خردادی دیگر به پایان می رسد. هفته آخر این ماه سرنوشتی تاریخ ایران، نه هفت روز که هفت سال است و شاید بیشتر. سالهائی فشرده درروزها که جنبش سبز تولد خودرا زیر تیغ خونین “اراذل”- به گفته عطاء اله مهاجرانی- جشن می گیرد و گفتمان آزادی میوه می دهد: همه با هم زیر چتر سبز، بسوی آزادی انتخابات.
اولین سالگرد تولدجنبش سبز، در همه حوادث هفته نشان می دهد که “بساط” آزادی را می توان درخیابان ها ـ به گفته مهدی خزعلی ـ زیر فریاد وحش له کرد، اما گفتمان آزادی که چون روحی بر فراز ایران در پرواز است، هم خود راعمق ومعنا می بخشد، هم نیروهای سیاسی را در روندی دمکراتیک پیوند می دهد وهم “طالبان شیعی” را هر روز بیشتر از پیشتر در منظر مردمان ایران وجهان رسوا می کند.
آغازهفته با سالروز 22 خرداد مصادف است. “طالبان شیعی” که گوش فلک را از فریادهای “جنبش سبزمرد” و “فتنه سبز خاموش” شد پرکرده اند، دلیل ندادن مجوز راهپیمائی را چنین عنوان کرده اند:“در طول مسیر سکوت حاکم خواهد بود، در حالیکه در آئیننامه آمده است باید شعارهای راهپیمایی از قبل مشخص باشد و سکوت در آئیننامه پیشبینی نشده است.”
شنبه می رسد. حتی باراک اوباما هم می داند: “سالگرد انتخابات ایران است و دنیا سرکوب معترضان و قتل بی گناهان را به یاد می آورد.”
دکتر مهدی خزعلی در چند فراز کوتاه، آنچه را این روز می گذرد، هم گزارش می دهد وهم تحلیل می کند: “سالگرد ۲۲ خرداد، تهران چهره حکومت نظامی به خود گرفت، ۱۶ آذر را بسته بودند، ترافیک شدید بلوار کشاورز موجب شد که از پارک لاله تا تقاطع دکتر قریب و آزادی را پیاده بیایم، انصافاً گاردی های جمهوری اسلامی به مراتب پیشرفته تر و مجهز تر از کماندوهای شاه هستند، مثل آدم آهنی لباس می پوشند، تازه خودشان که درگیر نمی شوند، اول لباس شخصی ها به سبک شعبان بی مخ عربده می کشند و حمله می کنند و پشت سر آنها گارد، سواره یا پیاده حرکت می کند. نمی دانم آن چهل و اندی میلیون نفر که برای تجدید بیعت به پای صندوق های رای آمدند اینقدر ترسناکند یا آن پنجاه میلیون نفر که در ۲۲ بهمن برای حمایت از آقایان به میدان آمدند خطرناکند؟! وگرنه طبق گزارش کیهان که برای جنبش سبز دیگر پنجاه نفر هم نمانده است ( رجوع شود به آخرین گزارش کیهان که اعلام کرد پنجاه نفر هم به دعوت جنبش سبز پاسخ ندادند) نمی دانم رژیمی که به پنجاه میلیون مردم پا به رکاب فدایی مستظهر است چرا باید برای پنجاه نفر معاند ملحد محارب، آن هم از نوع ترسو و بی دین، این همه نیرو بسیج کند.حکومت نظامی امروز تهران، پیامی به جهان مخابره کرد، آن پیام این بود:«ملت علی رغم سرکوب مضاعف زنده است»، دیگر نیازی نیست که مخالفان به خیابان بیایند، حضور نیروهای سرکوبگر همان پیام را دارد! از نظر اینجانب حجم نیروهای ضد شورش صد برابر زمان شاه می باشد، شاه در آن زمان ۳۶ میلیون مخالف داشت، پیدا کنید پرتقال فروش را.”
