چهل کلید ♦ شعر

نویسنده
مرضیه حسینی

در جست و جوی” چهل کلید” - نامی که از کتاب شعر سیاوش کسرائی آمده است - رازهای شعریم. هر شماره ‏شعر یا شعرهایی از شاعران ایرانی را می خوانید. سپس نگاهی به شعر و یادداشتی بر زندگی اش. این شماره را ‏به علیرضا طبایی و شعرهای او اختصاص داده ایم. ‏

chke1.jpg

‏♦ شعر

‎ ‎‏3 شعر از علیرضا طبایی‎ ‎

‎ ‎تا درهم آمیزد مرا با من…‏‎ ‎

امشب کسی در من تو را می خواهد از من، هم صدا با من

بی خواب تر، بی تاب تر، بیگانه ای دیر آشنا با من ‏

درهم شکسته زیر این آوار بی هنگام پیری، حیف !‏

نومیدتر، ویران تر از من، ‌زیر این آوارها، با من

با بُغض، پلک لحظه ها و یادها را می گشاید، نرم ‏

جان می دمد در سایه روشن های ذهنم، جا به جا، با من

تا بار دیگر، درنهان، شور شکفتن را برانگیزد ‏

می گوید از پرواز، از آیینه، از گل، ماجرا با من ‏

می خواهد از من تا که دیوار زمان ها را فرو ریزم

تا درهم آمیزد بهاران و زمستان را، مرا با من!‏

برگیرم از پیشانی خود چین و از مو، برف پیری را ‏

تا در نوردد سال های رفته را، او… پابه پا با من ‏

با مُشت، بر دیوارهای سینه می کوبد که برخیزم ‏

از خاکدان پر برکشم، تا بال و پر گیرد، رها با من ‏

می گوید از معراج، از آن برترین، از با تو پیوستن ‏

تا بنگرند آیینه ها و پرده ها و شب، تو را با من ‏


‎ ‎بر مطلع سپیده و خاکستر‎ ‎

با گامی از صبوری و تسلیم ‏

بر مطلع سپیده و خاکستر

می ایستم !‏

سقف همیشه ابری این سرزمین ساکت قطبی، همیشه می بارد؟‏

این سرزمین، چه نامی دارد؟!‏

این جا، چه عابرانی دارد!‏

ارواحی از سکوت و پذیرفتن!‏

پوشیده در ردای زمستانی !‏

ارواح سوگوار، که این سان فروتنانه، به دیدار مرگ، مرگ گرسنه، ‏

مرگ هزار چهره، می آیند و می روند‏

این عابران مسخ که تن پوشی از وقار به تن دارند

با شالی از ملال‏

فرسوده، با درشتی شولای ناتوانی، بر دوش های کوژ ‏

این جا، چه عابرانی دارد!‏

این جا چه عابرانی دارد! ‏

ارواحی از سکوت و پذیرفتن !‏

با شانه های کوژ‏

با خطّ هر شیار که تکرار رنجنامه ی خاک است ‏

پوشیده درردای زمستانی ‏

با چتر مهربانی خاکستر!‏

‏ ‏

سقف همیشه ابری این سرزمین ساکت قطبی همیشه می بارد!‏

با گامی از صبوری و تسلیم خاص

می روم…‏


‎ ‎گردونه با دندانه های مرگ‏‎ ‎

‏ با خود می اندیشم که آیا بار دیگر باز می آید

‏ یا عمر من روزی اگر برگشت تا ان روز می پاید؟

‏ گیرم که باز آمد ولی آیا کدام افسون تواند بود

‏ تا جای پای سال های رفته را از چهره بزداید؟

‏ ترسم مرا در بارش این برف نا هنگام نشناسد

‏ یکباره در خود بشکند ناباورانه دست و لب خاید

‏ بر گیرد از تن جامه پندار را در تلخی باور‏

‏ خواهد خطوط یاس را با طرح لبخندی بیاراید

‏ “ این برف را دیگر سر باز ایستادن نیست…” می پرسد‏

‏ دستان زالی کو که این برفینه موها را بپیراید

‏ با پای سربی سال های انتظار آلود اگر طی شد‏

‏ آیا زمان ـ این آدمی خوار سترون خو ـ چه می زاید

‏ جز یادی ان هم دور و مبهم از عبور ما نخواهد ماند‏

‏ این سان که این گردونه با دندانه های مرگ می ساید

عکس 2‏

‏♦ نگاه

‎ ‎هر شام، شام بازپسین است‎ ‎

ولی ا… درودیان ‏

پژوهشگران تاریخ ادب پارسی برآنند که زایش و رویش و بالش غزل پارسی از نخستین روزهای پیدایش شعر ‏دری آغاز گردید و با غزل های دل انگیز رودکی و شهید بلخی به صورت یک “نوع ادبی” رواج و روایی یافت و ‏در قرن های بعد، شاعرانی چون فرخی سیستانی، انوری، جمال الدین اصفهانی، ظهیرالدین فاریابی، نظامی و ‏خاقانی گنجوی در کمال آن کوشیدند.‏

