از آنجا

نویسنده

تأملی بر مقوله “ادبیات جنگ” با تمرکز روی رمان “به هادس خوش آمدید” نوشته بلقیس سلیمانی

 

در این آشفتگی مدام                    

کاوه فولادی‌نسب

۱- تعبیر طنزی وجود دارد با این مضمون: “تمام ادبیات جهان، براساس دو مفهوم دراماتیک شکل گرفته: یکی عشق و دیگری جنگ…” البته مشخص است که این تعبیر طنازانه دارد راه اغراق می‌پیماید و این‌طوری‌ها هم نیست. هرچه باشد به‌خصوص در دوران مدرنیسم مفاهیم جدیدی نظیر ماشینیسم یا بوروکراسی نیز وارد ادبیات شده و جای خوبی هم برای خودش باز کرده است. اما از سوی دیگر باید پذیرفت که این تعبیر چندان هم بی‌راه نیست. چه در آثار کلاسیک، چه در آثار مدرن (از پیش‌مدرن گرفته تا مدرن و پست‌مدرن) همواره عشق و جنگ مهم‎‌ترین مفاهیمی بوده‌اند که درونمایه‌های ادبی را ساخته و پرداخته‌اند و موضوعات داستان‌ها را شکل داده‌اند. شاید مهم‌ترین دلیل این امر، کشمکش و تعلیقی باشد که در ذات عشق و جنگ وجود دارد. جنگ هشت‌ساله ایران و عراق نیز برای بسیاری از نویسنده‌های ایرانی الهام‌بخش بوده و تابه‌حال آثار زیادی در این زمینه خلق شده است. این آثار را در کلی‌ترین دسته‌بندی می‌توان به دو گروه تقسیم کرد؛ گروه اول آنهایی هستند که به‌طور مستقیم به جنگ می‌پردازند و در خط مقدم جبهه‌ها جریان دارند و گروه دوم آن‌هایی هستند که به تبعات جنگ می‌پردازند و معمولا یا در همان زمان جنگ در شهرهایی که کم‌وبیش در امن و امان به سر می‌برند، جریان دارند یا رویدادهای‌شان مربوط به دوران پس از پایان جنگ است. بررسی‌ای اجمالی روی آثار جنگی ایرانی نشان می‌دهد که موفق‌ترین این آثار آن‌هایی هستند که در همان زمان جنگ و نه در جبهه‌ها که در شهرها اتفاق می‌افتند. این آثار از یک سو از تعلیقی که حضور جنگ در داستان ایجاد می‌کند، بهره می‌برند و از سوی دیگر خود را با بازی سخت باورپذیر کردن صحنه‌های جنگ -که هر فیلمساز و داستان‌نویسی می‌داند چه کار دشواری است- درگیر نمی‌کنند. در این زمینه رمان‌های «زمین سوخته» (۱۳۶۱) نوشته احمد محمود (۱۳۸۱-۱۳۱۰)، «زمستان ۶۲» (۱۳۶۶) نوشته اسماعیل فصیح (۱۳۸۸-۱۳۱۳)، خنده را از من بگیر (۱۳۸۷) نوشته جواد ماه‌زاده (متولد سال ۱۳۵۷) از بهترین نمونه‌هایی هستند که می‌شود خواند.

