چشمهایی که نمی بینند

مژگان مدرس علوم
مژگان مدرس علوم

بسیاری از مردم ایران هنوز به خاطردارند که آخرین پادشاه سلسله پهلوی در نیمه آبان ماه 1357 بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و خطاب به مردم ایران اعتراف کرد: “صدای انقلاب شما را شنیدم”. اگر شاه حتی در این اعتراف صداقت می داشت و واقعا صدای انقلاب ایران را شنیده بود اما به نظر نمی رسید که ماهیت و حقیقت انقلاب را انگونه که باید و شاید درک کرده باشد.

عملکرد بعدی شاه از ابان تا دی ماه همان سال گویای ان است که اگر دو گوشی شنوا هم برای شنیدن صدای انقلاب مردم ایران می داشت اما ذهنی اماده برای درک حقیقت ان انقلاب نداشت و گرنه چرا می بایست برای مقابله با یک انقلاب مردمی که تمام شهر ها و روستاهای کشور را فرا گرفته بود به یک دولت نظامی متشکل از یک مشت زنرال در استانه بازنشستگی متوسل شود؟

اما از این مطلب که بگذریم نکته قابل تامل دیگر ان است که شاه صدای انقلاب مردم ایران را بسیار دیر شنید .مردم ایران بارها و بارها پیش از 13 ابان 57 انقلاب خود را فریاد کردند اما متاسفانه شاه صدای ایشان را نشنید او صدای راهپیمایی مردم قم را در دی ماه 56 نشنید؛ صدای مراسم چهلم شهدای قم در تبریز را نشنید؛ صدای مردم اصفهان، کرمان و جهرم را هم نشنید او حتی صدای راهپیمایی عید فطر شهریور57 را هم نشنیدو از همین رو دست به کشتار هفدهم شهریور زد.

واقعیت ان است که دستگاه سیاسی و امنیتی محمد رضا شاه اگر چه در نوع خود در منطقه بی نظیر بود از دیدن وشنیدن تحولات پر دامنه همچون راهپیماییها و تظاهرات گسترده هم عاجز بود تا چه رسد به ان که بتواند از رهگذر مشاهده و تحلیل برخی فعل و انفعالات را در لایه های پنهان اجتماع و وقوع یک انقلاب را پیش بینی نماید و فرجام کار ان شد که همه می دانند در نهایت شاه ایران مجبور به ترک کشور شد در حالی که با توهمات مالیخولیایی انگلیس و دیگر کشورهای غربی را عامل وقوع انقلاب اسلامی معرفی می کرد و هنوز باور نداشت که مردم ایران خود انقلاب کرده اند چون سلطنت موروثی و مطلقه شاه را نمی خواهند و چون می خواهند در یک جمهوری اسلامی خود بر سرنوشت خود حاکم باشند.

حکایت رهبران جمهوری اسلامی نیز در شرایط کنونی کمابیش همان حکایت است. آنها چشم دارند اما نمی شنوند گوش دارند اما نمیشنوندوقلب و ذهن دارند اما ماهیت تحولات اجتماعی و سیاسی پیش روی خود را درک نمی کنند و نمی فهمند.دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی نظام هنوز نفهمیده اند یا نمی خواهند بفهمند که انچه پس از انتخابات 22 خرداد رخ داد و اساسا خود انتخابات و انچه بیش از ان در جریان بود یک پیام دارد و اگر انها این پیام را نشنوند یا بشنوند ولی انرا فهم نکنند و تصمیمات درستی در مواجهه با ان نگیرند دچار خسارات جبران ناپذیر خواهند شد. اگر نخواهند بفهمند که انچه در ایران رخ داده اغتشاش یا شورش کور نیست بلکه یک جنبش اگاهانه برای احقاق یک حق اساسی یعنی برگزاری انتخابات ازاد است باید منتظر زلزله هایی پر تکان تر باشند.

اگر رهبران ایران پیام جنبش دوم خرداد را شنیده بودند با جنبش 22 خرداد مواجهه نمی شدند و اگر پیام جنبش 22 خرداد را هم نشنوند شاید یک 22 بهمن در انتظار آنان باشد . بهرحال تحولات اجتماعی از قوانین و سنت هایی تبعیت می کند که چه دوست داشته باشیم یا نه به طور قهری خود را بر ما تحمیل می کنند.