من هرچه می کنم نمی توانم بفهمم منظور این آقای حجت الاسلام پناهیان چی هست. یعنی زورم نمی رسد که درک کنم. هر جور فکر می کنم به نظرم کل قضیه یک دروغ بزرگ می آید. مثلا اینکه در دانشگاه یک نهاد رهبری باشد، که یک مسوول داشته باشد، تا اینجا یک دروغ. مسوول کسی است که به سووال جواب می دهد. اصلا مگر کسی می تواند از نهاد رهبری سووال کند. حالا بفرض که سووال کرد، مگر او جواب می دهد؟ بعد هم موجودی که اساس اش دروغ است، یعنی شغلش دروغ است بگوید “ ولی فقیه به زور کسی را تعیین نمی کند.” معنی به زور برایم مفهوم نیست. مثلا ایشان رئیس صدا و سیما را برمی دارد، یکی دیگر را پنج سال به جایش می گذارد. حتما باید با چکش او را بکوبد به صندلی که معلوم شود به زور است؟ انتخاباتی است، مشورتی است، نظر مردم است، چه چیزی غیر از این است که هر کسی را خواست برمی دارد، هر کسی را خواست می گذارد؟ یا مثلا رئیس قوه قضائیه، یکی را برمی دارد، یکی دیگر را می گذارد، حتما باید با کلنگ بزند توی سرش که معلوم شود به زور این کار را کرده؟ خوب این زور است دیگر! نه تنها به زور می گذارد، بلکه به زور جلوی یکی دیگر را می گیرد. مثلا قاضی مرتضوی را شاهرودی می خواست بردارد، به او گفت برندار. یا مثلا مصلحی را رئیس جمهور می خواست بردارد، گفت برندار. من نه اینکه نمی خواهم بفهمم، اصلا نمی شود فهمید، یعنی چی که به زور برنمی دارد و به زور نمی گذارد. مثلا در قانون اساسی رئیس جمهور باید با رای مردم باشد. اولا شش نفر به زور عضو شورای نگهبان شده اند. اینها تائید می کنند که موسوی می تواند نامزد شود. بعد رهبر می گوید این احمدی نژاد را من دوست دارم، خوب دوست دارد، چکارش کنیم. دوست دارد. نمی شود گفت دوست نداشته باش. طرف انتخاب نمی شود. به زور اعلام می کند که خبر پیروزی موسوی را اعلام نکنید. بعد به زور طائب را منصوب می کند، بعد دستور می دهد به زور احمدی نژاد به جای موسوی رئیس جمهور شود. بعد هر کسی اعتراض کند، او را به زور می گیرند، بعد به زور بطری و چیزهای دیگر. خوب بطری زور است، درد دارد. اصلا برای آن کار نیست. بعد طرف بعد از اینکه یک ماه به زور در سلولش بسته بود به زور اعلام می کند که من یکی دیگر هستم. بعد عده ای با او مخالفت می کنند و مقاله می نویسند، به زور جلوی خوانده شدن نوشته های شان را می گیرد. خوب فیلترینگ زور است دیگر! اصلا من نمی فهمم چرا پناهیان این حرف ها را می زند. پس حداد عادل برای چیست؟ مسوول روابط عمومی بیت رهبری برای چیست؟ نماینده رهبر که نباید از صبح تا شب کارش تعریف از رهبر باشد، مسوول روابط عمومی پول می گیرد که تعریف کند چه رهبر خوبی! چه رهبری نازی! چه قد بلندی، چه سرو درازی! به وظیفه اش عمل کرده نه اینکه نماینده ولی فقیه در نهاد دانشگاه بگوید “ ولی فقیه به زور کسی را تعیین نمی کند.” از آن طرف قاضی عسگر، نماینده ولی فقیه در حج و زیارت می گوید: “ ولی فقیه به دنبال نجات مردم است.” نماینده ولی فقیه در روزنامه کیهان، آقای شریعتمداری می گوید: “ در بیانات آقا حتی حرف اضافه هم اضافه نیست.” سعیدی نماینده ولی فقیه در حرم حضرت معصومه، نه زایشگاه مهر، اعلام کرد: “ رهبر در زمان تولد گفت یاعلی” یا مثلا جانشین ولی فقیه در سپاه گفت “ خامنه ای از سوی الله، پیامبر و معصومین منصوب می باشد.” این جوری که بدبخت می شویم می رود، حالا فرض کن مردم و آمریکا و اسرائیل را یک جوری دودره کردیم، خدا و پیامبر و معصومین را می خواهیم چه کنیم؟” به نظرم این کارها را حدادعادل باید بکند، هر روز صبح راس ساعت هشت صبح یکی از معجزات آقای خامنه ای را بگوید و هر ایرانی هم موظف باشد از روی آن صد مرتبه بنویسد. والسلام، شتر مرد، حاجی خلاص!
