شبکهی ۱ در هر شماره گزیدهای از استاتوسهای کاربران شبکههای اجتماعی را با محتوای ادبیات، فرهنگ و هنر منتشر میکند.
نادر فتورهچی که بایسته است اینجا از او به عنوان یک کاربر عادی فیسبوک یاد کنیم، در استاتوسی انتقادی و با ادبیاتی تلخ و گزنده دربارهی بهاره رهنما، بازیگر سینما و تلویزیون نوشت:
“بهاره رهنما چه میخواهد؟
سالهاست به در و دیوار میزند که «چیزی» بشود. در سریالهای حکومتی نقش سلیطههای مهربان، از همانها که در آشپزخانه و حمام و اتاق خواب، ده لا پارچهی رنگ و وارنگ بر سر و کلهشان انداختهاند را بازی میکند. چشم و ابرو میآید، لوسلوس حرف میزند، لباش را غنچه میکند، مزه میریزد، به خیالاش مردم را میخنداند. سعی میکند تکههای نیمه جنسی- پاستورال بیاندازد که نشان دهد ارتباطاش با مردم زیاد است. در برج میلاد و خیریهها و خانهی اولیای دم مقتول و گالریها پرسه میزند و با نیش باز، در لای آنهمه چربی و روغن و کرم پودر، به ابراز احساسات هواداران واکنش نشان میدهد. همهجا هست، از هیچ فرصتی نمیگذرد. رمان و شعر و نمایشنامه مینویسد، کارگردانی تئاتر میکند، ستون ثابت روزنامه هم دارد. لابد از خودش که بپرسی میگوید «اگر عشق به مردم نبود، دوست داشتم طراح دکوراسیون داخلی باشم.» با خاتمی میپرد، در برج میلاد به عنوان «سفیر کودکان» برای علی اصغر «مقتل» میخواند. با همهی هنرمندان شالآویزان کرده، عکس سلفی دارد. دارد کیف میکند؛ به قول خودشان «حالش را میبرد» تمام اجزاء صورتاش حکایت از چفت و بست محکم فرصتطلبی و عطش دیدهشدن به هر قیمت، دارد. بهاره رهنما مرا یاد عبارت «میانمایه» میاندازد. او سر انجام توانسته است «چیزی» بشود: نماد «انحطاط جمعی» در دورانِ غیاب سیاست. دورانی که همه میدانند گفتنِ «من هنرمندم، سیاسی نیستم»، خود رذیلانهترین انتخاب سیاسیست.”
پس از انتشار مطلب نادر فتورهچی در صفحهی فیسبوکش و استقبال جالب توجه کاربران از آن، بهاره رهنمابه شکلی دور از انتظار پاسخ او را داد: پلیس قضایی. شکایت بهاره رهنما از نادر فتورهچی او را به دادگاه کشاند و ماجرا تا بدانجا پیش رفت که 20 و 30، آن را پوشش خبری داد و برای نادر فتورچی خط و نشان کشید. تشویش اذهان عمومی و توهین به مقدسات، تنها بخشی از اتهاماتی است که در این ماجرا به فتورهچی وارد شده است. با این حال فعالان حقوق بشر و طرفداران آزادی بیان در ایران از خود میپرسند که «آزادی بیان» دقیقا چیست؟
نادر فتورهچی در استاتوس دیگری اتفاقات بعدی را چنین شرح داده است:
“یک دسیسهی امنیتی خندهدار
هنوز چهلم آن جوانی که به اتهام توهین به خضر نبی اعداماش کردند، نرسیده است. همه هم ناراحت بودند که چرا او را به صرف داشتن یک عقیده اعدام کردهاند. بهاره رهنما، مثل همهی آنانی که در مواجهه با سردی بیرحم حقیقت، قالب تهی میکنند، قصد دارد تا به قول خودش «فاتحهی من را نیز بخواند». او، آنطور که خواهرش- بهانه رهنما- نوشته، برای من چنین پیغام فرستاده است:« بهش بگو فاتحهات خونده است. تو ایرانی و توهین به امام حسین و مقدسات شوخی