سراغ کاوه گرفتن

بلال مرادویسی
بلال مرادویسی

بارها پیش آمده بود که با کاوه کل می انداختیم و هر کدام آرزوی نوشتن مطلب برای آن دیگری دربند می کردیم، صد البته به شوخی. واسفا که جدی شد. تا چندی نمی خواستم تن دهم به نوشتن این چنین مطلبی. اما رهایی است از دلتنگیش. سینه ام طاقت تندی بی سابقه ضربات قلبم را نداشت پی شنیدن خبر دستگیریش. بی تعارف بگویم که گمان نمی بردم چنین که پیش آمد، خبرش دست پاچه ام کند و نگران. روز اول و دیدن مادر و پدرش طاقتم طاق کرد و بغضم ترکید. جای کاوه خالی است برای من، نیز مانند بسیاری دیگر و نیز مانند مادرش. مادر پی کاوه روز و شب سرگردان دادگاه و بیدادگاهست. من اما آدرس می دهمش کاوه را:

سراغ کاوه از مادر فرزاد، حبیب الله، یاسر، مختار و… بگیرید. کاوه را جز مادران سراغ گرفتن نیز امکان بُود اما:

سراغ کاوه گرفتن آسان است بسی. جسمش را در بند کردن توانند. جاپایش اما چنان برجاست که پاکش نتوان کردن. سراغش از جاپایش می گیریم و مفتخرانه حضورش را سبز سبز احساس می کنیم.