یادداشت

نویسنده
یوسف محمدی

نگاهی به فیلم “جدایی نادر از سیمین”

اصلاً از امروز تمام درجه‌های این خونه رو می‌ذاریم رو چهار[1]

 

عوامل:

نویسنده، کارگردان، تهیه‌کننده: اصغر فرهادی/ سرمایه گذار: بانک پاسارگارد/ مجری طرح: نگار اسکندرفر/ مدیر فیلمبرداری: محمود کلاری/ تدوین: هایده صفی یاری/ طراحی و ترکیب صدا: محمدرضا دلپاک/ صدابردار: محمود سماک‌باشی/ طراح چهره پردازی:‌ مهرداد میرکیانی/ طراح صحنه و لباس: کیوان مقدم/ مدیر تولید: حسن مصطفوی/ دستیار اول کارگردان و برنامه ریز: حمیدرضا قربانی/ منشی صحنه: مریم نراقی/ نور: کوهیار کلاری

بازیگران: پیمان معادی، لیلا حاتمی، شهاب حسینی، ساره بیات، سارینا فرهادی، علی‌اصغر شهبازی، بابک کریمی، شیرین یزدان‌بخش و مریلا زارعی

 

داستان فیلم:

سیمین می‌خواهد به خارج از کشور مهاجرت کند اما نادر به خاطر پدر پیرش که آلزایمر دارد راضی به این کار نیست. آن‌ها تصمیم می‌گیرند که از هم جدا شوند اما بر سر این‌که مسئولیت نگهداری از دخترشان را کدام‌یک بر عهده بگیرد به تفاهم نمی‌رسند. اما این فرع ماجراست. داستان با حادثه‌ای که در میانه‌های فیلم اتفاق می‌افتد، روند دیگری را طی می‌کند. و باز همان تلخی آشنای آثار فرهادی تکرار می‌شود.

 

 

در مورد “جدایی نادر از سیمین” بسیار گفته و نوشته‌اند و چه بسیار مورد تقدیر قرار گرفته‌است. از دریافت سیمرغ‌های بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران، بهترین فیلمنامه و بهترین کارگردانی جشنواره فیلم فجر گرفته تا دریافت خرس‌های طلا و نقره‌ی بهترین فیلم و بهترین بازیگران زن و مرد در جشنواره‌ی برلین. از نقدهای مثبت منتقدان مطرح بین‌المللی گرفته تا نقدهای مثبت منتقدان مطرح داخلی. اما شاید کمتر به این نکته پرداخته شده که این فیلم، پنجمین فیلم بلند اصغر فرهادی است و حالا دیگر خیلی‌ها او را فیلمسازی صاحب‌سبک و امید سینمای اجتماعی ایران می‌دانند. روندی که فرهادی در فیلم‌هایش طی کرده سیر صعودی دارد و مخاطبانِ آثارش را فیلم به فیلم شگفت‌زده‌تر می‌کند. “رقص در غبار”، “شهر زیبا”، “چهارشنبه سوری” و بعد “درباره‌ی الی” و حالا “جدایی نادر از سیمین”. فیلمی بهتر و مهم‌تر از آثار قبلی فرهادی که پر از جزئیاتی است که تماشاگرش را درگیر می‌کند و این کارگردان همه‌ی این جزئیات را در خدمت یک کلیت فکرشده به تصویر می‌کشد.

 

 

“جدایی نادر از سیمین” یک درام اجتماعی تلخ و در عین حال صمیمی و واقع‌گرایانه است که به دغدغه‌های طبقه‌ی متوسط جامعه می‌پردازد و داستانش حول محور دروغ و پنهان‌کاری می‌چرخد. فیلم از درون دادگاه آغاز می‌شود و در خانه و خیابان و مدرسه و بیمارستان ادامه می‌یابد و در دادسرا به پایان می‌رسد. نادر (پیمان معادی)، سیمین (لیلا حاتمی)، ترمه (سارینا فرهادی)، پدربزرگ (علی‌اصغر شهبازی)، حجت (شهاب حسینی)، راضیه (ساره بیات) و حتی خانم قهرایی (مریلا زارعی) یک برش از زندگی روزمره و تراژدی‌هایی که در آن اتفاق می‌افتد را در مقابل دوربین فرهادی به نمایش در می‌آورند و بیننده، جاری بودن زندگی را در دل سکانس به سکانس این فیلم تجربه می‌کند؛ انگار نه انگار این فیلم محصول تخیل یک فیلمساز است و با ایجاد تعادل میان اجزای فیلم و کاراکترها امکان قضاوت قطعی در مورد شخصیت‌ها را از تماشاگر سلب می‌کند.

