پرده نقرهای/ اکران تهران: نبود امکانات، هنوز تکنولوژی سه بعدی را در سینمای ایران همهگیر نکرده اما شاید فیلمی شبیه به “خط ویژه” آغازی برای ساخت فیلمهای سه بعدی ایرانی باشد. بعدهایی که نه در تصویر و به کمک تکنولوژی و عینکهای ویژه، که در حیطه مضمون و روایت قابل مشاهده است. فیلمهایی که بعد عامهپسند دارند، عاریه گرفته از فیلمفارسی. بعد سیاسی دارند، به کمک کنایههای مرسوم که گویا باز رواج پیدا کرده. و در آخر، بعد کمرنگ و نامحسوسی دارند که آنها را تبدیل به یک فیلم حکومتی میکند. چیزی که پیش از این به باندبازی تعبیر میشد، شاید حالا در سینمای ایران نامی بهتر از سه بعدی برایش نباشد. مصطفی کیایی که پیش از فیلم “ضد گلوله” را ساخته بود و دفاع مقدس و جبهه و لمپنها را یک کاسه کرده بود، در جدیدترین فیلم سینماییاش، از یکسو به مشکلات اقتصادی و رانتخواری آقازادهها انتقاد میکند و از سوی دیگر، قهرمانان فیلمش را که جوانان امروزی هستند، به روش احمدینژاد به مصاف فساد میفرستد.
فیلمفارسی ویژه
آقازادهای رانتخوار که در بیشتر سکانسهای فیلم شال سبز بر گردن دارد
روایت مصطفی کیایی از مشکلات اقتصادی، دربست و درسته، شکل و شمایلی فیلمفارسیوار دارد. دختری معصوم که برای کمک به پدر و مادرش تنفروشی میکند، پااندازی که از طعمه خود چک و سفته دارد و او را تحت فشار گذاشته و رفیق غیرتی برادر دختر که پاانداز را تا حد مرگ کتک میزند. این داستانک فرعی و آشنا، احتمالا برای جذب مخاطبی در نظر گرفته شده که حال و حوصله کنایههای سیاسی و روایت دزد و پلیسی را ندارد. برای همین وسط گریز و فرار جوانان فیلم که حساب بانکی یک آقازاده را هک کردهاند و ده میلیاردش را به حساب خودشان منتقل کردهاند، ناگهان سر و کله دختری که به اجبار فاحشه شده پیدا میشود و از سوی دیگر عشق در یک نگاه اتفاق میافتد که طبق معیار فیلمفارسیهای دهه پنجاه، فرجام خوشی ندارد. این نگاه اقتدا کرده به فیلمفارسی جز در این روایت فرعی، در کلیت داستان و فیلمنامه هم به چشم میخورد. فیلمنامهنویس دنبال منطقی خاصی برای روایتش نبوده. هر جا که لازم بوده شخصیتهایی را به طور اتفاقی به قصه اضافه میکند تا ماجرا پیش برود. مثلا وقتی قهرمانان فیلم به محل کار یکیشان پناه بردهاند، پای پلیس وظیفهشناسی را به وسط داستان میکشاند که تصادفی از آنجا عبور میکند و باعث میشود قهرمانان فیلم به اشتباه فکر کنند، شناسایی شدهاند و محل را ترک کنند. یا در جای دیگر، برای ورود پلیس و به اشتباه افتادن دوباره قهرمانان فیلم، ترفندی جز کتککاری رفیق غیرتی با پاانداز در نظر گرفته نشود. پیکر کتکخورده پاانداز توسط همسایهها پیدا میشود، با ۱۱۰ تماس میگیرند و پلیس هم در بین همه خانهها، جایی را برای تفتیش انتخاب میکند که قهرمانان فیلم در آن پنهان شدهاند. طبق قاعده فیلم پلیسی، خلافکارها باید فرار کنند و پلیس هم باید دنبالشان باشند اما نگاه فیلمفارسیزده سازندهگان فیلم برای رعایت این قانون موقعیتی ایجاد نکرده به جز تصادفهای پی در پی.
فیلم سیاسی ویژه
رابینهودهای فیلم بین مردم پول پخش میکنند
بیش از داستان پر از گاف و خطای فیلم، تکیه کارگردان و فیلمنامهنویس به مضمون فیلمش بوده. فیلمی در ظاهر سیاسی که آقازادههای رانتخوار را نقد میکند و از جوانان عادی و آس و پاس قهرمان میسازد. جوان نابغه به خاطر هک کردن سایت سازمان سنجش به زندان افتاده و در مرخصی چند روزه، چون برای تخصصش خریداری نیست، مجبور میشود حساب یک آقازاده را هک بکند. دو شخصیت اول فیلم، با بازی مصطفی زمانی و هانیه توسلی، زن و شوهری درس خواندهای هستند که به قول خودشان دستشان به هیچجا بند نیست و توانایی پرداخت اجاره خانهشان را هم ندارد. دو شخصیت دیگر که پول اشتباهی به حسابشان منتقل شده هم دو جوان کاسب هستند که از ترکیه جنس وارد کردهاند اما چون پارتی ندارند، کالاهایشان در گمرک گیر کرده. جنس جور است و پازل مورد نیاز برای ساخت فیلم سیاسی کامل. زن و شوهر درسخوانده، جوان نخبه و جوانان کاسب همهگی به خاطر وجود و حضور آقازاده بددهنی و بیرحمی -با بازی سام قریبیان- تحت فشار هستند، زندهگیشان پیش نمیرود و چارهای جز خلاف کردن ندارند. در انتهای فیلم هم وقتی قانون و پلیس جلو قهرمانان فیلم را میگیرد و آنها در تنگنا میگذارد، گروه با رای جمعی تصمیم میگیرند تبدیل به رابینهودهای شهر بشوند و پول سرقت کرده را در حسابهای مردم نیازمند پخش بکنند تا حق خورده شدهشان را بهشان برگردانند و در سکانس نهایی هم ته مانده پول را که تبدیل به دلار کردهاند، از بالای پل هوایی روی سر مردم میریزند.