و ظاهرا برای پیداکردن “پرتقال فروش” است که سفرمحرمانه “رهبری” به قم راهگشا ی ماجرای دیگری می شود. هنوز بحث برسر ستمی که بر نوه آیت اله خمینی رفت، ادامه دارد. به جز محمد تقی مصباح یزدی و آیت الله نوری همدانی، دو روحانی حامی محمود احمدی نژاد، روحانیون بلندپایه حوزه علمیه قم، توهین به نوه آیت الله خمینی را محکوم کرده اند. قاعدتا باید از قم زهر چشم گرفت. تا رهبری به قم می رسد، نام و نشان را از روی قبر آیت اله العظمی منتظری بر می دارندو دیگر بار به بیت و خانه اش حمله ورمی شوند. و آنگاه “مردم خودجوش” که طلاب موسسه مصباح یزدی، مدرسه معصومیه و تیپ ۸۳ امام صادق باشند، در حالیکه عکسهای رهبری را در دست دارند، در امنیت کامل و بدون مداخله نیروهای انتظامی در “صحنه” حاضر می شوند. “اوباش” - که محمد جواد اکبرین نام فرماندهان آنها را این هفته فاش می کند- اتوموبیل مهدی کروبی را که خودش در خانه آیت اله صانعی است به ورق پاره تبدیل می کنند و او را “مرجع امریکایی و نانجیب” و نوه آیت الله خمینی را “نانجیب” و “ناخلف” می خوانند. احکام الهی هم صادر وزنان “بیت” مرجع تقلید بر شوهران خود “حرام” می شوند.
صحنه ازآن که بود، روشنی بیشتری می گیرد. محمد خاتمی می گوید: “فاشیسم از لیبرالیسم بسیار بدتر و خطرناکتر است.”
مهدی کروبی، از “سرکوب بی رحمانه”، “رفتار غیرانسانی در زندان های” ایران و ”ایجاد یک حکومت پلیسی” سخن می گوید.
میر حسین موسوی، قلب حادثه را نشانه می رود: “در لایه ها ی نظام ساختی محکم برای دفاع از منافعی شکل گرفته است که از عایدی صدها میلیارد دلار درآمد نفتی و واردات سالانه ۷۰ میلیارد دلار کالا و سلطه بر نهادهای پولی و مالی بدون نظارت های موثر نشات می گیرد.”
و درست همزمان با این سخنان دو خبر فرخنده می رسد: آب هم وارداتی می شود و از تاجیکستان. سپاه عنوان دیگری هم می گیرد “سپاه نفتی” و بخش بزرگی از نفت را دراختیار می گیرد. رضا سیاووشی و امیرحسین گنج بخش که “اتاق فکر” سامان داده اند، با نگاه ژرفتری حضور سپاه در صحنه اقتصاد ایران راوا می رسند و هدف راممانعت از”تحقق ۳ پیش شرطی” می دانند که “نظامها را اصلاح پذیر می کنند.”
“طالبان شیعی” جامعه مدنی را هدف گرفته اند. نرگس محمدی و محمد رضا جلایی پور را دستگیر می کنند. تلویزیون که دارد به “کیهان تصویری” تبدیل می شود، در پر بیننده ترین ساعت شب، مستندهایی به سبک برنامه هویت سعید امامی در باره فعالین جنبش سبز در خارج کشور پخش می کند. این هفته نوبت شیرین عبادی رسیده است. نشریه “ال موندو” می نویسد: “اعتراف اجباری همسر شیرین عبادی تهمت های کثیفی است که جواب ندارد.”
پاسخ جهان به “تهمت های کثیف” صداو سیمای سردار عزت اله ضرغامی، اهدای جایزه صلح اتریش به شیرین عبادی است. اوهنگام دریافت جایزه می گوید: “جنبش مخالف حکومت در ایران همچنان زنده و قدرتمند است.دولت محمود احمدینژاد که از یک جنازه میترسد، دولت ضعیفی است”.
