سنتی دراماتیک
خلاصه داستان:
از خلال صحبتهای داداش و داداشی می فهمیم که اتفاقی رخ داده و آنها نمی خواهند که کس دیگری (آقام) از ماجرا با خبر شود، آن دو می خواهند فرار کنند اما میان گفت وگو و کشمکش ها آقام سر می رسد.مکان ماجرا زیر زمین یک پمپ بنزین است جایی که مخزن پمپ آنجا قرار دارد…
“تهرانی” در این نمایش از همان لحظه آغاز با جملهها و کلمات و واژهها بازی میکند. “مخزن” نمایشی دیالوگ محور است. دو شخصیت نمایشنامه تمام مدت با یکدیگر گفتگو می کنند.گفتگویی طولانی و گهگاه برای مخاطب طاقت فرسا… قهرمانان نمایشنامه او پیش از آنکه یک شخصیت دراماتیک باشند بازیگرانی هستند که نطق میکنند. در واقع بیان مستقیم اندیشه، آن چیزی است که مهمترین آسیبها را متوجه کار کرده است. نمایشنامه پتانسیل لازم برای درگیر کردن مخاطب را با خود به همراه ندارد و تنها میخواهد با اندیشه و محتوا پل ارتباطی میان تئاتر و مخاطب را ایجاد کند.
نمایشنامه در این مسیر همچنین تراژدی ها و باز شناخت های منتهی به آن و وقایع بعد از آن را محمل پرداخت قرار میدهد و با جانشین کردن جایگاه قهرمان با قهرمانان، چالشی ژرف ساخت را به اقتباس میگذارد و قصد دارد به مضامینی امروزی دامن بزند.
ظاهراً نمایش با اطمینان از آنکه اشتراکاتش با تراژدی کلاسیک یونانی با شناخت و تجربه مخاطب ارتباط برقرار میکند، تنها به همین مفاهیم، شعارها و اندیشههای مستقیم اکتفا کرده و چندان مقید به طرح داستان، خلق چالش واکت دراماتیک و علاقهمند به قصه نبوده است.
مفهوم و ژرف ساخت نمایش تهرانی به همان اندازه که جذاب، مفید و امروزی است، راه مناسبی را برای در معرض انتقال به تماشاگر قرار گرفتن، در اختیار ندارد.
از سوی دیگر به سختی میتوان روایتهای داستانی را که قصد دارند با روایت آشنای کلاسیک ارتباط برقرار کنند و به رویدادها و مفاهیم امروزی متصل شوند، اداراک کرد و از آنها نتیجه گرفت.
آدم های نمایش با لحنی تقریبا یکسان حرف می زنند فقط تنها تفاوت داداشی است که کمی زبانش
می گیرد. برای اینکه این نکته بیشتر بهمان ثابت شود کافی است جلوی اسامی را بگیریم آن وقت فقط
می توانیم برخی دیالوگ ها را تشخیص دهیم که راوی آن چه کسی است. آنجا که کسی می پرسد معمولا آقام صحبت می کند و در باقی موارد اگر زبان داداشی هم که می گیرد یادش برود که بگیرد تشخیص شخصیت کاری است بس دشوار! اما در اینکه زبان نمایشنامه زبانی بسیار دلنشین و دلچسب است هیچ حرفی نیست اما قرار دادن تکیه کلام هایی که مختص هر کدام از این شخصیت ها باشد خیلی بهتر می توانست کارگشای این گره ای باشد که در کل پروسه به وجود آمد است.
زبان با شوخ طبعی و طراوت، مخاطب را به خود جذب میکند و در ضمن آن چنان که ارائه اطلاعات و طرح مقدمات نقد سیاسی زیاد خودنمایی نکند، مجموعهای از آن را در قالب ساختار داستان مطرح میسازد. گفتوگوی نسبتاً طولانی داداش و داداشی از یک طرف شرایط دوران را تفسیر و معرفی میکند، از سوی دیگر به تحلیل آن میپردازد و از همه مهمتر به چینش عناصر ساختار در متن کمک میکند. در واقع همین گفتوگو و شوخ طبعی نهفته در پس آن که بیشتر با شخصیت ساده و عامی داداش و تقابل آن با خشکی و سرمای روشنفکرانه آمیخته با حس تنفر” آقام” شکل میگیرد، بخشی از چالشهای داستان را منسجم میکند و وارد شدن هر دو شخصیت به داستان نمودی عملیتر و عینیتر پیدا میکنند.
عامی و سنتی بودن نگاه، کلام و رفتار داداشی و مواجهه آن با بینش عصیانگر داداش همان چینش نیروهای متقابل تاریخی ـ اجتماعی دوران است که در پشت درهای خانه جریان دارد. “جلال تهرانی” بر آن است تا متن را به شیوه خود اجرا کند. در رویه اصلی که رودررویی دو آدم را میبینیم، همه روابط و گفتارها شکل واقع گرایانهای به خود گرفته است. منطقا دو آدم که از بدگمانیها و سوءظنها و بیاعتمادیهای خود میگویند، هر دو جلوهای از شرایط نامطلوب اجتماعی هستند که گویی همه در حال پاییده شدن هستند و هر کس به دیگری با بیاعتمادی نگاه میکند و اتهامی ناخواسته ولو از ظن و ذهن خود بر آنان وارد میکند. جامعه امنیتی و نظامی و بسته چنین رویکردی را در مواجه با آدمهای اجتماعش دارد.
مخزن در واقع بیش از هر چیز در تبدیل کردن درام کلاسیک و تفسیر ژرف ساخت آن در قالب یک روایت ایرانی و انطباق آن با مفاهیم جاری و ساری در ذهن مخاطب ایرانی موفق بوده اما در عین حال به نظر نمیرسد که این تبدیل، موفقیت در اجرا و ارتباط ایجاد کردن با مخاطب را با خود به همراه داشته باشد.
شناسنامه ی اثر:
نویسنده و کارگردان:جلال تهرانی
بازیگران: محمد صادق ملکی، مجید آقاکریمی،امیر قنبری،ریحانه خاتمی
موسیقی:علیرضا مشایخی.طراحی پوستر و بروشور:مازیار تهرانی.دستیارکارگردان: پگاه خورطلب.عکاس:اشکان پیر دلزنده و مهدی نصرتی.مسوول هماهنگی:مجید لروند.منشی صحنه: ریحانه خاتمی