نداره وکیل خانوادگی ما از همین بعدازظهر مشغول به کار شده، حتما بهش بگو همسر بهاره برات اقدام قانونی کلفت کرده منتظرش باش.» خواهر او در چند کامنتی که در پای مطلب من نوشته، برای تحقیر من، خود و تمام زنان را تحقیر کرده و مرا «نادره» خطاب کرده است، اما در بیشتر کامنتها من متهم به «سکسیسم» شدهام. ساعتی بعد، فردی به نام «آرمین صافدل» که خود را «مدیر فن پیج» بهاره رهنما معرفی میکرد، با گذاشتن بیش از 100 کامنت، در یکی از آنها اعلام کرد:«خوشبختانه پیمان قاسمخانی اقدام قانونی رو آغاز کرده و زحمت کشیده و قرار است خود خانم رهنما هم تشریف ببرند و ثبت شکایت کنند.» طفلی خیلی هم اصرار داشت که دستگاه قضایی برای همه است و مملکت قانون دارد و اینطور نیست که یک «شبه روشنفکر چپ نما» بتواند به «مردمیترین هنرمند کشور» توهین کند. بهاره رهنما، اگر چه که بسیاری از هواداراناش مرا به «عقدهگشایی» دربارهی او متهم کردهاند، همزمان با فرستان پیام تهدید و تاکید بر « شوهرِ کُلُفت» داشتن، در سایت «عصر ایران»، سایت وابسته به مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام که ریاست آن با علی اکبر ولایتی، مشاور عالی و رئیس مرکز جهانی اهل بیت است، پروژهی متهم کردن من به همکاری با «رسانههای بیگانه» و «توهین به مقدسات» را نه با لحن « بهش بگو فاتحهات خوانده است»، که با همان لحن مظلومنمای سریالهایی که از بودجهاش نان میخورند، پیش برده است:« من که جز یک فن پیج صفحهای در فیسبوک ندارم اما شنیدم تو فیسبوک حال خیلیها خرابه سر مقتلخونی من از بی بی سی و نادر فتورهچی بگیر تا خیلی از روشنفکرنماهای دیگه. جوابم فقط به این آدما اینه زیر پرچم حسین سینهزدن لیاقت میخواد. افتخار میکنم که از بچگی این ارادت رو داشتم و دارم جالبه که حتی مصاحبه با تلویزیون رو به خاطر همین حواشی بعد برنامه حذف کردم و انجام ندادم اما نمیدونستم هنوزم آدمایی هستن که به خاطر اعتقاد مذهبی که خیلی شخصیه توهین میکنن و به اسم دموکراسی فحاشی میکنن و آنقدر وقاحت دارن که علمداری امام حسین رو تحجر بدونن. بازم تاکید میکنم من افتخارمیکنم به خواندن مقتل حضرت رقیه در محرم سال هزار و سیصد و نود و سه شمسی و نذر کردم تا زندهام برأی همهی کودکان مظلوم در جنگ و به عنوان سفیر انجمن حمایت از حقوق کودکان مقتل حضرت رقیه رو برأی مردم بخوانم. یا حسین”
سایت «عصر ایران» هم متن را به موضوعی که من هنوز نمیدانم چیست و مربوط به بازیگری به نام «هانیه توسلی» است ربط داده و نوشته است:« پس از هانیه توسلی، این بار حمله به بهاره رهنما »سایت «صراط نیوز» وابسته به جبههی پایداری هم متن را باز نشر کرده و البته نام مرا از آن در آورده است
