موانع اندیشه و ازادی در ایران به طور مشخص منتهی به دولت های استبدادی نمی گردد، بلکه فربگی ساختار استبداد فرهنگی در ایران در پذیرش گفتمان های انتقادی و تعاملی دارای خاستگاه روشن فکری در ایران نیز هست. به همین جهت است که در تاریخ ایران نقش زنان دچار سانسور گردیده است و در بهترین شرایط رگه هایی از حضور انجمن مخفی در انقلاب به صورت مبهم و ایدئولوژیک نگارش می یابد.
در ایران مجال طرح اندیشه به مفهوم استمرار و ماندگاری برای ازاد اندیشیدن نبوده است. در واقع ازادی های سلبی در ایران به یک سری افراط گرایی و تند روی هایی منتهی گردیده که نهایت ان پس زدن اندیشه از سوی بافت سنتی و یا دولت استبدادی بوده است وبه همان میزان نیز حکومت مردمی به سبب چنین دیدگاهی نهادینه نگردیده و به تعبیری رشد دموکراسی در ایران از نوع دموکراسی سیاسی بوده است. از جمله موارد قابل طرح در این مقوله وضعیت پذیرش حقوق زنان به عنوان حق طبیعی بوده است که گاهی در ورطه شبه مدرنیسم تحمیلی و در سنتز ان با ابعاد سنتی و عرفی جامعه ایران به بنیاد گرایی منتهی شده است. در سال 1313 همزمان با دیدار رضا پهلوی از ترکیه و مشاهدات اصلاحات مصطفی کمال پاشا موسسات اموزشی به ویژه دانشگاه تهران در های خود را بسوی دختران و پسران باز کردند. اماکن عمومی مانند هتل ها و سینماها در صورت تبعیض قایل شدن بین زنان می بایست جریمه سنگینی می پرداختند. البته در ورای چنین اصلاحاتی سازمان های فرهنگی وشبه سیاسی جایگزین انجمن زنان وطن پرست و حزب سوسیالیست شد و در قبال برخی ازادی های ابتدایی، رضا شاه دستور کشف حجاب داده و چادر به سر کردن را ممنوع اعلام کردو در واقع تنش بین حجاب اعتقادی و اجبار را در ایران گسترش داد. درد اور بود که از مقامات عالی رتبه تا رفتگر در صورتی که همسر او با حجاب در مراسم های رسمی حاضر می شدند دچار قهر پادشاهی می شدند و مجازات می گردیدند. در واقع این نوع ازادی ها در برابر عقاید ملت، شکاف دولت ـ ملت را در ایران گسترده تر می کرد واز سوی دیگر در قوانین هنوز مردان از زنان برتر بودند به عنوان مثال در قانون مدنی سال 1314 مرد سرپرست خانواده بوده و دارای حق طلاق و داشتن 4 همسر بوده در حالی که زنان حق رای و شرکت در انتخابات را نداشته اند.
مصائب اصلاحات اموزشی در ایران
قبل از بررسی نوع و روش اموزش در جامعه زنان ایران بهتر است ابتدا نگاهی به وضعیت اموزشی و نوع اصلاحات ان در دو سلسله پادشاهی در ایران داشته باشیم. اصلاحات اموزشی در دوره قاجاریه در ایران در نبرد سنت و مدرنیته و نه گفتمان تعاملی صورت می گرفت به طوری که مستشار الدوله در نقد شیوه اموزش در ایران تعلیم و تعلم در فرنگ را از الزامات و وظایف می داند و به نوعی سکو لاریسم اموزشی در روند جدایی اموزش معارف و علوم و فنون نوین می پردازدکه حاصل ان در اثر حمایت پادشاهان باعث برتری مکتب خانه ها که مجموعه ای از اموزش های اولیه و معارف اخلاقی بود بیانجامد. از سوی دیگر تلاش های گفتمان های تعاملی در بومی سازی اموزش مدرن نیز با مخالفت های جدی رو برو بود. میرزا حسن رشدیه در دست نوشتهای خود می نویسد: “در ایروان به دنبال تغییر در برنامه های مکتب خانه ای بودم و می خواستم همان مکتب خانه را رسمیت بدهم علما مانع شدند گفتند تاسیس مکاتب و مدارس خارج رویه دارای اجازه شرعی نیست”. نکته پر تامل این دست نوشته ها فرصت طلبی پادشاهان قاجار در نبرد سنت ـ مدرنیته در ایران است. وی می نویسد:“ناصر الدین شاه در سفر به ایروان در ماه محرم از مدرسه دیدار کرد و مرا تشویق کرد”. اما پس از مدتی چون شیوه اموزش و اگاهی را مطابق با رسم فرمانروایی خود نمی دید در حمایت از علما رشدیه را بازداشت می کند.
اما مشکل اصلاحات اموزشی تنها در چنین تحلیلی نمی گنجد، به طوری که روزنامه اختر در نقد اموزش در مدارس ایران به نکته دیگری اشاره می کند: “اموزش در مدرسه های ملتی تنها برای مقامات است و هیچ علمی در ایران به صورت مرتب رواج ندارد” که چنین برداشتی تنها در حفظ موقعیت پادشاهان توجیه می شود.
