در شرایطی که نظام جمهوری اسلامی در ورطه انحطاط و سرنگونی قرار دارد، دست به دامان عقلایی چون هاشمی رفسنجانی شدن، امری طبیعی و قابل تصور است که این روز ها استمداد طلبی از پهلوان طرد شده نظام، آن هم از سوی کسانی که از دایره قدرت بیرون گذاشته شده اند،نقل محافل سیاسی است.
اخیرا علی مطهری فرزند آیت الله مطهری و نماینده اصولگرا ی مجلس ومخالف دولت که صلاحیتش برای انتخابات پیش روتائید نشده، در مصاحبه ای خواهان رجعت به هاشمی وتعمق در نصایح این دانای نظام شده است و تنها راه نجات نظام از بن بست کنونی را دربازگشت این روحانی پیشکسوت انقلاب به دایره تصمیم گیری رژیم ولایی دانسته؛ تو گویی این بار هم تنها با سر انگشتان تدبیر این ناجی روز های سخت نظام، گره کوری که اکنون بر دست و پای جمهوری اسلامی پیچیده است، باز می شودو لاغیر. طرفه آنکه همزمان با این تلاش، از سویی دیگر نجواهایی در تطهیر رهبری از ارتکاب خطا هایی شنیده می شود که بنام شخص حضرت “آقا “، دراذهان عمومی ثبت گردیده، بلند ترین این نجوا ها در اظهار نظر اخیر باهنر، نایب رئیس اصولگرای مجلس شورای اسلامی در باب چگونگی ماجرای به حصرکشیدن مهندس موسوی و شیخ مهدی کروبی به گوش می رسد که در آن دم ازمقاومت رهبری نظام از قبول این اشتباه تاریخی یعنی به حصر و بند کشیدن دو راهبر جنبش سبز، می زند.
به شهادت 32 سال دوام حکومت ولایی، که درایت و هوشمندی هاشمی رفسنجانی،در بقای آن بی تاثیر نبوده است، این روحانی سیاست پیشه نشان داده از بسیاری از سر دمداران نظام عاقل تر است و زیرک؛ و این واقعیتی است که از یاران تا مخالفان نظام برآن معترفند و ملت ایران نیز بخوبی از خصیصه این دانای نظام با خبر است. شاید از چنین باوری بود که پیش از این در مقاطعی از عمر این حکومت مستاصل، گاه همه چشم ها بر درایت این رجل روحانی دوخته می شد تا کشتی طوفان زده نظام را از طوفان بلایا نجات و راه گریزی نشان دهد که به حق راه بلدی بود کهنه کار، واین رسمی است مرسوم دربین همه خود کامگانی که جانمایه رابطه خود با مردم را، بر پایه “النصّر بالّرعب” بنا می نهند،عاقبت روزی ازپی همه شدائد و سخت گیری ها ی روا داشته بر ملت تحت سلطه خود، در عجز و ناتوانی قصد استخوان سبک کردن از گناه میکنند، و متوسل به عقلا ی قوم می شوند.
هاشمی رفسنجانی از آغاز استقرارنظام جمهوری اسلامی با اتخاذ سیاست یکی بر نعل و یکی بر میخ، یدک کش نقش دانای نظام بوده و در بین عوام معروف به سیاست پیشه ای معتدل و اهل مسامحه است که حتی در بدترین شرایط، آنگاه که حق خویش را پایمال شده می بیند، هرگز در راهی که منجر به تضعیف نظامی که خود در دوام و بقایش نقش انکار ناپذیری داشته است، گامی برنمی دارد، که این نه ازعلو طبع ویا اراسته بودن به خصائل اخلاقی که دوام و بقای خویش وایضا حفظ ثروت بر امده ازخوان نعمت انقلاب است که او را از ارتکاب به چنین خبطی باز داشته است. سکوت تنها حربه اوست که درمقابله با دشمنان و رقیبان خود بر می گزیند اما در بزنگاه هایی چون امروز، پیله می درد وبه قصد حفظ و بقای نظام، در کسوت قهرمان روز های سخت،ظهور دوباره می یابد.
در روزهای گذشته اکبر هاشمی رفسنجانی “بازگشت از خطا و رجوع به مردم” را راهکار عبور از مقطع سخت کنونی دانسته،و این پیامی است که نه تنها شخص حضرت “آقا” تا کنون به گوش مبارک نگرفته بلکه جیره خواران نشسته بر سفره گسترده حاکمیت آن را نشنیده می گیرند چرا که رازی در این پیام نهفته است که با رمز گشایی از آن، نه تنها دلیل عدم مقبولیت این پیام از سوی ایت الله خامنه ای و یارانش، بلکه علت استقبال گروهی که خواهان بازگشت هاشمی به صحنه تصمیم گیری نظام هستندهم اشکار می گردد.
بی شک امروز، قریب به اتفاق ملت ایران، پس ازسی و دو سال تحمل همه مصائب ناشی از عدم درایت زمامداران جمهوری اسلامی، و با توجه به همه تلاش های بی اثری که تا کنون برای اصلاح نظام صورت گرفته است،خواهان برچیدن بساط این حکومت ظالمانه اند؛ حکومتی که به نام خدا و پیامبرش، ملتی را در اسیری، دچار فقر و ذلت نموده،تا بدانجا که دیگر نه دینی مانده و نه دین باوری. حال پرسش این است: ایا منظور و نیت راستین هاشمی رفسنجانی، این حافظ نظام، ازپیشنهاد رجوع حاکمیت به ملت، تحقق چنین خواسته ی ازملت است؟ یا منظور خلعیت از سید خراسانی است که خود روزی به نیت حفظ نظام،خرقه رهبری را به خدعه برقامت او پوشانده؟
حکایت هاشمی رفسنجانی این دانای نظام، حکایت طلسم شاه مرتضی را می ماند که پس از سال ها مداوا کردن مردم مفلوک و بیمار (بخوانید جمهوری اسلامی)، یک شب طلسمش از کار می افتد و دیگر هیچ بیماری را شفا نمی دهد؛ در حالیکه شاه مرتضی همان شاه مرتضی بود، و طلسم هم همان طلسم، منتهی چیزی که بود زمانه چون گردش زمین به دور خورشید چرخیده بود وعلم طبابت و حکیم حاذق جانشین سحر جادو شده بود.حال حکایت جیره خواران نظام است که امروز با کنار گذاشتنشان ازدایره قدرت به طلسم شاه مرتضی ای چون هاشمی رفسنجانی امید بسته اند بلکه با تغییر شکل ظاهری نظام و باحذف رهبری و استقرار شورای رهبری بازهم از خوان نعمت ظلم، لقمه بر گیرند، و بار دیگر جنبش آزادی خواهی ملتی را که از مشروطیت با چنین دسیسه هایی عقیم مانده است، به بیراهه کشانند، زهی خیال باطل.