فیس بوک، آزادی و انقلاب

رضا قاضی نوری
رضا قاضی نوری

به فیس بوک باید نه همچون ابزاری برای رسیدن به آزادی که به عنوان تحقق بخشی از آن نگریست. بسیاری از کسانی که عمدتاً در خود فیس بوک در نقد آن می‌نویسند اساساً از همان ابتدای شروعِ سخن، با پرشی منطقی پرسش “آیا مِن حیث المجموع فیس بوک به حال انسان مفید است یا نه” را به پرسش “آیا با فیس بوک می توان انقلاب کرد یا نه” تبدیل می‌کنند و آن گاه در ستایش کنش در جهان واقع و رد فعالیت مجازی می‌نویسند. گویی کهفیانی هستند که از ۱۹۱۷ به خواب رفته و اکنون پس از بیداری با مشاهده فضای موجود، به روزهای خوش انقلابی‌گریشان حسرت می‌خورند.

۱. فیس بوک تا حد زیادی تحقق گسترده آرمان آزادی بیان است. بسیاری از اقشاری که بدون وجود آن تا حد زیادی بدون رسانه می مانند، امروز فرصت یافته اند تا به سخن درآیند و مخاطب خاص خود را بیابند یا بسازند. حال اینکه برخی آزادی بیان را صرفاً برای انتقاد از حکومت می خواهند و در عمل چنین اتفاقی نمی افتد بحث دیگری است. همان طور که در یک جامعه آزاد با رسانه های آزاد، تنها بخش نسبتاً کوچکی از محتوای رسانه ها به سیاست اختصاص می‌یابد، در فیس بوک نیز اکثریت آدمها ممکن است در بسیاری شرایط ترجیح دهند بیشتر بر زندگی روزمره از جمله همخوان کردن عکس‌های شرکای جنسی یا غذاهایی که می‌پزند، تمرکز کنند. در کنار این افراد، البته فعالان سیاسی منتقد، دگراندیشان، دگرباشان و دیگرانی که در شرایط استبدادیِ پیش از گسترش انفجاری فناوری‌های ارتباطاتی از داشتن هرگونه تریبون پر مخاطبی محروم می‌مانند، فرصت ارتباط با مخاطبان پیدا می‌کنند. کافی است شرایط پس از دو کودتای ۳۲ و ۸۸ را با هم مقایسه کنید و البته در این مقایسه جا را برای این تفاوت هم باز بگذارید که گرایش به تمامیت‌خواهی و خواستِ سرکوب هر اجتماع کوچکی از “دیگری” در حاکمیت حاکم شدید‌تر است.

۲. برخی منتقدین گناه تمام موانع ساختاری انقلاب را بر گردن فیس بوک می‌اندازند تا حدی که انگار اگر فیس بوک و اینترنت نبود، همین روز‌ها مردم به خیابان ریخته و کار را یکسره می‌کردند. ساده انگاری است اگر شکست تلاش‌ها برای تغییر وضع موجود در ایران را به گردن فیس بوک و فضای مجازی بیاندازیم. حال آنکه در دیگر کشورهای خاورمیانه که ساختار‌ها مناسب‌تر بود، این ابزار‌ها به یاری انقلابیون آمد.

۳. گفته می‌شود که امکان اعتراض مجازی، منجر به تخلیه انرژی جامعه شده و از کنش‌های جدی‌تر در جهان واقع جلوگیری می‌کند. این دعوی در واقع نه علیه فیس بوک که علیه وجود حدی از آزادی بیان در جوامع غیر دموکراتیک است. همین نکته در مورد استدلال دیگری که فیس بوک را راهی برای شناسایی فعالین و منتقدین توسط حکومت و برخورد با آن‌ها می‌داند نیز صادق است. هر دوی این نکات می‌توانند بخشی از پیامدهای جانبی وجود حداقلی از آزادی بیان و رسانه در جوامع دارای حکومت‌های سرکوبگر هم باشند. حاملان چنین استدلالهایی عموماً از امکان کاربست آن‌ها در رجحان استبداد مطلق بر استبداد نسبی غافلند.

بیشتر منتقدین نوگرای فیس بوک، آزادی را همچون امری استعلایی می بینند که در لحظه خاصی از تاریخ محقق می‌شود و از مشاهده آن در ریز-فرآیندهای جاری در جامعه ناتوانند. گویی هر چیزی حتی حداقلی از آزادی را اگر امروز به کار انقلاب نیاید باید دور ریخت.