الان یکی از بزرگ ترین مشکلات مملکت، همین سوءتفاهم است. یعنی چی؟ یعنی اینکه خیلی از این مشکلاتی که ما الان توی مملکت داریم به دلیل همین سوءتفاهم به وجود آمده. آهان، تا اینجایش را خودتان فهمیده بودید؟ خب اگر فهمیده بودید پس چرا سوال می کنید؟ چی؟ منتظر بقیه اش بودید، همین طوری سوال کردید؟ خب، من که فرار نمی کردم، خودم هم داشتم مثل بچه آدم بقیه اش را می گفتم، برای چی همین طوری می پرید وسط حرف مردم، بیخودی سوال می کنید؟آهان، الان سوءتفاهم شده، شما منظورتان یک چیز دیگری بود، ولی من متوجه منظورتان نشدم؟اولا که من خیلی هم آدم باهوش و فهمیده و کاردرستی هستم، دوما، حیف که اینجا یک محیط فرهنگی است و من نمی توانم جوابتان را آن طور که باید و شاید بدهم، جگرتان حال بیاید.سوما، آووورین، دقیقا همین است. سوءتفاهم یعنی همین.
یعنی شما همین طوری برای خودتان بنا به یک دلیلی، یک حرفی می زنید یا یک فکری می کنید، بعد پیش خودتان فرض می کنید الان همه آدم های دنیا هم دقیقا بنا به همان یک دلیل دارند همین حرف را می زنند یا همان فکر را می کنند. اصولا خیلی مبحث پیچیده ای است، ولی من سعی کردم به ساده ترین شکل ممکن بیانش کنم. البته اشکال بیانی دیگری هم وجود دارد. مثلا خیلی ها معتقدند، سوءتفاهم شباهت خیلی زیادی به سوءهاضمه دارد. یعنی چی؟ خب خودم دارم می گویم دیگر برای چی سوال می کنید؟ نه، این یکی فرق دارد، الان شما واقعا می خواهید بدانید یعنی چی؟آهان، خب یعنی اینکه خیلی ها می گویند سوء تفاهم شباهت خیلی زیادی به سوءهاضمه دارد. این که شد همان قبلی؟ خب پس توقع داشتید الان من چکار کنم؟ وقتی خیلی ها می گویند دو تا چیز شباهت خیلی زیادی به هم دارند،خب! حتما دارند، مرض که ندارند دروغ بگویند.
من این وسط باید چکار کنم؟ باز دچار سوءتفاهم شدم؟ شما منظورتان این است که چه شباهتی باهم دارند؟ خب این را از اول مثل بچه آدم بپرسید تا برایتان بگویم. شباهتشان این است که، سوءهاضمه هم یک چیزی است مثل سوءتفاهم. یعنی وقتی شما یک چیزی می خورید، بدن شما فکر می کند یک چیز دیگری خورده اید، بعد بر اساس همین فکری که برای خودش کرده، طبق معمول یک کاری هم می کند. بعد آن کاری که کرده یک بلایی سر شما می آورد که دلتان می خواهد زمین را گاز بگیرید. در این شرایط می گویند شما دچار سوءهاضمه شده اید. یعنی یک جوری خودتان با خودتان دچار سوءتفاهم شده اید. خیلی جالب بود، تا به حال این طوری به موضوع نگاه نکرده بودید؟ مگر شما موضوع را دیده اید؟ من که هنوز موضوع را نگفتم؟ چی؟ باز هم دچار سوءتفاهم شدم، شما منظورتا…. اصلا نمی خواهد منظورتان را بگویید. چه معنی می دهد خواننده این قدر با نویسنده حرف بزند؟ عجب اشتباهی کردیم هی با خواننده وارد دیالوگ شدیم. از این به بعد مثل همان قدیم ما می نویسیم، کارمان که تمام شد، شما بیایید بخوانید. الان پانصد کلمه حرف زدیم، معلوم نیست کی به کی و کجا به کجاست؟ تازه موضوع اصلی را هم نگفتیم.