همزمان فردی به نام «پوریا عالمی» که در روزنامهی شرق ستون طنز مینویسد هم به این پروژهی امنیتی پیوسته و نوشته است:« لگدزدن به میان باور مردم (احتمالا ماجرای توهین به مقدسات) میانمایه کار سختی نیست» که به نظرم از سر ناپختگی و بیتجربگی و کم سن و سالی چنین فرض کودکانهای دارد؛ چون همین «پروژهی امنیتی» نشان می دهد که «کار سختی است» بخش طنز داستان واکنش هیستریک کامنتگذاران حامی رهنما است. آنها با نوشتن ده باره و صدباره عباراتی چون «مردک»، «حسود»، «عقدهای»، «بیمار روانی» و… به من اعتراض کردهاند که «لحن»ام شبیه کیهان است و خلاصه اینکه به مصداق جدید مقدسات مردم یعنی بهاره رهنما، «توهین» کردهام. آنطور که مدیر صفحه هواداران رهنما نوشته «پیان قاسم خانی با وکیلشان تماس گرفتهاند و گفتهاند که ثبت شکایت فردا صبح[پنج شنبه] انجام شود.» بیصبرانه منتظر این رسوایی امنیتی-خنده دار باند کارچاق کنهای سریالهای صدا و سیما و چاقو کشهای بالاخواهشان هستم. من در برابر پاپوش «توهین به مقدسات» و پناهگرفتن «هنرمند مردمی دموکراسیخواه اهل تساهل و اعتدال و زندهباد مخالف من» در دادگاه، که به گفتهی مدیر فن پیج «با حضور وکیل خانوادهی رهنما» برگزار خواهد شد، سکوت خواهم کرد
صبر میکنم تا وکیلشان «حاج آقا، حاج آقا»هایش را که کرد و برگههای پرینتشدهی متن من که با ماژیک روی کلمات «مقتل» و «چربی» و «سریال حکومتی» خط کشیده شده را به قاضی نشان داد، بعد لُپاش را بگیرم و در گوشاش بگویم: «چیزی را نقد میکنند که ارزشاش را داشته باشد، نه امثال بهاره رهنما ها را.»
به حکم دادگاه هم اعتراض نخواهم کرد، حتی اگر قاضیاش همان قاضی دادگاه «محسن امیر اصلانی» باشد؛ همو که چند هفته پیش به دلیل پاپوش ِ «توهین به مقدسات» اعدام شد و احتمالا بهاره رهنماها (شاکی امروز- عضو کمپین رضایت دیروز) به یادش دورهمی گرفتند و شمع روشن کردند و یار دبستانی خواندند»…
ماجرای نادر فتورهچی و بهاره رهنما بازتاب وسیعی در بین کاربران شبکههای اجتماعی داشت که در شبکهی این شماره برخی از این بازخوردها را گرد آوردهایم:
فرج سرکوهی: بر ماست
پرونده سازی به اصطلاح «هنرمندان» علیه ازادی بیان
پرونده سازی علیه منتقدان در ایران از سازوکارهای رایج سرکوب ازادی بیان است و کاری تازه نیست. روزنامه کیهان اقای شریعتمداری در این عرصه پیشینه ای سیاه دارد.
شکایت علیه آقای نادر فتورچی، از همین دست است اما این بار تیغ سرکوب را کسانی از نیام برکشیده اند که مدعی «هنرمند» بودن اند.
پس از انتشار انتقاد آقای فتورچی، بسیاری از رسانه های حکومتی و نیمه حکومتی داخل کشور، و حتا «روزنامه شرق» اصلاح طلبان، به تربیون «خانم رهنما» و همسر او بدل شدند اما آقای فتورچی از حق پاسخگوئی و دفاع محروم ماند.
خانم رهنما در «سایت عصر ایران، سایت وابسته به مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام که ریاست آن با علی اکبر ولایتی بر عهده است نوشت : شنیدم تو فیس بوک حال خیلی ها خرابه سر مقتل خونی من از بی بی سی و نادر فتوره چی بگیر تا خیلی از روشنفکر نماهای دیگه. جوابم فقط به این آدما اینه زیر پرچم حسین سینه زدن لیاقت میخواد »صدا و سیمای حکومتی جمهوری اسلامی به خانم « بهاره رهنما»، شاکی پرونده، فضا و امکان داد تا از این رسانه پر بیینده به آقای فتورچی و به روشنفکران مخالف و منتقد نظام جمهوری اسلامی حمله کند.