فیلم حکومتی ویژه
سکانس فینال فیلم؛ تیتر روزنامهها، احمدینژاد را تبدیل به قهرمان فیلم میکنند
تا بعد دوم همهچیز ظاهرا درست و طبق قاعده است. جذابیتهای فیلمفارسی و ساخت فیلمی ساده برای جذب مردم، در کنار انتقاد سیاسی اجتماعی و ساختن قهرمانانهای روزآمد که از پولدار ظالم میدزدند تا به فقیر مظلوم کمک کنند. اما فیلم محتاج بعد سومی هم هست، تا هم به اکران برسد و هم به عنوان فیلمی نمونهای و مثالی تبلیغ و الگو بشود. بعد سوم، به شکل ارجاعهای فرامتنی و ساختن مابهازاهای بیرونی خودش را وارد فیلم میکند و به رخ میکشد. آقازاده فیلم که در همه صحنهها جز آخرین سکانس، شال سبزرنگ به گردن دارد، در سکانس فینال، بعد از دستگیری قهرمانان فیلم، هنوز آزاد است و کنار کیوسک روزنامهفروشی مشغول خواندن تیتر نشریات. روحانی رئیسجمهور شده و تیتر “احمدینژاد از نارمک تا دادگاه” پیوند میخورد به تیتری دیگر درباره محاکمه مفسدان اقتصادی که همان رابینهودهای بیگناه و جوان فیلم هستند که در جایگاه متهم ردیف اول قرار گرفتهاند، بدون اینکه مجرمان اصلی دستگیر شده باشند. فیلم کل داستان و نگاه انتقادیاش را در پایان، زیر سایه خواست و ایدئولوژی اصلیاش میبرد. احمدینژاد همان رابینهود بیگناهیست که میخواسته پول به دست آمده را بین مردم تقسیم بکند- مثلا به شکل یارانه- اما دست آخر از آقازادهها و مفسدان اصلی شکست خورده و کارش به دادگاه کشیده شده. قهرمانان جوان و امروزی فیلم، برعکس ظاهرشان که مدرن است، در درون احمدینژاد خفتهای دارند که نه برای خودشان توانسته کاری بکند و نه برای مردم و در مقابل یک سیستم فاسد قدرتمند شکست خورده و کنار رفته تا سرنخها باز به دست افرادی شبیه به آقازاده فیلم بیفتد. فیلم ناگهان در سکانس فینال، قهرمانان و شخصیتهایی را که ساخته فراموش میکند و نظرش به نظر احمدینژاد نزدیک میشود و با یک تیتر او را تبدیل به رهبر ایدئولوژیک فیلم میکند؛ رهبر مبارزه با فساد اقتصادی و آقازادهها!
خط ویژه فیلم رندانهای است. جذابیتهای ظاهری را به اختیار گرفته تا چیزی را تبلیغ بکند که مردم آن را پس زدهاند. در این بین هنرمندانی که در هشت سال ریاستجمهوری احمدینژاد سعی کرده بودند به نحوی مخالفت خود را نشان بدهند، با حضور در چنین پروژهای، سست بودن عقیده خودشان را افشا میکنند. سستیای که یا از ناآگاهی میآید و موضع گرفتنهای پیرو مد یا از ناپایداری عقایدشان. هانیه توسلی که به خاطر بازی نکردن در پروژه حکومتی “پایاننامه” مدتی ممنوعالکار شده بود، به همراه هومن سیدی که در جشنواره فجر پارسال جایزهاش را به حسن روحانی تقدیم کرده بود، بازیگران اصلی این فیلم هستند و ترانه انتهایی فیلم را کسی نوشته که در همکاریاش با ابی و شادمهر عقیلی برای “دختری با شال سبز” ترانه سروده و حالا در اعتراض به آقازاده شال سبز و رابینهودی با رایحه خوش خدمت اثری صادر کرده است. فیلم چند بعدی، به هنرمندان چند بعدی احتیاج دارد. کسانی که جلو دوربینها و در مصاحبهها با مردم هستند و در آثار هنری ویترین تفکری میشوند که در ضدیت با مردم شکل گرفته است.