مرکز امنیتی جدید
معمولا هر حکومتی هزار تا مخالف دارد، یک نیروی امنیتی هم دارد که پانصد نفر است و آن هزار نفر را کنترل می کند، نه پانصد نفر، فرض کنید هزار نفر، نه، فرض کنید سه هزار نفر. نمی شود که یک حکومت هزار تا مخالف داشته باشد بعد ده میلیون نفر نیروی امنیتی، چند نفر به یک نفر؟ یک سپاه داریم که کارش حفاظت از مرزها و دریاها و آسمان است، مرزهایمان که مثل تیم استقلال سوراخ است، در دریا ها که دائم آمریکایی ها باید پاسداران عزیز را از دست دزدان دریایی سومالیایی نجات دهند، در آسمان هم که دائم خودشان سقوط می کنند، فقط بلدند در انتخابات تقلب کنند و دخترهای مردم را کتک بزنند. این از سپاه، یک ارتش هم داریم که باید سپاه مواظبش باشد که معلوم نشود وجود دارد. هر سال یک بار موقع انتخابات متوجه می شویم که یک ارتش داریم که در انتخابات دخالت نباید بکند، ولی یک سپاه داریم که باید در انتخابات دخالت بکند. از این دو تا گذشته یک بسیج داریم که تعداد اعضایش هشت میلیون نفر است و بقول نقدی باید بشود سی میلیون نفر. یک نیروی انتظامی داریم که وظیفه اش این است که زمانی که بسیجی های دانشجو می خواهند از دیوار سفارتخانه ها بالا بروند، مواظب باشند که مشکلی برای آنها پیش نیاید، بقیه اوقات هم در حال تجاوز به زنانی هستند که توسط نیروی انتظامی دستگیر می شوند. یک وزارت اطلاعات داریم که از یک طرف گفته می شود هشتاد درصد آنها با حکومت مخالفند، به یک روایت دیگر هم گفته می شود هشتاد درصد مخالفان حکومت اطلاعاتی اند. یک اطلاعات سپاه داریم که خودش برای خودش یک وزارت اطلاعات است و معلوم نیست زیر نظر کیست. یک دادستانی داریم که خودش هم زندان دارد، هم کار اطلاعاتی می کند، هم کار امنیتی می کند، هم در سیاست خارجی دخالت می کند، هم سرپرست باشگاههای ورزشی را تعیین می کند، مستقل هم هست. یک کمیته اماکن داریم که خودش یک وزارت اطلاعات دارد که کلا زیر نظر هیچ کس نیست. از اینها گذشته یک سازمان اطلاعات موازی داریم که در بیت رهبری است و همه اینهایی را که نصف جمعیت ایران می شوند کنترل می کند. تازه، آقای عباس جعفری دولت آبادی گفته که : “ نظام به تشکیل مرکز امنیتی جدیدی نیاز دارد.”
حزب فقط حزب الله، امام فقط مقوا
این ماجرای امام مقوایی هم ماجرایی شد بس مهم، من که مطمئنم که دارودسته احمدی نژاد یا آن مستربین یک دستی در ماجرا داشته، خامنه ای هم از این موضوع خوشش آمده، گذاشته اند که شوخی شوخی انجام شود. بعد از شوشول فرنود، لخت شدن گلشیفته، امام مقوائی مهم ترین موضوع افکار عمومی امسال بود. البته هاشمی رفسنجانی گفت: “ ماکت مقوایی امام موجب سوء استفاده دشمنان می شود، باید خودداری شود.” نوه امام هم گفت: “ عوامل مراسم نمادین ورود امام عذرخواهی کنند.” البته من مخالفم و فکر می کنم باید حالا که احمدی نژاد دارد با چراغ خاموش حرف می زند و همه ما بخاطر اینکه حرف نمی زند دپ زدیم، این جور ائمه مقوایی کلی باعث انبساط خاطر است. البته برخی از کارشناسان شباهت هایی را بین امام مقوایی و امام خمینی در حال حاضر، یعنی خمینی 2012 کشف کردند که حائز اهمیت است:
اول: امام خمینی هر سال ده روز وجود دارد، آن هم دهه فجر است، امام مقوایی هم همینطور
دوم: امام خمینی به نظر خیلی محکم می آید، ولی که پشتش چیزی نیست، امام مقوایی هم همین طور.
