از طرف علیمحمد غریبانی، رئیس دورهای شورای هماهنگی جبهه اصلاحات، به محمد خاتمی و موافقت و استقبال او از مفاد نامه، این تشکیلات تازه شکل می گیرد. ترکیب این شورا آنچنان که تا کنون اعلام شده، شامل شورای راهبردی اصلاحطلبان، دبیرانکل احزاب عضو شورای هماهنگی جبهه اصلاحات، احزاب جدیدالتأسیس که هنوز به عضویت شورا درنیامدهاند و حتی احزاب در شرفتأسیس است. متن زیر حاصل گفتگوی تلفنی با محمد جواد حق شناس، مدیرمسئول روزنامه اعتماد ملی، عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی از احزاب تشکیل دهنده شورای هماهنگی و شورای سیاستگذاری اصلاح طلبان است.
آیا شورای سیاستگذاری اصلاح طلبان نهادی است که صرفاً در ارتباط با ملزومات انتخاباتهای اسفند ماه تشکیل شده، یا ما پس از این با نوعی رهبری جبهه گونه مواجه هستیم که قرار است سیاست های جریان اصلاحات را تنظیم کند؟
این ساز و کار دقیقاً در رابطه با انتخابات شکل گرفته است اما این نهاد هم مثل همه نهادهایی که شکل می گیرند با توجه به توانایی هایی که از خود نشان می دهند و تجربیاتی که به دست می آورند، اگر تجربیات موفقی باشند، ممکن است تکامل پیدا کند، نواقصش رفع بشود و بتواند تبدیل به یک شورای دائمی بشود. البته شورای هماهنگی اصلاحات به عنوان یک شورای دائمی وجود داشته است. من فکر می کنم در دراز مدت علاوه بر احزابی که الان هستند، اگر بشود که به جای کمیته راهبردی، نمایندگان روحانیت مبارز هم که مدتهاست در شورای هماهنگی اصلاحات شرکت نمی کردند، رضایت بدهند و وارد این مجموعه بشوند، و تعدادی از احزاب اصلاح طلب که بیرون هستند ورود بکنند، ما نیاز به شورای جدیدی نداشته باشیم و همان شورای هماهنگی اصلاحات که متشکل از احزاب هست، یک حضور مستمر و دائمی داشته باشد.
در این صورت چرایی تشکیل شورای سیاستگذاری اصلاح طلبان مطرح می شود. با وجود سازو کارهای مختلفی که اصلاح طلبان داشتند، از احزاب تا همین شورای هماهنگی… آیا تشکیل شورای جدید در زمانی کمتر از شش ماه قبل از انتخابات می تواند بر روندهای جاری در فضای انتخابات مؤثر باشد؟ با توجه به اینکه سیاست های کلی قاعدتاً پیش از اینها شکل گرفته است.
این شورا در واقع می توان گفت که یک تدبیری است در مقابل شکل گیری ساختار های موازی. به این ترتیب که جریان اصلاح طلب از حدود یکسال پیش که داشت برای حضور در فضای انتخابات آماده می شد، با یک ساختار موازی روبرو شد. این جریان های موازی می توانست به ویژه در مناطق و استانها به عنوان دو صدا یا دو حوزه که نتوانند همپوشی کنند بر روند وحدت جریان اصلاح طلب اثرات منفی بگذارد. یک جریان متعلق بود به یک ساختار قدیمی که بیش از دو دهه از تشکیل آن می گذرد یعنی شورای هماهنگی اصلاحات متشکل از بیش از بیست حزب. این شورا توانسته بود با یک ظرفیت حداکثری و با حضور کل اعضا جلساتش را برگزار کند و کمیته انتخاباتش را به ریاست آقای رهامی فعال کند. آنها به اکثر استانها سفر کردند و سعی کردند تا شورای استانی را فعال کنند. از سوی دیگر ما شاهد تحرک یک شورای راهبردی بودیم که ذیل شورای مشورتی آقای خاتمی فعال شده