خانم بهاره رهنما و همسر او، در پاسخ های قبلی خود، منتقد خود را به جای« توهین به من»، به « توهین به امام حسین و مقدسات» متهم کردند و با این اتهام علیه او به دستگاه قضائی جمهوری اسلامی متوسل شده اند. دستگاه قصائی جمهوری اسلامی، که نزده می رقصد و کاری جز سرکوب آزادی بیان ندارد، از این پرونده استقبال کرده است.
شاکی می داند که اتهام «توهین به امام حسین و مقدسات» آتش حمله علیه منتقد را تیزتر و پیروزی او را تضمین می کند. اما پیروز شدن در چنین دادگاهی مهر حقارتی است بر پیشانی فاتحان.
کسانی از زبان و لحن متن آقای فتورچی انتقاد می کنند. انتقاد حق همگان است اما کشاندن نویسنده یک متن به زندان جمهوری اسلامی تبهکاری و همکاری با جلادان است و با نقد زبان او هیچ نسبتی ندارد.
من در این جا نه در باره محتوای نقد اقای فتورجی می نویسم و نه در باره زبان او اما می نویسم که پاسخ کلام را با کلام باید داد نه با زندان و سانسور و چماق دستگاه قضائی جمهوری اسلامی.
مدعی شده اند که «مقتل خوانی» آنان کاری «هنری ـ مذهبی » است. مقتل خوانی در مراسم رسمی جمهوری اسلامی «مذهبی» هست. خیلی چیزهای دیگر هم هست از جمله تظاهر و ریا و خودفروشی و نان به نرخ روز خوردن و… البته گاه کرداری از سر ایمان و اخلاص دینی اما «هنری» نیست. همان گونه که تسخیر فضاها و صحنه های فرهنگی کشور به یاری حذف وزارت ارشاد اسلامی و به پشتوانه نهادهای ریز و درشت امنیتی نیز «هنری» نیست. آلودن هنر به خودفروشی است.
انتقاد به مقتل خوانی این و آن کس، توهین به دین نیست هرچند مقتل خوانی مناسکی دینی است.
در این بازار خرید و فروش، که عرضه خودفروشان بر تقاضای موثر حکومت بیشی گرفته و نرخ ها کاهش یافته است، بر ما است که به دور از حاشیه ها و بحث های فرعی، از آزادی بیان اقای فتورچی و از زادی بیان همگان دفاع کنیم و بخواهیم که پاسخ کلام را با کلام بدهند نه با زندان و سانسور.
کسانی می گویند که در کشورهای برخوردار از دموکراسی نیز می توان علیه کسی که در باره آدم دروغ گفته یا به آدم توهین کرده به دادگاه شکایت برد. اگر این کسان تفاوت دستگاه قضائی جمهوری اسلامی را با دادگاه های جوامع برخوردار از دموکراسی نمی دانند، غافل اند و اگر می دانند اما این تفاوت را پنهان می کنند، تبهکاراند.
تیغ دستگاه قضائی جمهوری اسلامی را با اتهام «توهین به امام حسین و مقدسات» تیز کردن و این تیغ را علیه کسی بلند کردن که متنی انتقادی نوشته است، شایسته هیچ هنرمندی نیست.
بر هنرمندان و همکاران شاکیان است که قبح به دست گرفتن این تیغ را بدانان نشان دهند،
بر روزنامه نویسان است که به حای سکوت یا بدل شدن به تریبون یک سو، سخنان هر دو سو منتشر کنند، و برما است که از آزادی بیان همگان دفاع کنیم.
خانم رهنما و همسر او علیه اقای فتورچی شکایت کرده اند اما آقای نادر فتورچی به اتهام «نشر اکاذیب، توهین و تشویش اذهان عمومی» به دادگاه احضار شده است و نه به اتهام «توهین به خانم رهنما یا نشر اکاذیب در باره خانم رهنما» و چرا؟
خانم رهنما و همسر ایشان، از همان نخستین روز ماجرا پشت «مقدسات دینی» و «امام حسین» و.. سنگر گرفته و چنان که در یادداشت قبلی نوشتم، به جای پاسخ دادن به انتقادهای آقای فتورچی، که حق آنان است، به چماق « «مقدسات دینی» متوسل شدند.