در دوره اصلاحات پهلوی در ایران با وجود 12 برابر شدن ثبت نام سالانه دانش اموزان و تاسیس 110 دبیرستان خصوصی و 241 دبیرستان دولتی و افزایش رقم دانش اموزان به 28194 نفر نکته مهم ان بود که فارغ التحصیلان دانشگاهی به صورت تکنیسین و استاد وارد خدمات دولتی گردیده و به فربه کردن بوروکراسی دولتی پرداخته و در برابر ان طبقه متوسط تولید کننده تضعیف شده و توانایی ان در طرح نگرش انتقادی در برابر چنین اصلاحاتی کم اثر می شد. در دوره اصلاحات اموزشی رضا شاه وضعیت زنان بهتر از وضعیت روشن فکران نبود. اولین مدارس دخترانه در ایران توسط میسیونر خارجی به وجود امد. در سال 1252 قمری نخستین مدرسه میسیونری را امریکایی ها در ارومیه بنیان گذاشتند. در سال 1253 خواهران سن ونسان در تهران مدرسه دخترانه سن ژوزف را تاسیس کردند. در سال 1299 مدرسه ژاندارک تاسیس شد که به هیچ عنوان مدیریت این مدارس و نحوه اموزش در انها برعهده ایرانیان نبود و قاعدتا در بر گیرنده تمایلات بافت اجتماعی ایران نبوده است. نخستین مدرسه دخترانه ایرانی مدارس دخترانه ارامنه و سپس مدرسه الیانس مخصوص دختران یهودی بود. اولین مدارس برای دختران مسلمان با شیوه مدیریت ایرانی با سختی فراوان تاسیس شده است از جمله مدرسه پرورش توسط طوبی رشدیه در سال 1321 و نیز مدرسه مخدرات در سال 1323 بوده است و در دوره دوم مجلس شورای ملی قانون معارف اجباری جزو مسئولیت های دولت قرار گرفت. نکته بسیار مهم ان بود که با وجود چنین اصلاحاتی اشفتگی اجتماعی در ایران در دوره رضا شاه به گونه ای بود که ساده ترین مسائل مانند رفت و امد به مدارس برای دختران بسیار پر مشکل بوده و برخی از دختران مجبور بودند از روی پشت بام ها به مدرسه بروند و اموزش در مدارس اغلب به خیاطی، نقاشی، رسم هندسی، خانه داری، و موسیقی ختم می شد.
زنان و مصائب دانشگاه در ایران
در دوره نخست وزیری وثوق الدوله مدرسه دار المعلمات و نیز کالج البرز تاسیس شد. در حالی که تا سال 1315 هیچ راه و منفذی برای ورود زنان به اموزش عالی در ایران وجود نداشت در حال حاضر جامعه ایران دچار تغییرات اساسی نسبت به گذشته گردیده است. تعدا د داوطلبین زن برای ازمون سراسری سال 86 27⁄62 درصد کل داوطلبین بوده است و از سوی دیگر تعداد پذیرفته شدگان زن در مراکز اموزش عالی دولتی در همان سال 285 هزار و 634 نفر بوده است که طبق اعلام رسمی نسبت به سال 75 بیشتر از سه برابر و نسبت به دهه گذشته 20 برابر گردیده است. با وجود چنین رشد چشم گیری مرکز پژوهش های مجلس نسبت به حضور زنان در در دانشگاه ها هشدار می دهد و این حضور را به بر هم خوردن تعادل اقتصادی در ایران تفسیر می کند؛ از سوی دیگر برخی محافل روشن فکری چنین حضور گسترده ای از زنان در دانشگاه ها را عامل تضعیف جنبش دانشجویی دانسته و هشدار به غیر سیاسی شدن دانشگاه ها می دهند. مشکل جامعه ایران فراتر از امارها می باشد و از سوی دیگر مراکز پژوهشی و روشن فکری در ایران بر اساس امار ها تصمیم گیری می کنند. در واقع جمع بندی نگاه امار محور مرکز پژوهش های مجلس ان است که چند هزار زن ایدزی در ایران چون شامل تعدادی کم از کل جامعه ایران می شود لابد هشدار جدی نیز برای رشد سریع ایدز در ایران نمی باشد. در حالی که در تعریف تعادل اقتصادی شاخص جنسیت لحاظ نشده و رابطه منطقی بین این دو عامل وجود ندارد. چنین نگاهی بر زنان در ایران نشان دهنده نه یک واقعیت علمی بلکه ناشی از تحولات سیاسی در ایران می باشد. که باعث بی اهمیت شدن نقش زنان در تحولات اجتماعی می گردد.