بودند با محوریت آقای موسوی لاری وزیر کشور اصلاحات و با مشارکت برخی از اعضای حقیقی که از اعضای شورای مشورتی بودند در حالیکه هر کدام هم به یکی از احزاب اصلاح طلب تعلق داشتند اما لزوماً نماینده احزابشان هم نبودند. این کمیته هم نزدیک به یک سال بود که فعالیت می کرد و می خواست شوراهای استانی خود را شکل بدهد. باز از سویی ما شاهد شکل گیری شورایی هم در حوزه آقای عارف بودیم که ایشان هم از فردای انتخابات ریاست جمهوری در انجا فعالیت می کرد و یک شورای مشورتی خود ایشان داشت که طبیعتاً در ذیل آن کمیته های راهبردی و اتاق فکر و کمیته های سیاسی و…مشغول تدوین برنامه هایی برای انتخابات بودند. خوب همه اینها تعدد و تکثر را درجریان اصلاح طلب نشان می داد. جدا از همه اینها طبعاً در درون احزاب اصلاح طلب هم بنا بر ماهیت حزبی شان فعالیت مستقل هم تعریف شده بود. این موازی کاری طبیعتاً موجب نگرانی می شد چون امکان داشت تبدیل به یک زاویه بشود. در نتیجه در یکماهه اخیر همفکری هایی شد و توسط رئیس دوره ای شورای هماهنگی اصلاحات نامه ای به آقای خاتمی نوشته و پیشنهاد شد که یک هماهنگی میان کمیته ها و شورا صورت بگیرد که ایشان هم استقبال و پیشنهاد کردند که علاوه براعضای کمیته ها و شورا، آقای عارف و چهار حزب دیگر نیز به این مجموعه اضافه بشوند. حزب ندای ایرانیان، حزب اعتدال و توسعه، حزب جدیدالاتأسیس اتحاد ملت ایران اسلامی و حزب در حال تأسیس ایثارگران. هفته گذشته این جلسه مشترک برگزار شد و در این جلسه مشترک، هیات رئیسه موقت با عضویت آقایان عارف، موسوی لاری و غریبانی برای تدوین آیین نامه انتخاب شدند.
شما از حضور احزاب متعدد و همچنین اشخاص حقیقی در میان اعضای حاضر در این شورا می گویید. این پرسش پیش می آید که آیا احزاب بر اساس نیروی مادی شان، منظور تعداد اعضا و شبکه های حزبی شان نفوذ و تأثیر دارند یا تصمیمات بر اساس هر حزب یک رأی تعیین می شود؟ و در این میان تکلیف رأی و نظر شخصیت های حقیقی چیست؟
شاید این ایراد وارد باشد.منهم از نظر کارشناسی این ایراد راآنجا عنوان کردم. کار هم واقعاً سخت است چون ما الان در آنجا شاهد حضور مجموعه ای از اشخاص حقیقی هستیم در کنار شخصیت های حقوقی. اما فعلا بر یک راه حلی توافق شده است به این ترتیب که اشخاص کمیته راهبردی در عین حال گرایش حزبی دارند. مثلاً احزابی که در شورای هماهنگی هستند و یک رأی دارند شاید با احتساب عضوی از افرادشان در کمیته راهبردی رأی شان بشود دو یا سه تا. مثلاً در شورای سیاستگذاری حزب کارگزاران را داریم که از این حزب آقای کرباسچی هم در اینجا حضور دارد یا آقای مرعشی؛ به این ترتیب رأی کارگزاران بیشتر می شود. یا به همین ترتیب حزب اتحاد اسلامی یا ندا و یا دیگر احزاب بزرگتر که اعضای شان عضویت مستقل هم در شورا دارند و این می تواند حق رأی شان را بالا ببرد. این به هر حال یک ترکیب جدید است که برای کاهش برخی اختلافات و زوایایی که ایجاد شده بود شکل گرفت و مشکلات خاص خودش را دارد؛ شاید هم می توانست بهتر از این مدیریت بشود به هر حال در شروع کار هستیم و راه حل ها باید آزموده شوند.