 

 

پرداختن به دروغ و تأثیرات ناگزیر آن در زندگی یکی از مسائلی است که به صورت ملموس در این فیلم طرح می‌شود. مثلاً در یکی از سکانس‌های فیلم کیسه‌ی زباله پاره می‌شود و راضیه دلیل این اتفاق را به زن همسایه توضیح می‌دهد ولی این توضیح در سکانس دیگری از فیلم برای او دردسرساز می‌شود و چه بسیار از این دست نکات ریز که در صحنه به صحنه‌ی این فیلم می‌بینیم.

همچنین یکی دیگر از نکات اساسی که می‌توان به آن اشاره کرد پنهان کردن یک اتفاق کلیدی برای رو کردن آن در یک سوم پایانی فیلم و استفاده از عنصر غافلگیری در فیلم‌های فرهادی است. اگر در فیلم “درباره الی…” غرق شدن یا نشدن الی مورد ابهام بود در “جدایی نادر از سیمین” ماجرای هل داده شدن راضیه مورد سؤال است.

 

شخصیت‌پردازی فیلم نیز با ظرافت صورت گرفته و مخاطب به تدریج می‌تواند کاراکتر درونی پرسوناژها را کشف کند. مثلاً سیمین فردی اهل گفتگو و مدارا و شاید به قول نادر حتی ترسو است و کاراکتر نادر به گونه‌ای است که زیر بار حرف زور نمی‌رود و از حقش، هرچقدر هم اندک، نمی‌گذرد. مصداق این را در سکانسی می‌بینیم که کارگران پیانو را به بیرون ساختمان منتقل می‌کنند و به ناحق می‌خواهند مبلغ بیشتری بابت چند پله بگیرند، سیمین با آن‌ها کنار می‌آید تا کار به بحث و جدل کشیده نشود اما در صحنه‌ای که ترمه در پمپ‌بنزین باقی پولش که مبلغ اندکی است را نمی‌گیرد و به پدرش می‌گوید انعام کارگر پمپ‌بنزین است، نادر او را می‌فرستد تا باقیمانده‌ی پول را بگیرد و بعد که ترمه این کار را می‌کند نادر پول را به خود ترمه می‌دهد.

 

 

و در پایان فیلم، تماشاگر معلق می‌ماند که دخترک، پدر را انتخاب می‌کند یا مادر را و فرهادی با این پایان باز همه چیز را به عهده‌ی تخیل تماشاگر می‌گذارد! اما چه اهمیتی دارد که ترمه زندگی با نادر را انتخاب کند یا سیمین؟ نه می‌توان قضاوت کرد و نه می‌توان به انتخاب او خرده گرفت. ترمه قربانی خودخواهی والدینش می‌شود. او در واقع باید بین دو شیوه‌ی زندگی یکی را انتخاب کند. یا سیمین را انتخاب می‌کند و با او راهی دیاری می‌شود که در آنجا به آرامش برسد و یا نادر را انتخاب می‌کند و نادر به او یاد می‌دهد تا بایستد و حقش را بگیرد!

تمام آنچه به رشته‌ی تحریر درآمد کامل نمی‌شد مگر با انتخاب و چینش درست بازیگران و بازی‌های تحسین‌برانگیز و به‌قاعده‌ی آن‌ها در لحظه به لحظه‌ی فیلم.

اما چیزی که درخور ستایش است فیلمسازی‌ست که در آثارش ما را با خودمان مواجه می‌کند و هیچ جزئی از کارش را با سهل‌انگاری پیش نمی‌برد. به همین دلیل، یک‌دستی و توازن قابل توجهی در مجموعه‌ی اجزای اثرش می‌بینیم. کما اینکه در مورد انتخاب اسم فیلم نیز به هارمونی میان دو اسم توجه داشته و در مصاحبه‌ای می‌گوید: «برای نام فیلم، نیاز به دو اسم داشتم که هارمونی داشته باشند. “آ”ی نادر و “ی” سیمین، یک حرکتی داشتند که هیچ دو اسمی در کنار هم اینطور نمی‌نشستند. یعنی اگر به جای سیمین می‌گذاشتیم سارا، دیگر هارمونی نداشتند.»

 

فرهادی قابل احترام است چرا که در شرایطی که اکثر فیلمسازان مطرح کشورمان به ساخت فیلم‌های دم‌دستی روی آورده‌اند درجا نمی‌زند و فیلم به فیلم، کارش و سطح سلیقه‌ی تماشاگران آثارش را ارتقاء می‌دهد و سعی می‌کند خودش و مخاطبش را عادت دهد که به فیلمی با کمتر از چهار ستاره قانع نباشند.

 

پانویس

1-   یکی از دیالوگ‌های فیلم