“سربازان بدنام امام زمان” در کوچه وخیابان وفرودگاه به مردم و به ویژه زنان “تهمت های کثیف” دیگری می زنند. رئیس دولت کودتا که از احمد جنتی اخطار کتبی می گیرد، درتلویزیون حاضر می شود. گناه برخورد بازنان رااز دوش خود برمی دارد ورندانه به کارنامه “آقا” اضافه می کند. پرتو سبز بر اعماق تاریکخانه ها می افتد. عطا ء اله مهاجرانی فاش می کند که در زمان وزارتش بدستور مستقیم “رهبری” جایزه اول ادبیات داستانی از احمد محمود دریغ شده است.
هفته تمام نشده که جواب این پرسش “خارج کشوری” داده می شود:
- جنبش سبز زنده است؟
مهدی کروبی می گوید: “جنبش سبز امروز قوی تر و پخته تر از سال گذشته است و سران حکومتی با آگاهی از اهمیت آن برای هیچ تجمعی مجوز صادر نمی کنند.”
روزنامه واشنگتن پست درسر مقاله اش می نویسد: “یک سال پیش درایران جنبشی متولد شد که بعنوان جنبش سبز شناخته می شود. این جنبش به یکی از پربارترین چالش های موجود در برابر حکومت دینی ایران تبدیل شده است. رژیم با وحشیگری همه جانبه، شلیک گلوله، بازداشت های فله ای، تجاوز و اعدام، اعتراضات را تا حد بسیاری از خیابان ها دور کرده است. رهبران مخالف نیز تظاهراتی را که برای روز شنبه برنامه ریزی شده بود، لغو کردند. با این اوصاف، انقلاب مردمی علیه حاکمان ایران که به مخالفان انگیزه می دهد، محو نشده است.”
سناتور جمهوریخواه جان مک کین جنبش سبز راحرکتی اصلاح طلبانه و دمکراتیک توصیف می کند که در کل خاورمیانه بی نظیر است.
ودراین فضاست که ایرانیان سراسر جهان در روز 22 خرداد گردمی آیند. فراخوان شخصیت ها ی جهانی برای آزادی زندانیان عقیدتی در ایران منتشر می شود. نمایندگان ۵۶ کشور جهان در شورای حقوق بشر سازمان ملل با امضای بیانیه ای از دولت ایران می خواهند در مورد سرکوب اعتراضات خیابانی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته تحقیق کند.
و این همه دستاورد جنبش سبز است که حقوق بشر در کنار مساله اتمی قرار می گیرد. هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا می گوید: “جمهوری اسلامی ملغمهای از تقلب و سرکوب شده است.”
کاترین اشتون، با صدور بیانیهای به نمایندگی از اتحادیه اروپا اعلام می کند: “وضعیت حقوق بشر پس از این انتخابات به شدت در ایران وخیمشده است” و تاکید می ورزد که مردم ایران فراموش نشدهاند.
مساله اتمی هم در دستور روز است. اولین نشانه های تاثیر قطعنامه ای که رئیس دولت کودتا “ورق پاره بی ارزش” نامیدش، خودرا نشان می دهد.روسیه رسما اعلام می کند:“تحویل اس-۳۰۰ به ایران ناقض قطعنامه شورای امنیت است.”
طبق قطعنامه جدید کشورها مجازند کشتیهایی را که به نظر میرسد حامل اقلام ممنوعه برای جمهوری اسلامی باشند در آبهای خود بازرسی کنند.
امری آنقدر بی ارزش که رئیس مجلس شورای اسلامی را وادار می کند تا آمریکا و “برخی کشورهای ماجراجو” را تهدید کندکه در صورت بازرسی محمولههای هواپیماها و کشتیهای ایرانی، جمهوری اسلامی نیز در خلیج فارس و دریای عمان “به خدمت کشتیهای آنان خواهد رسید”.
باید منظور علی لاریجانی، رئیس مجلس ایران، از “برخی کشورهای ماجراجو” کشورهای عضو اتحادیه اروپا باشد که روز دوشنبه در مورد وضع تحریمهای مضاعف علاوه بر تحریمهای شورای امنیت به توافق رسیده اند.
