برخی از دوستان را نظر بر این است که تکفیک داخل و خارج معنی ندارد. جدایی خارج و داخل راباید از میان برداشت.
منتها داخل و خارج دارای معنی هستند. تلاش ما باید در ایجاد هم گرایی دموکراسی خواهان باشد که با اولویت به جامعه محوری توان آن را دارد تا در دام دولت محوری و هژمونی طلبی فرسایشی و ذهنی نیفتد و هر اقدام و عملی را این گونه ارزیابی کند که آیا به تقویت جامعه مدنی در ایران یاری میرساند یانه؟
اما هم گرایی داخل چه الزاماتی دارد. بیت این مقالات اصالت به جامعه محوری و شناخت نیروی تغییر در داخل و تعارضات حکومت و فشار جهانی و استفاده دموکراسی خواهان از این سه عامل است.
به دلایل مختلف برخی از دموکراسی خواهان را سر آشتی با اصلاح طلبان نیست. پس تعاملی هم در میان نیست اگر چه همراهی در خیابان است که این هم کافی نیست. در جریان جنبش، این نوع همراهی عدم کفایت خود را نشان داد اگر چه دموکراسی خواهان بیشتر از اصلاح طلبان ضرر کردند چون امکانات بیرون از قدرتها، کمتر از درون قدرتیها است.
اصلاح طلبانی را نظر این است که دیگران نیرویی نیستند در نتیجه در سپهر سیاست مهم نیستند و در داخل قدرتی ندارند. باید توجه داشت که این باور خطر ناکی است که آغاز استبداد است؛ این منطق میخ استبداد را در اول انقلاب کوبید، چرا که همه حق دارند. دموکراسی از حقوق اقلیت دفاع میکند.
اما این همه ماجرا نیست؛ دموکراسی خواهانی در داخل و خارج وجود دارندکه میگویند اصلاح طلبان باید فضا را باز کنند تا محاکمه شوند وباور دارند که، اگرفضا باز شود آن وقت مشخص میشود که چه کسی قدرت دارد.
حل این اختلاف با گفتگوی نظری امکان پذیرنیست. این استدلالها به یک دیگر نمیرسند، اولی از موضع قدرت میگوید، دومی از موضع حقانیت و حق داشتن اما در عرضه سیاست تعامل حق و قدرت راهگشا است و داشتن حدی از این دو.
قدرت و نیروی تغییر اما یک نقطه تلاقی وجود دارد که آن نقطه جامعه مدنی و اقشار خواهان تغییر و انعکاس خواستههای آنان و شناخته شدن برای آنان است و تعامل با این نیروها.
اصلاح طلبان را این امکان بود که به دلیل در موقعیت در قدرت بودن ـ که امکانات خود را میآورد ـ بتوانند بخشی از خواستههای مردم را مدیریت کنند در نتیجه از امکانات بیشتری برخوردار باشند و مناسباتی را سامان دهند که دموکراسی خواهان باید به آن تاحدی تن دهند چرا که خواسته مردم را انعکاس میدهند. در نتیجه شرایط عمومی بهتری در رابطه با تماس با اقشار مردم دارند که آنان را شناخته شدهتر برای مردم میکند. همین امکان باعث شد که ملی-ـ مذهبیها و نهضت آزادی و جبهه ملی و برخی از نهادها که در داخل شنا خته شده هستند با وجود پیشروی در شعار و عمل، بایستی به دلایل راهبردی، با اصلاح طلبان همراهی کنند چرا که خودی بودند و در قدرت که این امکانات مخصوص ایجاد میکند.
بر سر در آکادمی سیاست، واژه قدرت را برجستهتر از واژه حقانیت نوشتهاند و چه سخت است همراه کردن قدرت با حقانیت برای جریانی سیاسی که میخواهد موثر باشد.
القصه اینکه هفت خوان دموکراسی خواهی محل تلاقی دارد که خوان اول آنجامعه مدنی است پس لازم نیست یک نیروی دموکراسی خواه برای اثبات تفاوت با هر جریانی در موضع سیاسی خال بالا بزند تا متفاوت از دیگری نشان دهد بلکه خوشتر آن است که دراین راه درستتر، شفا فتر و صادقانهتر عمل و تلاش کند مخاطب او را بشناسد و به وی اعتماد کند.
