نگاه

نویسنده
آتوسا گرگانی

سیر قهقرایی…

بر سر سینمای عامه پسند ما چه آمده است؟ این تیپ های بنجل کمدی های سخیف در خود چه دارند که این گونه انبوه مخاطبان را به سالن های سینما می کشانند؟ و چرا این روزها در میان فیلم هایی از واروژ کریم مسیحی، حمید نعمت الله ومازیار میری ناگهان فیلم نازلی چون “دو خواهر” (محمد بانکی) پرفروش ترین می شود؟ آن هم در شرایطی که فیلم های دیگر نیز تقریبا متعلق به همین سینمای پرمخاطب و به اصطلاح عامه پسنداند.

 

سینمای عامه پسند در ساده ترین تعریفش به سینمایی اطلاق می شود که با هدف جذب مخاطبان انبوه و مبتنی بر مناسبات گیشه ساخته می شود و هیچ رابطه ای با نقد و منتقد ندارد. سینمایی که قادر به آوردن مخاطبان بی شمار به سالن های سینماست و اغلب مخاطبان اش را از میان قشر متوسطرو به پایین و پایین جامعه تامین می کند.  کسانی که ساده ترین و شاید تنها تفریح شان همین سینما رفتن و گذراند لحظاتی مفرح، فارغ از مصایب و مشکلات زندگی پرتلاطم روزمره است. در این نوع از سینما حضور “ستاره” در فیلم بیش از هر چیز دیگری حایز اهمیت است. ستاره به معنای کسی که تماشاگر حاضر است برای حضورش در فیلم بلیطی بخرد و فارغ از هر چیز دیگری (مثلا نام کارگردان و یا موضوع و محتوای فیلم) به تماشایش بنشیند. حال این ستاره می تواند از جنس خود سینما باشد ( یعنی فقط بازیگر آثار سینمایی بوده) و یا یک چهره محبوب تلویزیونی محسوب شود که حالا در فلمی هم بازی میکند. این ستاره محوری که در واقع نوعی بازیگر سالاری در سینمای عامه پسند است، عمرش به اندازه تمام سال های سینمای عامه پسند در ایران است. محمدعلی فردین، نصرت الله وحدت، فروزان، گوگوش، رضا بیک ایمانوردی، تقط ظهوری، سیدعلی میری و پرویز صیاد در سینمای پیش از انقلاب و محمدرضا گلزار، امین حیایی، مهناز افشار، جواد رضویان، رضا عطاران، مجید صالحی وتا حدودی رضا شفیعی جم و علی صادقی در سینمای این یک دهه اخیر سیتاره – بازیگرانی هستند که نامشان اکثرا بر کارگردان هایی که آن ها را در آثار سینمای عامه پسند هدایت کرده اند، چربیده و عامل اصلی فروش محسوب شده و می شوند.

کارگردان ها در ایننوع سینما حاشیه نشینانی مهجور و دردرجه دوم اعتبارند و به احترام حضور این ستارگان، مجبوربه برداشتن کلاه از سر. دستمزد بازیگران اصلی در سینمای مورد بحث چندین برابر دستمزد کارگردانان و دیگر عوامل فیلم هاست. و تهیه کنندگان تمام زورشان را می زنند تا حداقل یکی – دو تا ازاین چهره ها را به هر قیمتی که شده تصاحب کنند ودر فیلمشان به معرض نمایش طرفداران آن ها بگذارند ( آن هم در قالبی آشنا و امتحان پس داده)؛ چرا که مخاطب از سینمای مورد علاقه اش تنها ستاره می خواهد و ستاره( و البته یک پایان خوش!) کافی است مروری بر فیلم های مطرح عامه پسند در چند دهه اخیر بیاندازیم و ببینیم با شنیدنشان تنها نام بازیگرانش به یادمان می آید، یا دیگر عوامل و حتی موضوع فیلم؟ “گنج قارون”، “سلطان قلب ها”، “ماه عسل”، “در امتداد شب”، “همسفر”، “کما”، “مجردها”، “بی وفا”، “نصف مال من، نصف مال تو”، “چارچنگولی” و… براساس همین مناسبات تهیه کنندگان به پیروی از اسلاف خویش به سراغ کارگردانان کم نام و جوان می روند تا دستمزد کمتری بگیرند و در عوض ستاره های گران قیمت و محبوبی را در آثارشان جای دهند. برای اثبات این موضوع کافی است به تولیدات دفتر “پویا فیلم” در این یکی – دو سال اخیر توجه کنیم:“کلاغ پر”به کارردانی شهرام شاه حسینی و با حضور محمدرضا گلزار و مهناز افشار و یا “زن ها فرشته اند” باز از همان کارگردان و با حضور امین حیایی، محمدرضا شریفی نیا، نیکی کریمی و مهتاب کرامتی.