از اواخر قرن پنجم، متصوفه، غزل را برای آموزش آرا و عقاید خود به کار بردند و غزل صوفیانه با سنایی و ‏عطار و مولانا به اوج کمال خود رسید. غزل عاشقانه در قرن هفتم با سعدی و غزل عاشقانه - عارفانه با حافظ به ‏مرتبه ای از رشد و کمال رسید که دیگر حدی برآن متصور نیست و پس از حمله و هجوم مغول در ابتدای قرن ‏هفتم با کساد شدن بازار قصیده سرایی، به شکل مسلط ترین و رایج ترین ساخت و صورت شعر پارسی درآمد. ‏غزل پارسی که از نظر ساختار بیرونی تا روزگار ما تغییری نیافته، در طول قرن ها از نظر درونمایه، فراز و ‏فرود فراوان دیده است. از قرن هشتم و نهم به بعد هم در شیوه وقوع و هم در سبک هندی و هم در جنبش ‏مشروطیت و هم در کنار شعر نیمایی مدام در تغییر و تحول و حرکت و حیات بوده است. باری، از علیرضا ‏طبایی )شیراز: 1323 ش( پیش از این سه دفتر شعر “جوانه های پاییز” )1344(؛ “از نهایت شب” )1350(، ‏‏”خورشیدهای آن سوی دیوار” )1360( و چندین و چند مقاله در نقد و بررسی شعر شاعران مطرح امروز ایران ‏چون محمد زهری، سهراب سپهری، نیما و… خوانده ایم. اینک چهارمین دفتر شعر وی منتشر شده است. کتاب ‏دارای 265 صفحه است که 165 صفحه آن حاوی غزل ها و بقیه آن دربرگیرنده شعرهای نیمایی او است. طبایی ‏از دوستداران و معتقدان نیما است و جوهر نخستین آموزه نیما را گفته است هر شاعری باید با چشم خود به جهان ‏و زمان و زمانه خود بنگرد.‏

نه با چشم پیشینیان خود، به درستی دریافته و بدان عمل کرده است. در همین بخش نخست، نهایت تلاش او را در ‏ساخت و پرداخت غزل امروز پارسی می بینیم. این غزل ها نه با واژگان غزل سنتی بلکه با نگاهی نو و زبانی نو ‏سروده شده اند. این غزل ها، نقد حال او است و نقد حال ما نیز هم. اگر تعریف شهید عین القضات همدانی که شعر ‏را آیینه ای می داند که هرکس می تواند تصویر خود را در آن ببیند بپذیریم، طبایی آیینه ای بلند و پاک فراروی ما ‏داشته که انسان ایرانی، تصویر خود را به روشنی در آن باز می یابد: ‏

این خانه را، قرار بر این است

هر شام، شام بازپسین است

گویی سرشت طرفه این خاک ‏

با طعم خون و فقر، عجین است

‏ هرگوشه را که می سپری، در تو ‏

احساس ترس، چله نشین است ‏

گویی که سایه ات به خیانت ‏

با دشنه ای نهان، به کمین است ‏

هر روز، بی نصیب زخورشید

شب نیز، بی ستاره ترین است ‏

بربام، خاک مرده نشسته ‏

داغ ستم به پشت و جبین است تا قله می کشانی و فردا ‏

‏ آن بار، باز روی زمین است ‏

‏(خاک سیزیف، صص 82-83)‏

‏ طبایی با ما از آوار پیری می گوید، از آن برف که چون باریدن آغازد، دیگرش سر باز ایستادن نیست. از بی ‏خوابی ها، از خواب ها آغشته به کابوس های سنگ و سرب و رسن، از جشن سخن سوزی، از خون و آسیاب، از ‏فروپاشی خانه ای که خداوندش را اندیشه آبادانی آن نیست. از نوشیدن جام شوکران مرگ به ناگزیری، از هوای ‏سنگین خانه، از سایه های وحشت، از شام غریبانی که هرگز دریچه ای به روشنای صبح ندارد، از تب مرگ و ‏یال افشانی پاییز در گستره باغی که دیری است از آواز شاد قناری ها تهی است. از سرمای استخوان سوز پیری، ‏از داغ و درد مرگ بی هنگام همسری مهربان که شاعر را در آستانه کهولت به خود وانهاده است. از بیزاری و ‏سیری از خویش و بیگانه…‏