اینان با ماسک دفاع از «مقدسات دینی» به جنگ منتقد خود می روند تا نظر لطف بیش تر حکومت را، که در قالب رانت های سیاسی و فرهنگی و مالی و امنیتی اعطاء شده و خواهد شد، جلب کنند.
کاسبکاران رانت خوار، که عرصه فرهنگ را به بازار داد و ستد سیاسی و تبلیغاتی تقلیل داده و سود را از «از صد فرسنگی» بو می کشند، این ماجرا را نیز به نوعی سرمایه گذاری شخصی بدل کرده و از انتقاد علیه خود نیز پله ای می سازند برای سود بیش تر.
این شیوه فقط تاکتیکی خبیث برای کوبیدن منتقد نیست که بعلاوه بدل کردن هرکس و هرچیز است به نردبانی برای نزدیک تر شدن به قدرت و رانت های فرهنگی و مالی حکومتی.
چرخش اتهام آقای فتورچی از توهین به این و آن شخص به اتهام امنیتی «نشر اکاذیب، توهین و تشویش اذهان عمومی»، چرخش پرونده از شکایت شخصی به کیفرخواست حکومتی، بر این توهم نیز خط بطلان می کشد که شکایت کسانی چون خانم رهنما و همسر او اقدامی است فردی در برابر حمله فردی دیگر. تیغ سرکوب حکومت جمهوری اسلامی علیه آزادی بیان را در این پرونده نیز به عیان می توان دید.
خانم رهنما و همسر او پای مقدسات و امام حسین را به میان کشیده و انتقادهای اقای فتورچی را به پرونده ای امنیتی بدل کردند تا هم مجیز قدرت سرکوب و سانسورچی را گفته باشند، هم دستگاه های سرکوب گر و متعصبان شیعه را به دفاع از خود بسیج کنند و هم، به شیوه همه کاسبکاران بی مایه عرصه شبه هنر یا هنر ـ کالا، برای آینده خود و فرزندان خود، در بانک رانت های حکومتی، سرمایه گذاری کنند.
بی دلیل نیست که سیمای حکومتی جمهوری اسلامی، اغلب رسانه های حکومتی و برخی رسانه های هوادار دولت روحانی و اصلاح طلبان به تریبون این زوج بدل شدند
و چون چنین است باید مدام گفت و نوشت تا جائی که :
واکنش افکار عمومی و فضای محافل فرهنگی زشتی این شیوه ها را به خانم رهنما وهمسر او و به کسانی چون او، نشان دهد،
تا اینان دریابند که این شیوه ها، گرچه آنان را به قدرت سرکوب گر و رانت های فرهنگی و مالی و امنیتی نزدیک تر می کند اما هنرمندان، نویسندگان، اغلب همکاران و مخاطبان انان را از آنان می گیرد،
خانم رهنما در هر صحنه و فضای فرهنگی که حاضر شود باید پاسخگوی این پرسش باشد که چرا چماق دستگاه سرکوب گر حکومتی را به دفاع از مقدسات دینی تزئین کرده و بر سر منتقدی فرود آورد که پاسخ او را با کلام باید داد
واکنش های منفی گسترده ما می تواند پیروزی در دادگاه ستم را بر فاتحان فرصت طلب دادگاه تلخ کند
توضیح بیش تر را در یادداشت اول من می بینید…
مرجان صائبی: مهیب
مطالب نادر فتورهچی روهمیشه میخوندم ولی متنش درباره بهاره رهنما از یه جنس دیگه بود؛ مهیب بود. شبیه شهادت راست یک فاحشه تودادگاه ضِد یه مرد دولتی بود. شبیه زدن به سیم آخر، مثل لخت شدن گلشیفته،لخت و غمگین بود. حتی واکنشها بهشون شبیه هم بود.«ادب» تو متن فتوره چی کارکرد «حیا » تو عکس گلشیفته رو داشت.راستش من اساسا تا حالا به رهنما از این زاویه نگاه نکرده بودم. فقط یه بار سرِ شام ایرانی که یک سکانس داشت که گدا میاد در خونش این میره پایین و جلو دوربین گریه میکنه، دیگه تظاهرش تو ذوقم نزده بود.متن باعث شد این پازلُ کنار هم بچینم. تاثیر عجیبی داشت، اما اتفاقات بعدیش خیلی هولناک تر بود؛ داستان شکایت و توهین به مقدسات!