آقای حق شناس! همه جا و حتی در میان چهره های شاخص اصلاحات صحبت از ائتلاف جدی با اعتدالیون است. آیا از استحاله جریان اصلاحات در اعتدالگرایان نگران نیستید؟
اولاً در مورد وزن جریان اصلاح طلب بگویم که، همانطور که اشاره کردم ما الان حدود 25 یا 26 حزب درون شورای سیاستگذاری داریم؛ تقریباً همین تعداد حزب هم بیرون از شورای هماهنگی داریم. یعنی تعداد احزاب اصلاح طلب که در خانه احزاب عضو هستندبه هفتاد تا هفتاد و پنج حزب می رسد.پارادیمی هم که از سال هفتاد و شش در کشور شکل گرفته و تا امروز پایدار مانده دو ستون اصلی سیاسی است. یک ستون متعلق به اصلاح طلبان است و ستون دیگر محافظه کارانی که ترجیح می دهند خودشان را اصولگرا بخوانند. در تمام این سالها هم همیشه تلاش شده است که یک جریان سومی تشکیل بشود که بتواند به یک گفتمان جدید تبدیل بشود. شاید هم اولین تلاش به قبل از هفتاد و شش برمی گردد و آن تلاشی بود که از سوی کارگزاران انجام شد و سعی کرد تا میان دو طیف چپ و راست آن روز که پدران جریان اصلاح طلب و محافظه کار امروز محسوب می شوند، قرار بگیرند. دیدیم که خیلی دوام نیاورد و در هفتاد و شش حزب کارگزاران مجبور شد که خود را در جریان اصلاح طلب تعریف بکند. این روند را شما در پسا اصلاحات هم می بینید، زمانی که طیف احمدی نژاد تلاش کرد تا از جریان محافظه کار خارج شود و یک جریان جدیدی را مدیریت کند که گرچه خاستگاهش محافظه کاری بود ولی می خواست نوعی قرائت رادیکال از محافظه کاری را ارائه کند. قرائتی که امروز توسط پایداری یا مثلاً جمعیت ایثارگران یا رهپویان در مجلس که مشهور به دلواپسان هستند دارد نمایندگی می شود ولی هنوز نتوانسته اند که به عنوان جریان سوم خود را از جریان مادر جدا کنند.
حالا در فضای جدید هم ما شاهد هستیم که بعد از ۹۲ سعی شد که گفتمان اعتدال وارد بشود و خود را به عنوان یک پارادایم مطرح کند. اما به نظر من گفتمان های دو قطبی همچنان خود را حفظ خواهند کرد و اعتدال نه یک پارادایم که یک روش می تواند باشد در مقابل رادیکالیسم. یعنی می توانیم تصور کنیم که هم اصلاح طلب رادیکال داریم و هم اصولگرای رادیکال و در مقابل هم اصلاح طلب میانه رو داریم و هم اصولگرای میانه رو. لذا با اینکه این جریان دو سال سعی کرد تا بتواند یک گفتمان بر محور میانه روی و اعتدال بسازد، به نظر می رسد که تا امروز موفق نبوده است.
در واقع جریان اعتدال باید خودش را تعریف بکند! حالا یا در میانه میان اصولگرایان و اصلاح طلبان، یا حاملی از هر دو سوی اصلاحات و اصولگرایی که بتواند مجلسی را شکل بدهد که حداقل به تقابل با دولت نپردازد.
ولی به نظر می رسد با وجود اینکه این عدم تعریف شدگی در میان اعتدالگرایان وجود دارد، موضعگیری های برخی چهره های شاخص اصلاح طلب مصر هستند که اصلاح طلبان در ائتلاف با آنان تعریف شوند. به این ترتیب خطر حل شدن اصلاح طلبان در اعتدالیون واقعی می شود.
به نظرم این یک گرایش اصلی و عمده نیست. شاید شما برخی شخصیت ها را از درون برخی احزاب ببینید که این تمایل را نشان می دهند. مثلاً چندماه پیش آقای عطریانفر عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران در سخنانش این تمایل را نشان داد که خواهان سرلیستی آقای لاریجانی در فهرست انتخاباتی اصلاح طلبان است. یا برخی از درون این مجموعه در مورد سرلیستی آقای ناطق. اما این نگاه بعداً در شورای مرکزی کارگزاران تکذیب شد و گفتند که این نظر شخصی آقای عطریانفر بوده است.یعنی این نگاه درون جریان اصلاح طلب خیلی به یک نگاه جدی بدل نشده. و قضاوت در موردش هنوز زود است و بخشی از آن برمی گردد به عمل جریانی که انتخابات را برگزار می کند و تأیید صلاحیتها را در اختیار دارد. هنوز برای جریان اصلاح طلب روشن نیست که فضایی که برای انتخابات فراهم می شود تا چه حد یک فضای رقابتی است. بنا براین راهبردهایی که تا کنون مطرح هستند باید در وضعیت های متفاوت بررسی بشوند و بر اساس شرایطی که پیش می آید برگزیده بشوند.
اما آقای عارف هم چند روز پیش گفت که “به دنبال تهیه لیست مشترک بین اعتدال گرایان و اصلاح طلبان هستیم”.
پیشنهادی که در بحث آقای عارف بود این بود که فضایی بوجود بیاید که دو طرف بتوانند برخی از چهره های شان را به عنوان کاندیداهای مشترک معرفی و مطرح کنند. این یک ایده جدید است ولی فعلاً هنوز تبدیل به یک راهبرد نشده و در موردش بحث نشده و به تصمیم هم نرسیده است.
