توطئه دعای کمیل

احمد شیرزاد
احمد شیرزاد

شش و نیم بعد از ظهر پنجشنبه 30 مهر 88، انبوهی پلیس امنیت با هیبتی وحشت آور ریختند در کوی فراز تا “توطئه ی بزرگ” را که از طریق خواندن دعای کمیل در آپارتمان کوچکی در طبقه هفتم این مجتمع در جریان بود خنثی کنند. این بار در بین 71 نفر دستگیر شده در این رویداد عجیب پسرم محمد امین، عروسم ساره (همسر مهدی که امروز 40 روز از دستگیری اش می گذرد) و خواهر عروسم نیز جزو دستگیرشدگان بودند. خانم ها بعد از 22 ساعت بازداشت و نگهداری در شرایطی بسیار نامطلوب، آزاد شدند ( به جز 3 نفر) و از میان آقایان دستگیر شده نیز 16 نفر به اوین منتقل شدند که محمد امین جزو آنهاست.

به هنگام هجوم، آنچنان محله را بسته بودند و یورش آورده بودند که گویی به تسخیر قلعه الموت مشغولند و هدفشان از پای در آوردن چریک های آموزش دیده ای است که در اسلحه و مهمات غرق اند. بچه ها در آن سو از همه جا بی خبر به قرائت دعای کمیل مشغول بودند. بیش از یک صفحه از دعا باقی نمانده بود که از پشت پرده های اشک، سایه های دهشت آوری را بالای سر خود دیدند: “هیچکس از جایش تکان نخورد. به هیچ چیز دست نزنید، هیچ صدایی نباشد، موبایلها را بالا بگیرید، صحبتی نباشد. همانجا که نشسته اید منتظر بمانید تا ماموران سراغتان بیایند.” جملاتی که هرگز فراموش نخواهند شد.

مردها را یکی یکی دستبند زدند و 5 تا 5 تا بردند و سپس زنها را، و ماجرایی آغاز شد که احتمالاً در آینده ای نه چندان دور چالشی بی پاسخ را برای حاکمیت و به ویژه نهادهای امنیتی و قضایی درگیر موضوع رقم خواهد زد. در آن سو برخی از مدعوین که دیرتر آمده بودند قبل از رسیدن به حوالی محل، پی به وضع غیرعادی محیط برده و از همانجا برگشته بودند و سپس خبر در شهر پیچید. خانواده ها سرگشته و حیران به دنبال کسب خبر بودند، اما از کجا؟ کسی نمی دانست چه کند. دهها تماس بی حاصل با یکدیگر، اما هیچکس خبر خاصی نداشت. تلفن های همراه دستگیر شدگان نیز هیچیک جواب نمی داد. مامورین دستگیر کننده در دم همه آنها را جمع آوری کرده و با خود بردند.

کلانتری های اطراف همگی اظهار بی اطلاعی می کردند. در کشور ما اصولاً پلیس فقط خود را موظف به انجام ماموریت محوله، یعنی دستگیری می داند. احتمالاً رفع نگرانی از اطرافیان شخص دستگیر شده و اطلاع رسانی حتی در حداقل سطح ممکن، وظیفه اداره ثبت احوال است! ساعتها در اضطراب سپری شد و نهایتاً به یمن اطلاع رسانی رسانه های خبری خارجی و سایتهای اینترنتی معلوم شد، به جز تعدادی اندک، هر که آن شب در خانه میراب زاده (پدر همسر شهاب طباطبایی) بوده است را با خود برده اند. بنابر یک قاعده نانوشته اگر اصلاح طلبی به طور ناگهانی مفقود شد نه باید از کلانتری ها پرس و جو کرد و نه از بیمارستانها، بلکه باید فرض کرد که “برادران” او را با خود برده اند و “ هروقت صلاح بدانند” به خانواده اش اطلاع می دهند.