همش فکر میکنم. چی میشد رهنما حرف نمیزد و سکوت میکرد. خب نمیشد، یعنی اساس چیزی که بهش نقد شد این پسامدو داشت. بگذریم وقتی فهمیدم رهنما واقعا شکایت کرده برای نادر فتورهچی خیلی ناراحت شدم، بعدم برای سیستمی متاسف شدم که به آدمها این امکانو میده تو یه چشم به هم زدن به هیولا تبدیل بشن.داستان شکایت رهنما مثل این بود که گلشیفته لخت شه بعدش تو ایران قانون ختنه زنانم تصویب کنن!یعنی یه آدم باهوش و دلسوز اطراف رهنما نبود که بهش بگه الان وقت زدنِ نقاب آدمِ بخشندست. شایدم هم متن رسالت خودشو انجام داده یعنی نادر فتوره چی کاری کرد که بهاره رهنما اینبار نتونه تظاهر به گوگولی مگولی بودن کنه. رهنما مجبور شد یکبار پیش روی همه خودش باشه. بهاره رهنما وقتی شکایت کرده خود واقعیش بوده با تمامِ حرص و خشم و جاه طلبیش و این حرف کمی برای آدمی که همیشه سعی کرده چهره مردمی از خودش نشون بده نیست. راستش این رهنما با تمامِ کثافتی که این کارش داره بهتر از رهنمای مقتل خونِ.به قولی «من شیطان را میپرستم البته اگر به واقع شیطان باشد.»
محمد آقازاده: قلم تند
برای نادر فتوره چی که با قلم تند و تیزش خواب آرام غارت گران را آشفته کرد و امروز با سکوت اش از گفتاری دوزخی غارتگران و مبتذلان یاوه زدایی می کند.
راست ها در مجادله قلمی از چپ ها می هراسند و به هر حربهیی متوسل می شوند تا آنها را به سکوت بکشانند. چرا که امروز دیگر هر ساده دلی می داند دیو- خدای بازار وعده بهشت اش دروغ بود و جز دوزخ سوزان فقر، جنگ، تبعیض نژاد و سرکوب آزادی بیان معجزه یی این دیو - خدا در آستین ندارد
وظیفه چپ هاست که بجای زدن شاخه و برگهای ابتذال ریشه های آن را بزنند و نشان دهند مبتذل ها خود را به کالا مبدل می کنند و خود را به هر بهایی در معرض فروش قرار می دهند و دیگر نمی شود به رهایی آنها چشم داشت. چرا که راست ها چون دیگر حرفی از گفتن ندارند از ابتذال یک امر اسطوره یی تقدس یافته می سازند تا با وعده خوشباشی های خواب کننده اجازه ندهند رویای جهان بازاری شده از دست برود و مردم، همان مردمی که توسط منطق بازار غارت می شوند با حضور خود حق ناحق شده شان را بستانند ولی این تلاش شان هم آغاز نشده شکست محتوم اش را به چشم می بیند.
تئوریسین های ذوق زده که بازار -در حقیقت غارت -را بت می کنند و در برابرش سجده می کنند از یاد می برند چه ذهن اسطوره یی و ماقبل مدرن دارند و از برساخته خود آدمیان را مبدل به قادر مطلق می کنند. آنها که همه خدایان را در برابر دیو - خدای بازار به هیچ می گیرند وقتی در برابر چپ ها کم می آورند به امر مقدس پناه می برند که با سرکوب آزادی بیان فضا را غیر رقابتی کنند. مضحکه یی غریبی بر پاست که حامیان رقابت آزاد می خواهند آزادی بیان را سرکوب و فضای اندیشه را انحصاری به تملک خود در آورند تا دستمزدی را از دست ندهند که بخاطرش کلمات شان را مبدل به یاوه می کنند و بر ماست که در صحنه حقیقی نبرد از ساخت زبان یاوه زدایی کنیم تا ابتذال به همان مغاکی برگردد که از آن آمده است.