 

آثار سینمای عامه پسند ایران اصولا یا از موضوع کمدی و طنز برخوردارند و یا تمی رمانس و ملودرام دارند. تازه در آثار رمانس و ملودرام نیز گاه رگه هایی از طنزو کمدی را قرار می دهند؛ مثلا فیلمنامه نویس (شاید درست تر است بگوییم تهیه کننده) در کنار شخصیت عاشق پیشه داستان که اتفاقا خیلی هم جدی است (!) یک کارکتر طناز (شما بخوانید لوده) را میگذارد که گاهی شورو حال عجیب و غریبی (!) به مخاطبانش می بخشد و ناگهان درجدی ترین سکانس فیلم باعث قهقهه زدن تماشاگران می شود. به هر حال این روزها سینمای عامه پسند در ایران مگر بدون خنده و لودگی و احمد پورمخبرمی شود؟! امکان ندارد! مثال ها در هر دو گونه مذکور پرشمار است؛ “اخراجی ها”، “زندگی شیرین”، پسرتهرونی”، “همیشه پای یک زن در میان است” و… تمام آثاری که نام بردم فیلم های بنجلی (واژه مناسب تر و در خور شانی برای این آثار پیدا نمی کنم وتازه حیف است که برای این فیلم ها لفاظی کرد) هستند که متاسفانه فروش های گاه سرسام آوری هم داشته اند. این روزها هم که همه افتاده اند به نبش قبر کردن تحفه های پیش ازانقلاب و دوباره سازی فیلم فارسی های زهوار دررفته، منتها در بسیتری شیک با ماشین های آخرین مدل و خانم ها و آقایان زیبارو. در همین چند سالاخیر تعداد زیادی از آثار موسوم به سینمای عامه پسند دوباره سازی فیلم های بی مایه و مبتذل پیش از انقلاب بوده است: “گل یخ” ( براساس “سلطان قلب ها”) و “عروس فراری” (براساس “همسفر”) تنها دو نمونه از این خیل عظیم هستند. تعداد زیادی هم کپی بی کیفیت و نازل آثار کمدی – رمانتیک درجه دو هالیوودی است، مثل “چپ دست” (بازسازی ایرانی فیلم “پنجاه قرار اول”) و “دو خواهر” (که کپی نازل فیلم Two Much است). دیگر تهیه کنندگان این سینما به خودشان زحمت پیدا کردن و یا سفارش دادن یک سناریوی ارژینال و بدیع را ه منمی دهند.

دراین بین بزرگ ترین شگفتی استقبال مخاطبان از این آثار است. عیب کار در کجاست؟ یعنی تا ایناندازه سلیقع عام مخاطبان ایرانی نازل شده و سقوط کرده که آثار سینمایی – به اصطلاح خود‌آقایان تهیه کننده – “مردم پسند” مان چنین سیر قهقرایی را پیموده است؟ شاید تماشاگران با استقبال خود از این آثار به اندازه پنجاه درصد (شاید هم کمتر) مقصر باشند، اما به زعم من آن پنجاه درصد دیگر از آن وزارت ارشاد و خود سازندگان این آثار است. وقتی چنین فیلم نامه های سطحی، مبتذل و تهوع آوری اجازه ساخت می گیرند و وقتی همین تعداد انگشت شمار فیلم خوبی که در سال تولید می شود به زحمت و با هزار اما و اگر رنگ پرده را می بینند، دیگر خیلی نمی توان از مخاطب انتظاری داشت. او می خواهد فیلم ببیند، در واقع فیلمی ببیند که او را از مشکلات زندگی اش برای دو ساعت هم شده برهاند و لحظات خوشی را داشته باشد؛ این حق طبیعی تمام مخاطبان سینمای عامه پسند است. اما در این بین مسوولین و سازندگان این آثار از این نیاز عمومی نهایت سواستفاده را می کنند و بیشترین سود مالی را نیز می برند. عامه مخاطبان ایرانی برای سینما رفتن خوراکی جز “کلاهی برای باران” و “مهمان” و “زندگی شیرین” و “اخراجی ها” (با آن عوام فریبی شگفت آورش) ندارند. مردم نشان داده اند هر وقت فیلم خوبی در مدیوم سینمای عامه پسند با مولفه های قصه جذاب و درگیر کننده برای انبوه مخاطبان وجود داشته به خوبی از آن استقبال کرده اند. “شوکران” بهروز افخمی، “قرمز”فریدون جیرانی و “دایره زنگی” پریسا بخت‌آور – که این آخری را می توانن کمدی قابل قبولی در یک دهه ی اخیر سینمای ایران دانست – مصداق همین ادعاست. کسانی که عنان اختیار تولید و اکران سینمای ایران را در دست دارند وقاحت را تا جایی پیش برده اند که آقای کارگردان (محمدحسین لطفی) فیلی مدیحه سرایانه درباره آقای ستاره (محمدرضا گلزار) می سازد و به توفیق هم می رسد؛ و فیلمساز محترم در این توفیق اجباری حواسش جمع است تا از چهره محبوب تلویزیونی (رضا عطاران) و احمد پورمخبر هم غافل نماند. طی همین چند هفته اخیر فیلمخوبی مثل “صداها” (فرزاد موتمن) که اتفاقا بازیگر چهره و سرشناس هم کم ندارد و قصه اش قادر به کشاندن مخاطبان گسترده به سالن های سینماست به شکل عجیب و غریبی تنها دو – سه سانس در روز اجازه اکران می یابد و بعداز مدت خیلی کوتاهی هم (با اعتراض کارگردان و تهیه کننده اش به نحوه اکران فیلم) از پرده سینماها پایین کشیده می شود.

شاید حالا تا حدودی به آن پرسش های آغازین پاسخ داده باشم و متوجه علت این ورطه سقوط و تکرار و ابتذال شده باشید؛ وضعیتی که به صراحت یم توان گفت باعث شه سینمای عامه پسند ما از دهه 40 و 50 هم عقب تر باشد و آثارش نازل تر. کلام کوتاه؛ هرچند که سخن درباره این وضع فلاکت بار و تهوع آور سینمای عامه پسند ایران بیش از این هاست…