جریاناتی که چنین کردند با وجود در حاکمیت نبودن بهتر نتیجه گرفتند. نباید فراموش کرد که پیام باید به مخاطب برسد. موضع گیری همیشه برای ثبت در تاریخ نیست، مردم به نتیجه هم توجه دارند اگر دستاورد ببینند از اشتباهات گذر میکنند. سیاست امری مربوط به مسئله مردم است.
این نکته را میتوان برجستهتر یافت و دل خوش داشت و آن این است که جامعه ما جلو آمده و شکل مدنیتر یافته است؛ مخاطبش هوشیار و ملاحظه کار است اگر چه حاکمان را این ویژگی مدنی خوش نمیآید اما باید توجه کرد نزدیک شدن به اینجامعه مدنی اصل کار است این نزدیکی قواعد خاص دارد باید رعایت کرد تا پیوند، عملی شود. اگر مبنای تعامل با یک دیگر جامعه مدنی شود، آنگاه است که نقطه وصل ایجاد میشود. اگر این اتفاق بیفتد دموکراسی خواهی را صیقل میدهد و آب دیده میکند که نتیجهاش فروکش کردن کشمکش فرعی یا هژمونی طلبی تفرقه افکنانه نیروها نسبت به یک دیگرمیشود. چرا که میدان عمل و ادعا عینی میشود و مهم خواسته مردم است که میزان نزدیکی و دوری جریانات میشود. رقابت هم امری عینی و امکان محاسبه آن ممکن میشود در نتیجه امکان برآورد دستاوردها وجود دارد.
مرحوم حسن زرافشان میگفت اگر میخواهند زیر گوشمان بزنند بگذار در خیابان بزنند تا مردم ببینند نه در خانه تیمی. برادر او آرمان گرای بزرگی بود که در خانه تیمی دستگیر و مظلومانه اعدام شد در حالیکه معلمی بود که حقوقاش را با شاگردان فقیر کلاس نصف میکرد.
حکایت تعامل با جامعه مدنی این است؛ به نظرمی رسد سیاست در ایران راه گم کرده خود را با رابطه با جامعه مدنی پیدا میکند.
آیا نیروی دموکراسی خواه داخل وبخصوص خارج حاضر به درک این مهم است که صدای جامعه مدنی شدن هم درست است، هم نیرو را شناخته شده میکند، هم هزینه مبارزه را کم میکند پس مشارکت مردم را بیشتر میکند و نیروها را شناخته شدهتر مینماید و توازن میان نیروها را امکان پذیر میسازد؟
اما هر دیدی باز دیدی دارد. نیروی اصلاح طلب هم باید بداند که خودی و غیر خودی در سپهر دولت ملی عاقبت خوبی ندارد، پس باید راه را باز کرد و تنگتر همه را در آغوش فشرد؛ ملت در شرایط سخت میتواند ببخشد اگر دوستی و صداقت ببیند؛ فراموش نکنیم برخورد با هاشمی را که در نماز جمعه تیر ماه ۸۸ فقط قدمی برداشت و پاسخ مردم رادید آن هم هاشمی.
اما این وادی حوصله میخواهد پشتکار و گرمی درونی که باید با عشق به باور و دوست داشتن مردم نیرو گیرد. اما باید دقت داشت که تاریخ را دو وجدان است:
۱- چه کسی حق داشت.
۲- هر کس چگونه عمل راهبردی کرد تا به حق برسد.
در محکمه اولی حاکمان متهم ردیف اول هستند و در دومی حق خواهان مورد قضاوت راهبردی قرار میگیرند پس دموکراسی خواهان هم باید مراقب باشند تا از فرصتها بهره برند و نام خودرا با کامیابی ملی عجین کنند..
این هوشیاری و درایت مدنی است که حتی برخورد غیر حقوقی با مهدی هاشمی را محکوم کنند و خواهان اجرای دادرسی عادلانه برای او و همه شوند وباز این ضرب المثل قدیمی خیاط در کوزه افتاد را با صدای بلند نگویند تا دل خوش شوند که دیگری هم مثل ما شد که این رسم شکست است و تکرار ناکامی که استمرار آن درد آور است. چرا که دور بیقانونی از هر جا که متوقف شود ارزنده است، بگذار از مخالف من شروع شود.
دموکراسی خواه داخل و خارج، بخصوص خارج از کشور میتواند صدای جامعه مدنی ایران شود؛ در مورد انتخابات هم گرا با داخل عمل کند، برای آزادی زندانیان سیاسی بکوشد، رفع حصر موسوی و کروبی را بخواهدو از حقوق انسانی همه افراد حمایت کند.