آن شب کلیه دستگیر شده ها را به ساختمانی در مرکز شهر می برند. خانم ها را که 30 نفر بودند در یک اتاق چند متری جای می دهند و آقایان را در نمازخانه آن ساختمان نگه می دارند. اگر می خواستند بخوابند زمین فرش می شد از آنها، البته در آن شب خبری از خواب نبود، فقط برخی برای دقایقی از حال رفتند. از نیمه شب به نوبت آنها را صدا می زنند و مورد بازجویی قرار می دهند. سوالهایی به غایت بی ربط و پاسخ هایی از آنها بی ربط تر. در عجبم که از این سناریوی آشفته چه دستاورد اطلاعاتی عاید آقایان شده است؟ از این که پس از چند ساعت جنگ اعصاب، شرایط پرتنش، بی خوابی و وضع نامناسب محل، زن و مرد وپیر و جوان را نصف شب بازجویی کنند که: روز قدس کجا بودی؟ شغل بابات چه بوده؟ چرا شغل عوض کرده؟ فعالیت هایت قبل و بعد از انتخابات چه بوده؟ چه کسی از نزدیکانت زندانی است؟ و…

شما تصور کنید از دختران و پسران جوانی که بعضاً فاقد هر گونه تجربه سیاسی هستند، ساعاتی بعد از نیمه شب سوال کنند که “نظرت راجع به محکومیت شهاب طباطبایی چیست؟ آیا به نظر تو سنگین است؟” و در آن شرایط خاص تلاش کنند به این بندگان خدا بقبولانند که “نه خیر، حکم شهاب بسیارعادلانه است و ما کار خوبی کردیم که شما را گرفتیم تا در این نیمه شب شما را از غفلت برهانیم”!

یک زمانی فکر می کردیم سربازان گمنام وزارت رفتارهایشان حساب شده است و کیلویی برخورد نمی کنند. گویا استانداردهای احمدی نژادی تا قلب این نهاد حساس هم جلو رفته است و کارهایی می کنند که قبلاً از دیگران توقع آن می رفت. آخر چگونه می توان از یک دستگیری فله ای و بازداشت کلیه شرکت کنندگان در یک مراسم از دم، توقع داشت که اطلاعات درستی حاصل شود و آن طور که مدعی هستند توطئه ای برملا شود؟ شواهد نشان می دهد یک شازده نابغه ای همه آقایان را سرکار گذاشته و آنها را درگیر پرونده ای کرده است که سرانجام آن جز خجالت و شرمندگی چیزی نیست.

آن شب یک تیم بازجویی را فرستادند تا در اسرع وقت به قول خودشان از متهمان تحقیق کنند. آن وضع دستگیر شدگان که شرح دادم، این طرف هم شما تصور کنید خود اینها چه آدمهای بدبخت و گرفتاری هستند، که ناگزیرند از نیمه شب پنجشنبه خانه و زندگی را رها کنند و تا بعدازظهر جمعه، تمام شب تعطیلی و آخر هفته خود را تباه کنند تا به اصطلاح توطئه کشف کنند آن هم در مراسم دعای کمیل! خب، معلوم است که اینها هم در وضع روانی درستی به سر نمی برند و با کوچکترین بهانه ای به متهم تهاجم می کنند. گاه با خود فکر می کنم این چه زندگی است که اینها دارند. نه دنیا عایدشان می شود و نه آخرت! خسرالدنیا و الاخره.