مسئله زنان در جنبش دانشجویی ایران
اگر تاریخ معاصر ایران مورد بررسی قرار بگیرد، زنان در دوره ای وارد تاریخ می گردند که شرایط و فرصت پیشرفت در ان حوزه برای انها فراهم باشد. اگر نگاهی به کتاب های منتشر شده بخصوص رمان های منتشره از دوره رضا خان به این سو تا ابتدای انقلاب بیندازیم زنان ایران در دو پارادایم در دو سر یک پیوستار در دو قالب زن سنتی خانه نشین ویا یک زن در حوزه مسائل پارتیزانی دیده می شوند. بعد از انقلاب به تدریج در یک دهه عبور از نام زن به تدریج شاهد رشد زنان از یک زن عاشق پیشه به سوی یک زن فعال در حوزه عمومی هستیم که با عبور از پذیرش نقش های اجتماعی به سوی یک زن اوانگارد انتزاعی میل پیدا می کند اما در هیچ دوره ای به طور مشخص نقش زنان در تحولات اجتماعی به صورت ثابت مشخص نمی باشد. گزیده روشن فکری ایران در دانشگاه ها تبلور دارد. یعنی اینکه حضور زنان در جنبش دانشجویی در قبل انقلاب به صورت بخشی از جنبش چریکی و در بعد از انقلاب با یک تاخیر فاز در حضور با شتاب حامل یک سری شعا رهای انتزاعی می باشد. تجربه حضور چهار ساله ام در انجمن های اسلامی و دفتر تحکیم وحدت نشان می دهد با وجود پتانسیل بالای جنبش دانشجویی در پذیرش زنان بعنوان بدنه فعال خود، کمیت تعدادزنان به طبع حضور بیشتر در دانشگاها کمتر از اقایان است، دو علت می توان رامی توان برای عدم پذیرش نقش بیشتر در زنان مورد برسی قرار داد.
الف- دامنه مقابله با عوامل نفی حق انتخاب در زنان از مرکز خانواده به سمت اجتماع می باشد. یعنی موانع حضور اجتماعی زنان در ایران از پایین به بالاست، که البته همان طور که در موانع اصلاحات اموزشی در ایران گفته شد. نظام های حاکم نیز این موانع را تقویت کرده اند. لذا حجم بالا مبارزات زنان ایران در بستر مبارزه با ساختارهای غلط عرفی در ایران می باشد؛ در واقع تلاش زنان ایران در ابتدا در شکستن و جدا کردن حفظ اصول خانوادگی از نقش و فعالیت اجتماعی می باشد. در واقع مبارزه زنان ایران به مراتب فرهنگی تر و مبارزه در جهت سکولار کردن ذهن جامعه ایران است، لذا مجال انتقاد مستقیم از حاکمیت کمتر بروز می یابد در واقع گذار از خانواده سکولار در ایران موانع جدید تری را برای انها تعریف می کند که نقش زنان را پر رنگ تر خواهد کرد. لذا فضا سازی برای حضور زنان در فعالیت سیاسی ـ اجتماعی گامی موثر در سیاسی شدن زنان عرفی ـ سنتی جامعه ایران خواهد بود. ضمن انکه زنان ایران بعلت ساختار استبداد ذاتی ایران محافظه کار تر از مردان در عرصه اجتماعی تلقی می شوند که این ناشی از پایین بودن سطح امنیت اجتماعی زنان در جامعه است که باز دلیل محکمی در حضور زنان در عرصه فعالیت سیاسی می باشد.
ب- جنبش می 1968 عصر حضور دانشجویان در فعالیت سیاسی بوده است. انها بیانیه می دانند و تظاهرات برگزار می کردند، اما نقش زنان در ابتدای ظهور جنبش بسیار محدود ودر حد فراهم کردن لوازم مبارزه برای مردان بوده است، مردان خواسته های زنان را غیر سیاسی درک کرده و انها را محدود می کردند لذا کم کم زنان خود را در کمیته های مخصوص به خود طبقه بندی می کردند. کنگره زنان در فرانکفورت المان با شعار فاعلیت زنان در سیاست گامی جدید در ظهور زنان بود. در ایران تشکیل کمیسیون زنان دفتر تحکیم وحدت و تشکیل جلسات ان به صورت مجزا در تعیین خواسته های سیاسی دختران دانشجو باعث می شود ساختار های قدرت دچار تغییر گردند؛ در واقع تلاش برای حل زندگی روزمره در مسائل سیاسی، اجتماعی در ایران است. در واقع نقش زنان بگونه ای است که زودتر از هر جریان دیگری می توانند در گفتار دوره سوم دفتر تحکیم در فربه کردن شعار حضور مدنی ـ سیاسی در حوزه عمومی نقش ایفا کند. در واقع حضور زنان می تواند تغییر حد اقلی در مولفه های جنبش اجتماعی کلاسیک ایران در رهبری و تبیین استراتژی باشد. به عبارت دیگر حضور زنان تجربه رسیدن به دموکراسی از خانواده به سوی جامعه و در واقع حضور در اجتماع و نگاه به سیاست است.
دبیر واحد اجتماعی دفتر تحکیم وحدت