علیرضا آبیز: میانمایه
من هم بالاخره متن آقایی که در باره ی خانم رهنما چیزی نوشته و غوغایی برانگیخته را خواندم. کاری به محتوای نوشته ی ایشان ندارم که بسیاری در آن باره سخن گفته اند. اما دو نکته دیدم که از توان درک من خارج بود و از یاران چشم یاری دارم. یکی “ تکه های نیمه جنسی -پاستورال” و دیگری “ عبارت میانمایه”. از فهم نخست به کل ناتوانم و در عبارت بودن دومی حیران! اگر این عبارت است پس آنچه ما تا حالا می پنداشتیم عبارت است پاراگراف است؟ امیدوارم سینه چاکان این دوست فرهیخته به این فقیر بی بنیه حمله نیاورند که جرات جسارت ما بیش از پرسشی ساده در باب فهم زبان فارسی نیست و هرگز به محتوای مباحث عمیق فکری و فلسفی که در پی آن رخداد رخ نموده است! ورود! نمی کنیم که آن وادی از آن از ما بهتران است.
اکبر معصومبیگی: آزادی بیان، بیهیچ حصر و استثنا برای همگان
من نادر فتوره چی را نمی شناسم. البته که نوشته ی اورا درباره ی یکی از شبه هنرمندان خوانده ام.به مضمون و درون مایه و لحن و هنجار گفتار فتوره چی هم کاری ندارم، زیرا که کارمن در این جا ارزش گذاری بر کارو بار اونیست. فتوره چی اکنون در معرض اتهام سنگینی قرار گرفته است که دریک رژیم مذهبی متعصب بسا که می تواند یه بهای جان او تمام شود. وجدان سالم ما،شرف و انسانیت ما حکم می کند که در ین آشفته بازار سرکوب هرچیز پاک و شریف، در برابر “شبه هنر”فروشانی که سال هاست فضای سینما و تئاتر مارا به گند بویناک وجود خود آلوده اند، این سانسور پروران بی مایه که تاب کوچک ترین خرده گیری ها را نمی آورند،در برابر بهاره رهنماو قزمیت های پیرامون او،خاموش نمانیم و با همه ی وجوددردفاع از حق آزادی بیان نادرفتوره چی، بی هیچ قید و شرط و اگر ومگری به جان بکوشیم. پاسداشت آزادی بیان، بی هیچ حصر و استثنا، بزرگداشت انسان دگر اندیش، مترقی و مدرن است.
نیکی نیکزاد: ترسناک!
تمسک به شعائر دینی در یک نظام ایدئولوژیک برای انتقام جوئی شخصی، مصداق کامل فاشیسم است. این همان همسوئی خطرناک است تا بوده و نبوده؛ نبود یا کمبود آزادی بیان درین نظام ضربه های جدی بر پیکر هنر و فرهنگ زده است. هیهات که امروز کسانی از بین هنرمندان، همسو با شعائر این نظام سعی در گرفتن واپسین نفس های قلم و قلم بدستان را دارند! آنچه بهاره رهنما و همسرش بر سر فتوره چی آوردند، تنها از منظر بی مرامی و بی اخلاقی نهفته در آن قابل نقد نیست. وقتی افرادی از جامعه ی هنری یک کشور چنین تنزل اخلاقی پیدا می کنند و این گونه بی رحمانه به انتقام جوئی پرداخته و در مقابل آزادی بیان قد علم می کنند، فی الواقع برای فاشیسم فرش قرمز پهن شده است.
ایکاش مردم ما درک کنند که این شرائط بیش از هر چیز ترسناک است!!