به حضور ندا در شورای سیاستگذاری اشاره کردید. ما شاهد انتقادات فراوان و حتی اعتراض های شدید بسیاری از اصلاح طلبان به تشکیل حزب ندا تحت پرچم اصلاحات بودیم. از طرفی ندا هم همواره از نوعی ائتلاف با اصولگرایان صحبت کرده است. آیا ایده پیوستن ندا به شورای جدید ترفندی برای جلوگیری از پیوستن این حزب به اصولگرایان نبوده است؟
من گفتم، ما بیش از هفتاد حزب اصلاح طلب داریم. حالا یکی دیگر هم به آنها افزوده شده. اصل مسئله همین است و ما نباید خیلی ذهنمان را درگیر کنیم که گویا دارد اتفاقات عجیب و غریبی می افتد! درمورد حزب ندا و آقای خرازی هم همین است. اقای خرازی یک پتانسیل و یک علائقی به آقای خاتمی دارد که بر کسی پوشیده نیست. سفیر آقای خاتمی در پاریس بوده، با دولت آقای هاشمی نزدیکی هایی داشته ست. در اینمدت هم سعی کرده است با بچه های مشارکت که با توجه به انحلال حزب فاقد تشکیلات بوده اند کار کند. من فکر می کنم رویکرد آقای خاتمی در دعوت از ندا توأم با تدبیر بوده است. دلیلی ندارد وقتی جریان اصلاح طلبی دارد تلاش می کند که معاند را تبدیل به مخالف و مخالف را تبدیل به دوست بکند و دوست را تبدیل به متحد و همراه؛ ما جریانی را که از دوستان اصلاحات بوده است هل بدهیم به سمت دیگری.
در شرایط کنونی ـ به فرض ثابت ماندن شرایط ـ اولویت شما اجماع اصلاح طلبان است یا ائتلاف با اعتدالگرایان؟
طبیعتاً اگر انتخابات به نحوی رقابتی باشد که امکان حضور چهره های مطرح اصلاح طلبان در انتخابات فراهم باشد، چنین مشارکتهایی یا ارائه ی فهرستی به سر لیستی چهره های غیر اصلاح طلب معنا ندارد.
آیا شما این احتمال را که در نهایت اعتدالگرایان، به ویژه آقای روحانی به قیمت نزدیکی با اصولگرایان میانه نظیر آقای لاریجانی از جریان اصلاحات برائت بجویند؟ در آنصورت آیا شما به دفاع یکطرفه از ایشان ادامه خواهید داد؟
با نگاهی که آقای روحانی به مسائل دارد، به نظر من ایشان اینگونه تصمیم نمی گیرد. تجربیات گذشته نشان داده که آقای روحانی تصمیماتش را بر اساس عملگرایی معطوف به نتیجه می گیرد و نشان داده است که تصمیماتش با هوشمندی یک رابطه مستقیمی دارد و فعلاً به نظر من تصمیمی نخواهد گرفت. اما به نظر می آید که ترکیب مورد علاقه ایشان همان ترکیبی است که شما امروز در کابینه ایشان می بینید. ترکیبی که در آن هم آقای پور محمدی هست، هم آقای حجتی. هم آقای جنتی هست، هم آقای رحمانی فضلی. چنین ترکیبی برای مجلس هم برای ایشان مطلوب است. ترکیبی که هم آقای عارف در آن باشد و هم آقای لاریجانی و حتی شاید اقای ناطق. به نظر می رسد برای ایشان مهمتر این باشد که در مجلس آینده چهره ای مانند اقای کوچک زاده حضور نداشته باشد یا مثل آقای رسایی یا آقای کریمی قدوسی… به هر حال در شرایط فعلی دولت تصمیمی برای دوری یا نزدیکی به جناحها نخواهد داشت و آن را می گذارد برای مراحل نهایی انتخابات. در عین اینکه جریانهای نزدیک به دولت هم لابی های خود را دنبال می کنند تا به وضعیت مطلوب برسند.