موضوع اصلی این است که خیلی از مشکلاتی که امروز در مملکت داریم، به دلیل همین سوءتفاهم است. الان سه سال آزگار است از هر کسی بپرسید توی این مملکت چه اتفاقی افتاده که همه چیزش زیر و رو شده، سرش را تکان می دهد و محکم می کوبد روی ران سمت چپش (مواردی هم دیده شده، که می کوبد روی ران سمت راستش، ولی اساسا چون مردم خیلی با راست میانه خوبی ندارند، تعداد چپ ها بیشتر است) و با صدای حزن آلود می گوید: “رای ما رو دزدیدن، دارن باهاش پز می دن”
یعنی اساسا دلیل اصلی اینکه مردم در این وضعیت هستند و هر روز باید شاهد این باشند که ارزش پول ملی شان به صورت لحظه ای کم تر می شود و قیمت اجناس به صورت لحظه ای بیشتر می شود و به قول معروف سنگ روی سنگ بند نیست و همین طوری سه هزار میلیارد پول بی زبان رفته است کانادا برای خودش ویلا خریده و هیچ کس هم قضیه را کششششش نمی دهد و مسئولان نظام هم بلانسبت مثل سگ و گربه هر روز پاچه همدیگر را می گیرند، این است که سه سال پیش در این مملکت یک انتخاباتی برگزار شده و رای شان را یک نفر دزدیده. صبح تا شب هم این رسانه های بیگانه هر خبری که می خواهند بدهند، یک جوری سر و ته خبر را وصل می کنند به همین انتخابات مناقشه برانگیز سال هشتاد و هشت.
اما واقعیت این است که کلا ماجرا یک سوءتفاهم جزئی بیشتر نیست. یعنی مردم اساسا در مورد مفهوم انتخابات در کشورشان دچار سوءتفاهم شده اند، برای همین هم خیال می کنند، کسی رای شان را دزدیده. قاعدتا مردم پیش خودشان فکر می کنند انتخابات یعنی اینکه چند نفر می آیند خودشان را به عنوان نامزد پست ریاست جمهوری به شورای نگهبان پیشنهاد می دهند، بعد شورای نگهبان از بین این چند نفر، سه چهار تا درشتشان را سوا می کند(برای همین هم می گویند شورای نگهبان نظارت استصوابی می کند، یعنی سوا می کند. سین و صاد هم یک تفاوت جزئی دارند که خیلی مهم نیست). بعد شورای نگهبان همین سه چهار نفری را که خودش سوا کرده، به مردم پیشنهاد می دهد. مردم هم باید در روز انتخابات با حضور گسترده خودشان بیایند اول جفت پا بروند توی دهان استکبار، صورتش را صاف کنند، بعد هم یکی دوتا پرچم است که باید آتش بزنند، آخر کار هم اگر وقت شد یکی از این سه چهار نفر را برای پست ریاست جمهوری مملکت انتخاب کنند.
در صورتی که اصلا و ابدا انتخابات همچین مفهومی ندارد. در همین راستا محسن رفیقدوست، که خیلی هم به رفقایش علاقه مند است و رفقایش هم خیلی به او ارادت دارند و ما هم از همین جا از فرصت استفاده می کنیم و تا دور هم هستند در خواست می کنیم جمیعا به خانواده سلام برسانند، گفته: “در جمهوری اسلامی٬ مردم رئیس جمهور را «انتخاب» نمیکنند٬ بلکه از میان چند نامزد٬ یک نفر را برای تصدی این پست به رهبر «پیشنهاد» میدهند.”
بله… پیشنهاد می دهند. یعنی مردم دچار سوءتفاهم شده بودند که فکر می کردند یک نفر رای شان را دزدیده، در صورتی که اصلا همچین اتفاقی نیفتاده. ماجرا خیلی ساده تر از این حرفا بوده. مردم یک نفر را برای تصدی پست ریاست جمهوری به رهبری پیشنهاد کرده بودند، رهبری هم پیشنهادشان را رد کرده بوده. به همین سادگی.