فرشته قاضی: رسانهها
نادر فتورچی به دلیل نوشته اش در فیسبوک درباره بهاره رهنما، توسط پلیس فتا احضار شده، از سوی دادسرای رسانه تفهیم اتهام شده و با قرار کفالت فعلا آزاد است. کدام یک از رسانه هایی که تمام این مدت شده اند تریبون بهاره رهنما علیه او، از این احضارها و بازجویی ها و تفهیم اتهام ها نوشته اند؟ من کاری به صدا و سیما که بهاره رهنما با مظلوم نمایی تمام علیه فتورچی حرف زد ندارم اما سوالم از همکاران سابق ام در رسانه هاست که رفتند سراغ رهنما و تیتر یک زدند پروژه ترور شخصیت و می پرسم کدام پروژه؟ ساحت هنرمند مقدس است و نباید نقد شود؟ چرا؟ قبلا هم نوشته ام من همراه ادبیات فتورچی در آن نقد نیستم اما آنهایی که شدند تریبون رهنما و مظلوم نمایی هایش، از خبرگزای مهر گرفته تا تماشاگران چرا چنین تریبونی را به فتورچی ندادند؟ ادبیات آن نقد مشکل داشت اما ادبیات بهاره رهنما هیچ مشکلی نداشت؟ از تهدید به اتهام توهین به مقدسات مشخصا با اشاره به ایران بودن فتورچی تا اتهاماتی که در صدا و سیما - تریبونی که فتورچی ندارد- و سایر رسانه ها متوجه او کرد و به عنوان بازیگر سرشناس! سینما و تئاتر بر تیتر یک رسانه ها نشست و اما نادر فتورچی شد اسیدپاش اینترنتی، هتاک عقیدتی و.. که هیچ حقی برای پاسخگویی هم ندارد درحالیکه اصول حرفه ای رسانه ای ایجاب می کند مخاطب حرف هر دو طرف قضیه را بشنود و خود به قضاوت بنشیند.
از اساتید و بزرگانی که اندازه سن من تجربه روزنامه نگاری دارند شنیده ام زمانی که بهروز وثوقی، بهروز وثوقی بود و نامش در هر رسانه ای می توانست مخاطب ساز باشد در مقابل توهین خبرنگار روزنامه اطلاعات، سیلی بر صورت او می نشاند و رسانه ها چنان او را بایکوت می کنند که با حضور در سندیکای روزنامه نگاران رسما عذرخواهی می کند. حالا این را مقایسه کنید با رفتار امروز ما روزنامه نگاران و رسانه ها، البته نه بهاره رهنما، بهروز وثوقی است و نه سندیکایی وجود دارد و نه انجمنی صنفی و نه خانه ای، انتظار بایکوت کردن او هم نبوده و نیست اما آیا این انتظار که همکاران رسانه ای اگر تریبون او می شوند سراغ نادر فتورچی هم بروند و ضعیف کشی نکنند انتظار زیادی است؟ انتظار رفتار حرفه ای از همکاران روزنامه نگار و احترام گذاشتن به شعور مخاطب و واگذاری قضاوت به آنها انتظار زیادی است؟
فضاسازی های ناجوانمردانه اخیر که به نوعی ضعیف کشی در آن نهفته و به نوعی دیگر بهاره رهنما را آگاهانه یا ناآگاهانه به سمتی سوق داده که شاید جایگاه یا منش او هم نباشد تاسف آور است. نگاهی به مصاحبه ها، ادبیات و دیالوگ های رهنما در عرصه علنی، قبل و بعد از این قضیه بکنید متوجه می شوید او پیش از این یک زن هنرمند مستقل و روشنفکر بود و حالا با سنگر گرفتن پشت مردان خانواده از سویی و تاکید بر مسلمان بودن اش در مصاحبه ها و سنگر گرفتن پشت مقدسات! و حمله به بی بی سی و رسانه های خارج از کشور و.. شخصیت دیگری را از خود به نمایش گذاشته و می تواند اگر این فضاسازی های رسانه ای برای چند نسخه فروش بیشتر ادامه یابد از او ورژن دیگری از الهام چرخنده نامی بسازد.