در قبال اینکه مطالبات دموکراتیک جامعه مدنی و اصلاح طلبان، به ویژه مسئله زندانیان سیاسی و رفع حصر از رهبران جنبش سبز، حل ناشده باقی مانده ادامه حمایت شما از ایشان تحت کدام استدلال تعریف می شود؟
می خواهم بگویم که کشور مانند یک کشتی بود که در یک دریای متلاطم قرار داشت. خدمه و ناخدای این کشتی هم کارایی یا تجربه لازم را نداشتند. نتیجه اینکه این کشتی هم از بیرون به صخره ها می خورد و آسیب می دید و هم از درون مانند این بود که کارکنان و خدمه آن مته برداشته و آن را از سوراخ می کردند. به هر حال کشتی در حال غرق شدن بود. در چنان شرایطی به نظر من مردم ایران و نظام جمهوری اسلامی به طور مشترک به این صرافت افتادند که قبل از هر چیز باید این کشتی را نجات داد و طبیعتاً بر سر اینکه چه کسی می تواند ناخدای کشتی باشد با هم توافق کردند. از میان هشت نامزدی که وجود داشت روی آقای روحانی توافق کردند. در چنین فضا و شرایطی قطعاً اولین مأموریت آقای روحانی این است که سوراخهایی را که در بدنه هست و دارد کشتی را غرق می کند ترمیم کند. در این کشتی اتفاقات شاید نامربوطی هم افتاده است و هیچیک از کسانی هم که به اقای روحانی رأی داده اند به ان اتفاقات بی توجه نیستند اما همه با هم، همه سرنشینان این کشتی فکر می کنند که باید در وهله اول جلوی غرق شدن کشتی و هشتاد میلیون ایرانی را بگیرند. تصمیمی که آینده فرزندان این کشور در گروی ان است و آیندگان در باره آن قضاوت خواهند کرد. بنا بر این به این تصمیم رسیده اند که اولویت اول کشور پرونده ای باشد که بتواند این مجموعه را از غرق شدن نجات بدهد و فرصت فراهم کند. به هر حال در پیش چشم ما وضعیت کشورهایی مثل عراق، یمن و افغانستان و سوریه هست که باید دامنگیر ما نشود. یعنی اولویتهایی در این میان هست که نمی شود آنها را نادیده گرفت. با توجه به اینکه دولت توانش هم نامحدود نیست با توجه به امکانات و اختیاراتی که دارد بتواند در مسیر درست حرکت کند. ما نباید انتظاراتمان از این دولت را نامتناسب با توان و اختیارات و ظرفیتش تعریف بکنیم. اگر این کار را بکنیم، یعنی ماشینی را که ظرفیتش دو تن است ما ده تن بار زده ایم.
آیا خود دولت تشخیص نداد که این ظرفیت را دارد یا نه؟ چون آقای روحانی شخصاً وعده هایی در مورد این مطالبات داد؟
ببینید وعده هایی که قبل از انتخابات و بعد از رسیدن به قدرت داده می شود معمولاً از یک جنس نیستند. ما یادمان نرفته است که آقای اوباما وعده تعطیلی گوانتانامو را در مبارزات انتخاباتی اش داد. اما هنوز که هفت سال است از ریاست جمهوری ایشان می گذرد گوانتانامو تعطیل نشده ست. با وجودی اینکه او در آنجا مخالفانی از این دست ندارد، به نظر می رسد که در آنجا هم شاید همه وعده ها متناسب با اختیارات نباشد.
آیا شورای سیاست گذاری در قبال حضور بسیار ضعیف زنان ایرانی در مجلس که با سطح آگاهی و کارآمدی آنان هیچ تناسبی ندارد، برنامه عملی در انتخابات آینده دارد؟
در درون شورا همه اتفاق نظر دارند که جایگاه امروز زنان در مجلس شورای اسلامی هیچ تناسبی نه با شأنیت زنان و نه با جایگاه جمهوری اسلامی دارد. اما به نظر من یک وجهش برمی گردد به نوع نگاه زنان ما به فعالیت و حضور در عرصه سیاسی که خود خانمها در آنجا دچار یک کم کاری تاریخی هستند. خانمهای ایرانی باید حضور در سیاست را مقداری جدی تر بگیرند. حضور در احزاب و حضور در پستهای سیاسی را. و از طرف دیگر دولت، بدنه اجرایی و نهاد های آموزشی باید در این زمینه اهتمام بیشتری بکنند. در حوزه اصلاح طلبان این نگاه وجود دارد که بتوانند قطعاً از ظرفیتی که در جامعه زنان کشور وجود دارد بیشتر استفاده کنند. قطعاً در مجلس آینده تعداد زنان نماینده از مجلس فعلی بیشتر، من فکر می کنم بیش از دو برابر خواهد بود. آنچه که مهم است ما باید در مسیر فراهم آوردن سهم و جایگاه مناسبی برای زنان ایرانی باشیم.