طبایی می نویسد: “اساطیر، بویژه اساطیر ایرانی، با زندگی ما و ادبیات ما آمیخته است و شعرما، از گذشته تا ‏امروز، بدون سودجستن از بن مایه های اساطیری و جدا از مفاهیم زندگی شمول و نمادین اساطیر ایرانی - ‏اسلامی، یونانی و رومی و حتی هندی و… ناکارآمد و ناتمام است. مفاهیم اساطیری و شخصیت های همیشه زنده ‏اسطوره ای، تاریخ انسان این آب و خاک را و زندگی امروز فرد فرد ما را، با گذشته فرهنگ و تمدن و سرزمین ‏ما پیوند می زند. شخصیت های اسطوره ای، در شعر معاصر نفس می کشند و نبض تپنده میراث انسانی ما هستند. ‏حضور اساطیر در زندگی معاصر و در شعر معاصر نمادین نیست، حقیقتی عینی است. انسان امروز، حضور آ ‏نها را با خون و عصب و شعور و نبض خود حس می کند. ‏

من هم در لحظه های سرودن، از جاذبه کهن الگوها و کشش اساطیر خالی نبوده ام. اساطیر، چه ایرانی و یونانی، ‏در همه لحظه های شعر من حضور دارند. همانگونه که در فضای زندگی من و در زمانه من…( “از مقدمه کتاب)‏

باری، لذت بردن از شعر طبایی، بخشی در گرو آشنایی با این اساطیر و افسانه ها است. این اساطیر، به طبیعی ‏ترین شکل خود بدون هیچگونه تکلف و تصنعی در این مجموعه آمده و شاعر در بیان حس و اندیشه خود از آنها ‏بهره برده است. ‏

بسیاری از غزل های این دفتر از نظر قالب و محتوا در کمال هماهنگی و تناسب اند و غزل ها فرم نهایی خود را ‏باز یافته اند. نام بردن از تمامی آنها سخن را به درازا می کشاند. برای مثال می توان از غزل های “امشب کسی ‏در من تو را می خواهد از من، همصدا با من( “ص 21)، “کوتاه کن ماجرا را این قصه پایان ندارد.( “ص 33)، ‏‏”عطش خاک و شکوفایی باران با توست( “ص 35)، “دیده برهم می نهم هر دم که آرم یاد از تو( “ص 45)، “بیا ‏یک شب شریک سفره تنهایی من باش( “ص 47)، “می خندم اما بغض پنهانی ست با من(“ص 53)، “آمد خزان داغ ‏هزاران نیز با آن( “ص 67) و “پاییز می آید زمستان نیز(“ص 92)نام برد. ‏

از شعرهای نیمایی این مجموعه نیز یادی کنیم. این شعرها صفحه 189 تا پایان کتاب را دربرمی گیرد شعرهای ‏نیمایی طبایی همه مطابق اسلوب و بهنجار است. این شعرها نیز حس و اندیشه شاعر را به روشنی و کمال بازتاب ‏می دهند. ‏

‏♦ در باره شاعر

‎ ‎‏”علی رضا طبایی”‏‎ ‎

اولین مجموعه آثار علی رضا طبایی را – جوانه های پاییز- در سال 1344 [خوشیدی]، -انتشارات پیروز-، در ‏تهران چاپ و منتشر کرد؛ چهار پاره ها، نیمایی ها و یک غزل. روزگار غربت غزل بود و تکرار برفرم غزل ‏سایه افکنده بود. دومین مجموعه شعر وی را، ‌انتشارات بامداد تهران، ‌درسال 1350 به چاپ سپرده و نشر کرد- ‏از نهایت شب - و سومین مجموعه، با نام “خورشیدهای آن سوی دیوار” را انتشارات توس، باز هم در تهران ‏سال، 61-1360 چاپ و منتشر کرد. هر دو مجموعه در برگیرنده آثار نیمایی، چهار پاره، ‌چند دو بیتی و غزل ‏بودند. ‏

در فاصله انتشار اولین مجموعه تا سومین آن، چندین و چند کتاب دیگر را به دست انتشار سپرد. از “ گزیده آثار ‏از شاعران معاصر” تا زندگینامه مشاهیر و بزرگان هنر و ادب و تاریخ و… – برای گروه جوان و نوجوان – و ‏نیز کتاب های از سر تفنّن و نیاز برای کودکان –و با نام مستعار، ‌یا حتا بدون نام. مجموعه‌ شعر “شاید گناه از ‏عینک من باشد” سروده “علیرضا طبایی” سال گذشته به عنوان برگزیده‌ دومین دوره‌ جایزه‌ی شعر خبرنگاران ‏ایران معرفی شد. ‏