از اینجا

نویسنده

گفت و گوی عمران صلاحی با پرویز شاپور

گفتگو نگاتیو باشد بهتر است!

 

 

بیست و یکم خرداد ۱۳۴۶، برای نخستین بار کاریکلماتورهای پرویز شاپور با اسمی که احمدشاملو برایشان انتخاب کرد، در مجله خوشه به چاپ رسید. همین مناسبت را بهانه کردیم تا مصاحبه‌ای خواندنی از عمران صلاحی با پرویز شاپور را از شماره ۱۶۰ ماهنامه گل آقا برایتان دوباره نقل کنیم

“در برنامه امروز نقدی داریم از کتاب کاریکلماتور پرویز شاپور که اخیراً از طرف انتشارات نمونه به چاپ دوم رسیده است و به همین مناسبت گفتگوی کوتاهی خواهید شنید از پرویز شاپور به‌عنوان مؤلف کتاب و عمران صلاحی به‌عنوان منتقد کتاب.”

آنچه خواندید، نوشته حسین منزوی شاعر معروف و غزلسرای خوب معاصر است که یک هفته پس از کیومرث صابری (گل‌آقا) جهان را وداع گفت. زمانی که در گروه ادب امروز رادیو با شاعر بلندآوازه نادر نادرپور همکاری می‌کردیم، هر کدام برنامه مستقلی هم داشتیم. برنامه مباحث نظری شعر را اصغر واقری می‌نوشت، برنامه‌ زیردندان طنز را این جناب، برنامه ادبیات جهان را محمدحسن سجودی و عدنان غریفی و برنامه کتاب روز را حسین منزوی. مسؤولیت این برنامه را که به نقد و بررسی و معرفی کتابهای تازه می‌پرداخت، بعداً احمد کسیلا به عهده گرفت.

در یکی از برنامه‌های کتاب روز که زیر نظر حسین منزوی اداره می‌شد، از پرویز شاپور و من دعوت شد که درباره چاپ تازه کتاب کاریکلماتور صحبت کنیم. من با استفاده از کاریکلماتورهای شاپور پرسشها و پاسخهایی تنظیم کردم. من می‌پرسیدم و شاپور جواب می‌داد. مصاحبه‌ای بود غیرعادی. حالا شما قیافه شنوندگان جدی برنامه را تصور بفرمایید که به چه وضعی درآمده بود. در پایان برنامه، شاپور مقداری از کاریکلماتورهای خود را نیز خواند.

یادش گرامی باد. همین طور یاد حسین منزوی عزیز.

 

آقای شاپور، سلام عرض می‌کنم…

خداحافظ!

 

چرا خداحافظ، ما هنوز با شما کار داریم.

من عادت دارم وقت وارد شدن خداحافظی کنم و موقع رفتن، سلام.

 

پس خداحافظ، آقای شاپور.

خداحافظ!

 

آقای شاپور می‌خواستیم گفتگویی با شما داشته باشیم. فکر می‌کنید این گفتگو چگونه باشد بهتر است؟

به نظر من نگاتیو باشد، بهتر است.

 

گفتگوی نگاتیو، یعنی چی؟

یعنی سکوت!

 

ولی ما می‌خواستیم با شما گفتگو کنیم.

اشکالی ندارد، اما من به قدری تند صحبت می‌کنم که زبانم از واژه‌ها جلو می‌افتد و ضمناً ضبط صوت‌ هم به گردم نمی‌رسد.

 

آقای شاپور، کاریکلماتور، پدیده تازه‌ای است در ادب امروز ما و شما مبتکر آن بوده‌اید. می‌خواستیم بدانیم شما تا چه حد به پیشرفت خود در این زمینه معتقدید؟

امیدوارم تلاش من مثل پاندول ساعت نباشد که حرکت دارد، اما پیشرفتی ندارد…

 

اما شما مرتباً درحال پیشرفت هستید. چرا به ساعتتان نگاه می‌کنید، هنوز خیلی وقت داریم.

برای این نگاه نمی‌کنم، در این فکرم که اگر مثل ساعتم جلو می‌رفتم، حالا به همه جا رسیده بودم!

 

چرا چایتان را صرف نمی‌کنید؟ دارد یخ می‌کند.

دکمه سردستم به قدری سنگین است که نمی‌توانم دستم را حرکت بدهم! خوش به حال زنبورعسل که هر وقت تشنه‌اش می‌شود روی شبنم می‌نشیند.

 

آقای شاپور، این طور که معلوم است، شما خیلی دیر به میدان آمده‌اید، اما شیر آمده‌اید. نظر خودتان دراین‌باره چیست؟

نه‌ بابا، برای هواپیمای بازنشسته پریدن از جوی آب هم مشکل است. باید زیر بالش را بگیرند تا بلند بشود.

 

اما شما طیاره‌ای هستید که با موتور جت حرکت می‌کنید همه رفته‌اند کنار دریا، شما چه عجب نرفته‌اید!

به مأمورین نجات غریق اعتماد ندارم.

 

علتی دارد؟

آره… نجات غریقی را می‌شناسم که در یک قطره باران غرق شد.

 

پس این روزها که مرخصی اداری گرفته‌اید، چه کار می‌کنید؟

می‌روم اداره! ولی خیال دارم به جای دریا سری به اقیانوس بزنم.

 

اقیانوس! اقیانوس برای چی؟

می‌خواهم دنبال قطره اشک گمشده‌ام بگردم.

 

این روزها چه کار می‌کنید؟

برای اینکه کسی در کارم دخالت نکند، مدتی است که کاری انجام نمی‌دهم.

 

آقای شاپور می‌خواستم خواهش کنم چندتا از جدیدترین کاریکلماتورهای خودتان را که توی کتاب هم چاپ نشده با صدای خودتان بخوانید.

تا آنجا که به یادم بیاید می‌خوانم:

دختران قالیباف برای گلهای قالی نغمه‌سرایی می‌کنند.

باد نمی‌تواند فاصله بین گلهای قالی را کم و زیاد نماید.

فاصله بین دختران قالیباف را گلهای قالی پر می‌کنند.

قطره باران یک دانه اشک ریخت.

قطرات باران وقتی یکدیگر را در آغوش می‌گیرند، احساس تنهایی می‌کنند.

آدم سحرخیز با خورشید طلوع می‌کند.

گل قالی عمودی می‌رود و افقی جلو‌ه‌گری می‌نماید.

گربه‌ای که سر در پی موش گذاشته بود، با دیدن سگ، از درخت بالا رفت.

برای مردن، یک عمر زندگی کردم.

نمی‌دانم با اینکه گل قالی خار ندارد، چرا اکثر مردم با کفش روی آن پا می‌گذارند.

لطفاً روی گل قالی پا نگذارید.

وقتی پلکم را می‌بندم، نگاهم ساکن چشمم می‌شود.

قلب، گل سرخ است که به تمام وجود انسان ریشه دوانده است.

اشک شبنم روی گونه گل سرخ می‌دوید.

روی صندلی خالی، تنهایی نشسته بود.

 

از اینکه لطف کردید و به برنامه ما آمدید، یک رادیو ممنون! حرف دیگری ندارید؟

نه… اول برنامه خداحافظی کردم، حالا هم سلام عرض می‌کنم.

منبع: سایت مجله گل آقا