بگذارید یک حساب سرانگشتی بکنیم و ببینیم اصولاً چه محاسبه ای می توانسته پشت این قضیه باشد. یک احتمال این است که با دیدگاه های آقایان، فرض کنیم اصل این برنامه دعای کمیل توطئه دشمنان بوده و هرکس که در آن شرکت می کرد در واقع در یک توطئه شرکت کرده بود. خب، اگر چنین بوده است چرا زودتر جلویش را نگرفتند؟ به یاد داریم که اواخر ماه رمضان امسال، قرار بود یک مراسم افطاری از طرف آقایان خاتمی و کروبی در یکی از مساجد برگزار شود و دوستان گرد هم جمع شوند. طبق معمول آقایان احساس کردند آسمان به زمین می آید و زمین به آسمان می رود اگر اصلاح طلبان در قالب یک مراسم افطاری ساعتی را به ملاقات یکدیگر بگذرانند. پیغام و پسغام دادند کرور کرور که برنامه را به هم بزنید. دوستان هم افطاری را لغو کردند. چندین بار دیگر هم در طول ماههای اخیر با این تهدید که اگر جلسه بگیرید با شما برخورد می کنیم مانع تجمعات حتی سی چهل نفره اصلاح طلبان شده اند. صرف نظر از اینکه اصولاً این کار نقض حقوق قانونی شهروندان است، اما اگر در چارچوب ادبیات و تفکر این آقایان واقعاً تصور این بود که جمع شدن عده ای کمتر از صد نفر در یک آپارتمان کوچک و مراسم دعای کمیل آنها پایه های امنیت ملی را به لرزه در می آورد، بسیار خوب، می توانستند مثل دفعات دیگر پیغام دهند که باید مراسم را لغو کنید. بعید می دانم کسی ادعا کند که اطلاع نداشتند، چون اطلاع رسانی حتی در سطح سایت ها هم شده بود و آقایان با آمادگی کامل به مراسم هجوم آوردند.

فرض دیگر که در بعضی صحبت ها ادعا کرده اند این است که “ شما خبر ندارید، قرار بوده اتفاقاتی بیفتد، مسئله دعای کمیل نبوده، یک عده قصدهایی داشته اند، در بین شرکت کنندگان عواملی بوده اند که تصمیم هایی داشته اند و …” تجربه سالها زیستن در این کشور به ما نشان می دهد که برخی از برادران وقتی به شدت کم می آورند و استدلالی برای برخوردهایشان ندارند یک ژست پیچیده اطلاعاتی به خودشان می گیرند که گویی چیزهایی می دانند که نعوذبالله خدا هم نمی داند. و بعد با همین قیافه های به ظاهر عاقلانه و نگاههای عاقل اندر سفیه مدعی می شوند که “صبرکنید، خواهید دید که پشت پرده، چه توطئه هایی بوده است و چه دستهایی در کار است و…”.

معمولاً نتیجه این فرآیند آن است که عده ای مدتی در زندان می مانند، به حقوق قانونی افراد تجاوز می شود، کسانی از شغل و موقعیت خود رانده می شوند، آبروهایی می ریزد، بی گناهانی قربانی می شوند، ماهها می گذرد و بلکه سالها و هیچ خبری از آن توطئه های عجیب و غریب و ادعایی نمی شود. معمولاً هم کسانی که از این فشارها جان سالم به در برده اند دیگر حال و حوصله و انگیزه آن را ندارند که خود را به خطر اندازند و یقه آقایان را بگیرند که چه شد آن ادعاها که می کردید.

حال بیایید فرض کنیم که آقایان اخبار و اطلاعاتی داشته اند که مثلاً قرار است بعد از برنامه دعای کمیل اتفاقاتی بیفتد. هرچند برای من تصورش بسیار دشوار است که جز کمی مبادله اخبار و اطلاعات ضمن پذیرایی بعد از دعا چه اتفاقی ممکن بود بیفتد؛ اما گیرم که چنین بوده است. خب، اگر شما با اطلاعات موثق این را می دانستید، چرا از دم همه را گرفتید و بردید؟ چرا برخوردتان را به عواملی که مدعی شناسایی آنها هستید محدود نکردید؟ چرا با آن شتاب زدگی همه را مورد بازجویی هایی قرار دادید که به لحاظ استناد حقوقی و حتی اطلاعاتی دو قران ارزش ندارد؟

آیا طبق معمول قضیه از این قرار نیست که اول یک فرضیه اطلاعاتی بر مبنای تئوری توطئه در ذهن های افراد خاصی که به شدت به بیماری توهم مبتلا هستند شکل می گیرد و بعد زمین و زمان به هم دوخته می شود تا این فرضیه به اثبات برسد؟ آن طور که به نظر می رسد در این فقره آقایان به شدت به کاهدان زده اند و گاف داده اند به اندازه کوه دماوند. معلوم نیست چه کسی ناگهان اینها را به وحشت انداخته است که “وانظاما، چه نشسته اید که این اصلاح طلبها کارشان به جایی رسیده که دعای کمیل برگزار می کنند! مگر در این شهر نمی شود جای دیگری دعای کمیل خواند که عدل، این جماعت مسئه دار می خواهند دور هم جمع شوند و بدون حضور برادران دیگر دعا بخوانند؟ غلط کرده اند این پر روها…” و سپس آن ماجراها که شرح دادم.