سوم: امام در حال حاضر توسط همه بر حسب مقصود استفاده می شود بعد می رود توی انبار، امام مقوایی هم همینطور.
چهارم: امام خمینی را اگر همین الآن از سرنوشت حکومت حذف کنند، هیچ اتفاقی نمی افتد، امام مقوایی هم اگر وسط مراسم از دست راهبران امام بیافتد و افقی شود، کسی متوجه نبودنش نمی شود.
پنجم: امام در ادبیات سیاسی از اندازه واقعی اش بزرگتر است، اصلا کسی برایش مهم نیست که امام چه بود، نه دوستان و نه دشمنان، امام مقوایی هم بزرگتر از اندازه واقعی بود، ولی هیچ اهمیتی نداشت بزرگ باشد یا کوچک.
بیله دیگ، بیله چغندر!
من نمی دانم این احمد توکلی خسته نمی شود هر سال از وضع بودجه حیرت می کند؟ هر سال فکر می کند اگر یک بودجه دو صفحه ای بدهند، مثلا چه اتفاقی در اقتصاد می افتد. می ترسد یک دفعه سکه بشود از 600 هزار تومان یک میلیون تومان و دوباره بشود 800 هزار تومان، یا دلار بشود دو هزار تومان یا مثلا دولت پول نداشته باشد به مردم بدهد، یا نان گران بشود، یا رشد اقتصادی برسد به منفی چهار یا هر چیز دیگری که الآن دارد اتفاق می افتد. من نمی دانم چرا اینقدر خودش را ناراحت می کند. یک بار بود عجیب نبود، ولی هشت سال پشت سر هم عجیب است. شما یک مسوول باجه فروش اتوبوس را گذاشتی رئیس جمهور، می خواستی چه بشود؟ توکلی گفت: “این لایحه حیرت آور است، این که ارائه دادند اصلا بودجه نیست.” در عوض وزیر اقتصاد گفت: “بودجه بسیار واقعی تنظیم شده است.” اتفاقا وزیر راست گفته، بیله دیگ، بیله چغندر!
آب و هوای سمنان
کواکبیان توضیح داد که : “سفر احمدی نژاد به سمنان به دلیل بدی آب و هوا لغو شد.” منتهی نگفت که اول آب و هوای سمنان بد بود بعد احمدی نژاد نرفت، یا چون قرار بود احمدی نژاد برود و حدس زده می شد هوا مسموم شود و مردم بمیرند، وزارت بهداشت یا سازمان محیط زیست سفرش را لغو کرد. به نظر من که مموتی بدجوری گیر امضای هاشمی است، می خواهد یک دستک و دنبکی سر امضای دانشجو که باید توسط هاشمی بشود و فعلا اکبر آقا افتاده روی دنده بدرفسنجونیگری و امضا نمی کند که نمی کند. او هم سفرهایش را لغو کرده و جز سال آینده که می خواهد برای آخرین بار برای عملیات انتحاری نیویورک برود، دیگر هیچ سفری نمی رود. گفتم سفر، هجده جوان مصری احتمالا از آن خراسگل های دبش در هنگام بازگشت از تهران در قاهره بازداشت شدند. عماد افروغ هم نمی دانم به چه دلیل و برای چی و اصولا یعنی چی که “ کسی مجاز به کودتا برای حفظ قدرت نیست.”
جشنواره فیلم فجر
جشنواره فیلم فجر هم سولاخ شد و همزمان با اینکه فیلم “ جدائی نادر از سیمین” احتمالا اولین اسکار تاریخ سینما را می گیرد، سی امین جشنواره فیلم فجر به بدترین جشنواره فیلم فجر این سی سال تبدیل شد. تیتر های مطبوعات تهران درباره جشنواره چنین بود که “ این فستیوال است یا مدرسه؟”، “هیاهویی برای هیچ!“، ” شگفتا از این مرگ میمون!“، “پوپولیزم فوتبالی در سینما!” و “سینمای ایران روی شیروانی یخ!” البته کریم سجاد پور دلیل بدشدن فیلمها را توضیح داد و گفت: “ممیزی باعث ارتقای کیفی فیلمها می شود.”