سالی دیگرمی گذرد وانقلاب مشروطه، نخستین انقلاب آزادی قاره کهن؛ ۱۰۹ ساله می شود.
چنین است فشرده تولد مشروطه که فریدون آدمیت می گوید: “فلسفه آزادی به عنوان عالیترین مظاهر مدنیت فکری و عقلی مغرب زمین به دنبال تمدن مادی اروپا در دنیا انتشار یافت و تخم نهضتهای ملی را در کشورها پراکند. نهضت مشروطیت ایران نیز در این جریانِ عمومی تاریخ ظهور کرد. در مرکز تعقل اجتماعی این زمان دموکراسی سیاسی قرار دارد که نیرومندترین عناصر ایدئولوژی حکومت مشروطهخواهی را می سازد و حاکم بر هیات مجموع عقاید و آرای سیاسی است”.
پیشروان و سازندگان انقلاب آزادی ایرانی، مردان اندیشه بودند که بیشتر گریخته از استبداد در دوردست های دور-ـ در “خارج” ـ اقامت داشتند.حلقه نخست اندیشه دربرلین بود که حاصل فکر بر کاغذ هایی می ریخت که تا چاپ شود و مخفیانه به تهران برسد چهار، پنج ماهی طول می کشید. دکتر جمشید بهنام در کتاب برلنی ها روشنی تمام بر این حلقه می اندازدو شرح می دهد که بذر اندیشه ای که محمد قزوینی، محمدعلی جمالزاده، حسین کاظمزاده ایرانشهر، علی اکبر دهخداو دیگران پاشیدند چگونه ثمر داد.حلقه های دیگر در باکو و استانبول و بعد ها پاریس بود که مردمان ساکن ایران ویران و بیرون از مدار زمان را به “انقلاب آزادی” خواند.
انقلاب مشروطه وسرانجامش هنوز بعد ازصد واندی سال، موضوع کتابها وبحث هاست.تاریخ های انقلاب که بعدها نوشته شد، این حادثه که تاریخ ایران را به دو بخش تقسیم کرد، از دیدگاه های مختلف به ثبت داده اند. سر سلسله این کتابها تاریخ مشروطه احمد کسروی است.نویسنده اش شاهد رویاروئی مشروعه و مشروطه بود تا شیخ استبداد در میدان توپخانه بردارشد. و دو دهه بعد پیروانش، نویسنده را سلاخی کردند: “ترور احمد کسروی در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ در اتاق بازپرسی ساختمان کاخ دادگستری تهران به ضرب «گلوله و ۲۷ ضربه چاقو که توسط گروه اسلامگرای «فدائیان اسلام انجام شد، حمایت مراجع بزرگ شیعه از قاتلان و کُنش دولت، سکوت جامعه روشنفکری ایران و درپی آن آزاد شدن قاتلان احمد کسروی و منشیاش حدادپور، درپی حکم یک دادگاه نمایشی، یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران است.”
و پنج دهه بعد، همفکران شیخ فضل اله بدیل انقلاب آزادی را بر ایران تحمیل کردند و “انقلاب اسلامی” بر فلات باستانی خیمه زد.
بیهوده نیست که نسل امروز در لباس طنز زیر جامه شیخ فضل اله نوری را برتن حسین شریعتمداری می کند که در همان میدان توپخانه اندیشه او را می پراکند. و یا از سر اندوه “جنازه مشروطه” را افتاده در” تقاطع آل احمد و شیخ فضل اله نوری“می بیند.
نگاه کنید به برخی ـ مشت نمونه خروارـ از چهره های ادبی انقلاب مشروطیت در این شماره”هنر روز” از بهار، فرخی یزدی، میرزاده عشقی، عارف و…سرداری چون ستار خان… تاریخ را اندکی ورق بزنید. حضور طنزنویسان- بقول ابراهیم نبوی مشروطه خواهان خندان- را ببینید. سرنوشت شکل گیری تصنیف ملی، پیدایش کنسرت را بخوانید.
و همه اینها تنها برگی است از درخت هزار شاخسار مشروطیت که متفکرانش شیخ احمد روحی، خبیر الملک و میرزاآقاخان را در پای درخت نسترن سربریدند، روزنامه نویس دلاورش جهانگیرخان صور اسرافیل را از دار آویختند و سردار ملی اش ستارخان را به زخم کینه از پای انداختند…
خانم ها! آقایان!
سی و چند سال بعد از انقلاب مشروطیت، نیما بنیان شعر نو ریخته و هدایت علم داستان معاصر برافراشته بود. سینما پا بزا بود. تئاترحرف اول پایتخت را می زد. ایران جامه کهن تاریخ را دور می انداخت و لباس زمانه می پوشید.
و امروز، سی و اندی سال- بعد از “ انقلاب اسلامی” براستی می توان یک چهره، فقط یک چهره برآمده از ایدئولوژی انقلاب را نشان داد که قدش حتی تا قوزک “چهره های مشروطه” باشد؟
بیاید در سالگرد دیگری از انقلاب آزادی؛
به خانه ستار خان برویم
گوش کنیم به:
شعرهای میر زاده عشقی ، ایرج میرزا، فرخی یزدی، تصنیف های سحرآمیز عارف و صدای کمتر شنیده شده محمد علی جمالزاده…