اما در هر صورت خواهی نخواهی آقایان دستشان بند شده است و ول کن نیستند. از طرفی می گویند حال که به هر دلیل هزینه کردیم و کسانی را تا اینجا آوردیم حیف است مفت رهایشان کنیم. بگذار چند روزی مهمان ما (اصطلاح رایج آقایان) باشند تا از آنها تحقیق کنیم (یعنی اطلاعات مان را تکمیل کنیم، آن هم از راه بازجویی). علاوه بر این با خود حساب می کنند که الان اگر همه اینها را رها کنیم پررو می شوند و علیه ما دست می گیرند، بگذار کمی آب خنک بخورند تا بادشان خالی شود و وقتی رفتند بیرون برایمان کری نخوانند.”

متاسفانه در برخی از محافل اقتدارگرایان و حتی در میان برخی از مسئولان که چندان هم مایل به اعمال خشونت و ادامه دستگیری ها نیستند گهگاه استدلالی مطرح می شود به این مضمون که “اگر اینها را آزاد کنیم اقتدار نظام زیر سوال می رود، و یا ابهت دستگاه امنیتی شکسته می شود. بنابراین باید مدتی دست نگه داشت تا مخالفان به طمع نیفتند و فکر نکنند نظام اهل کوتاه آمدن است.” نتیجه این تفکر و این عملکرد سه چیز است: ظلم، ظلم و ظلم. و این همان چیزی است که بدتر از کفر بنیان یک نظام را به خطر می افکند.

ایکاش آقایان شهامت داشتند و با صداقت می گفتند: “ اشتباه کردیم، گزارش غلطی به ما رسید و تحلیل نادرستی داشتیم”. و تلاش می کردند از دستگیر شدگان دلجویی کنند. آنچه آقایان نگران شکستن اش هستند، اقتدار نظام و ابهت دستگاه مدیریت کشور نیست، بلکه مقام و موقعیت شخصی خودشان است. وگرنه نظامی که در دید مردم قادر است به تصحیح اشتباه خود بپردازد نه تنها شکستنی نیست بلکه محبوب و مورد حمایت مردم است. و بر عکس نظامی که ناچار شود از تمام آبرو و ارزش خود مایه بگذارد تا به هر قیمتی که هست اشتباه کاری ها و روشهای غلط و ناپسند برخی از کارگزاران خود را توجیه کند روز به روز خدشه دارتر خواهد شد.

اکنون و در وضعیت فعلی ظاهراً باید تعدادی از جوانها و اصلاح طلبان بازداشت شده تحت عنوان “پرونده دعای کمیل”، تحت فشار بازجویی ها قرار گیرند و خدا می داند تا کی در بازداشت بمانند تا به هر نحو که شده کسانی ثابت کنند در دعای کمیل مذکور توطئه ای در جریان بوده است. یادمان نرود از آغاز اصلاحات تاکنون، از پرونده عصرعاشورا گرفته تا کنفرانس برلین و دهها پرونده ریز و درشت دیگر هر ماه و هر سال آقایان مدعی کشف توطئه بوده اند و هنوز حتی در یک مورد نتوانسته اند چیزی را به اثبات برسانند.

این تاریخ را و این نوشته را به یاد داشته باشید. ببینیم بچه های دستگیر شده و خانواده های آنان تا کی باید چشم انتظار بمانند و سرانجام مدعیان چه دلایل محکمه پسندی خواهند داشت. چشم انتظاریم ببینیم آقایان ورای این جمله که توطئه ای در کار بوده چه توضیح قانع کننده ای برای تعرض به یک محفل خصوصی و قانونی داشته اند.

 

منبع: سایت احمد شیرزاد