و درست دراین احوال روزنامه تایمز لندن، خبری را منتشر می کند که تکذیبش از اهمیتش نمی کاهد: “عربستان به ارتش اسرائیل اجازه داد از حریم هوائی این کشور برای حمله به تاسیسات اتمی ایران استفاده کند”.
دو خبر هم هست که تکذیب نمی شود: “فروش پیشرفته ترین موشک امریکائی به بحرین به مبلغ 7 میلیارد دلارو استقرار آن تا پایان تابستان جاری در این کشور. تدارک عملیات نظامی جمهوری اسلامی در کشورهای خلیج فارس.”
آخر هفته، رابرت گیتس می گوید: “ایران میتواند ظرف سه سال اورانیوم کافی برای ساخت بمب اتمی را تولید کند.”
و مصباح یزدی پدر معنوی احمدی نژاد هم حرفی می زند که معنائی جز تائید ادعای وزیر دفاع ایالات متحده آمریکا، ندارد. او در یک درخواست علنی کم نظیر، خواستار تولید “تسلیحات ویژه ای” می شود که اکنون منحصراً در اختیارمعدودی از کشورهاست. مصباح درکتاب جدیدش که میان روحانیون ارشد دست به دست می شود، اعلام کرده است ایران نباید خود را از حق تولید این “تسلیحات ویژه” محروم کند.
خرداد ماه 1389 تمام می شود. حتی تحلیلگر نیویورک تایمز هم از آنسوی آبها در می یابد: “ایران؛ آتش زیر خاکستر” است.
دیروز سیرجان در اعتصاب بود بود و کردستان امشب خاموش خواهد شد. و ازآتش زیر خاکستر تنها اعتراض شراره نمی کشد. سیب کال آزادی است که نرم نرم می پزد. سکوت آذربایجان در معرض گفت وگوی نخبگان قرار می گیرد. نه تنها ایرانیان صاحب اندیشه از اقوام گوناگون به گفتمان واحدی نزدیک می شوند، شکاف نخبگان مذهبی- عرفی رو به ترمیم دارد. نامه مفصل مصطفی تاجزاده پل بزرگی بر این جدائی است. بیگمان دستها به جانب او دراز خواهد شد.
زهرا رهنورد، مطالبات لحظه کنونی را این گونه دسته بندی می کند: “آزادی بدون قید و شرط زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات، قلم، بیان و اندیشه، برگزاری انتخابات آزاد، اقدام به حل و فصل قوانین تبعیض آمیز و قیّم مآبانه نسبت به زنان، موضعگیری واقع گرایانه در برابر تحریمهایی که عمدتاً ناشی از رفتار غلط حاکمیت در سطح ملی و بین المللی است با جلب رضایت مردم، احترام به اقلیتها و ایجاد امکانات رشد و توسعه فرهنگی برای تکثرهای قومی و زبانی به عنوان فرصتی برای شکوفایی، با اعتماد بر وحدت ملی، عذرخواهی و دلجویی از بیت مکرم حضرت امام خمینی (ره) و عذرخواهی از شخص حاج سید حسن آقای خمینی، رزمنده دیرینه جبهه های جنگ تحمیلی و عالم امروزی حوزه های علمیه و تنبیه حرمت شکنان”.
میر حسین موسوی در بیانیه هژدهم خود، فراخوانی تاریخی می دهد: “توافق و تاکید بر اصول حداقلی و مطالبات مشترک و ایجاد تعامل و هماهنگی میان همه نیروهایی است که علی رغم داشتن هویت مستقل با پذیرش تکثر در درون جنبش، زیر چتر فراگیر جنبش درکنار یکدیگر قرار می گیرند.”
و این شعر شفیعی کدکنی که هم در بیانیه موسوی و هم در نامه تاجزاده آمده است، مارابه یاد”گمشده” میهن می اندازد و به زیر چتر فراگیر می خواند:
طفلی به نام شادی دیریست گم شده ست
با چشم های روشن براق
با گیسویی بلند به بالای آرزو
هرکس از او نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما
یک سو خلیج فارس
سوی دگر خزر