۲- بلقیس سلیمانی (متولد ۱۳۴۲) از میانه‌های دهه ۸۰ تاکنون یکی از پرکارترین نویسنده‌های ایرانی بوده است. “بازی آخر بانو” (۱۳۸۴/ انتشارات ققنوس)، “بازی عروس و داماد” (۱۳۸۶/ نشر چشمه)، “خاله‌بازی” (۱۳۸۷/ انتشارات ققنوس)، “به هادس خوش آمدید” (۱۳۸۸/ نشر چشمه)، “پسری که مرا دوست داشت” (۱۳۸۹/ انتشارات ققنوس) و “روز خرگوش” (۱۳۹۰/ نشر چشمه) آثاری هستند که او در این سال‌ها نوشته و منتشر کرده است. سلیمانی در رمان‌ها و داستان‌هایش زبانی روان و خوش‌خوان دارد و لحنی گاه بسیار صمیمانه و گاه کم‌وبیش شاعرانه. او در آثارش بیشتر به مسائل اجتماعی - به‌خصوص مسائل مربوط به زنان- می‌پردازد و معمولا از زاویه جالب و بدیعی هم آنها را مورد کنکاش و بررسی قرار می‌دهد. در این زمینه ایرادی که در بسیاری از آثار او به چشم می‌خورد، نوعی محافظه‌کاری بطئی و پنهان است که شاید حتی خودش هم چندان اشرافی به آن نداشته باشد اما تردیدی هم نیست که اگر کمی از آن فاصله بگیرد، جذابیت آثارش بازهم و بازهم بیشتر خواهد شد. رمان “به هادس خوش آمدید” روایت برهه‌ای از زندگی دختری دانشجو به نام رودابه شیخ‌خانی است. زمان وقوع روایت دهه ۶۰ -زمان جنگ- و مکان آن تهران، کرمان، گوران و چند شهر جنگ‌زده است. رودابه که از گوران برای ادامه تحصیل به تهران آمده، با جهانی جدید و رویدادهایی نه‌چندان قابل‌پیش‌بینی روبه‌رو می‌شود و اگرچه تلاش زیادی می‌کند تا بتواند در مقابل ناملایمات دوام بیاورد، درنهایت به انجام خوبی نمی‌رسد. سلیمانی برخلاف فرمول رایج این روزهای داستان‌ها و رمان‌های ایرانی، رمانش را با پیرنگی باز یا پایانی خوش تمام نکرده است. پایان «به هادس خوش آمدید» پایان تلخی است، اما درست همانی است که باید باشد. رمان را از لحاظ ساختاری می‌توان دو بخش دانست: در بخش اول خواننده با رودابه آشنا می‌شود و نظاره‌گر تلاش اوست برای انتقام‌گرفتن از مردی که او را مورد تعرض قرار داده. این بخش در عین تمرکز روی موضوع و عمل داستانی با تمهید استفاده از خرده‌روایت‌های مرتبط با یکدیگر و با موضوع مرکزی، ضرباهنگ بسیار مناسبی دارد و خوب هم پیش می‌رود. در بخش دوم رودابه از انتقام گرفتن ناامید می‌شود و این ناامیدی در پاسخ‌های روانی او به کنش‌های بیرونی خودش را بروز می‌دهد. این بخش گرچه، پیوستگی، انتظام و انسجام بخش اول را ندارد، اما بازهم به مدد زبان شیرین سلیمانی، خواندنی است و همین است که “سلام کتاب” را امیدوار می‌کند که مطالعه پیشنهاد این هفته‌اش برای مخاطبانش لذت‌بخش باشد.

۳- بی‌ارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقوله فرهنگ: سه‌شنبه هفته گذشته - دهم مردادماه- مصادف بود با هفتادودومین سالروز تولد محمود دولت‌آبادی، نویسنده بزرگ ایرانی؛ هنرمندی که ابتدا عرصه تئاتر را آزمود و بعد جدی‌تر وارد ادبیات داستانی شد و بعدتر تبدیل شد به یکی از جدی‌ترین نویسنده‌های ادبیات متجدد فارسی‌زبان. دولت‌آبادی از آن نویسنده‌هایی است که این توانایی را دارند که خیلی زود تکلیف‌شان را با خودشان روشن کنند و جهان داستانی‌شان را خلق. به همین دلیل هم هست که در میان آثارشان نوعی اتصال، نوعی به‌هم‌پیوستگی و نوعی امتداد اندیشه دیده می‌شود و جهان‌بینی منحصربه‌فردی شکل می‌گیرد که در حقیقت تبیین مناسبات هستی است از دیدگاه نویسنده. در کنار این ویژگی، در آثار دولت‌آبادی خواننده با زبانی قدرتمند، درونمایه‌هایی انسانی و تکنیکی متعالی روبه‌روست که لذت متن را برای او معنا می‌کنند و آری، بی‌دلیل نیست که دولت‌آبادی یکی از پرفروش‌ترین نویسنده‌های ایرانی است. امروز که ما جوان‌ترها آثار او را دوباره و دوباره بازخوانی می‌کنیم، به نیکی می‌بینیم که چه کلاس درس بزرگی است تک‌تک این آثار. امیدوارم که این مرد بزرگ سال‌های سال سالم و سرحال باشد و بازهم و بازهم آثاری خلق کند که هرکدام‌شان می‌توانند افتخاری باشند برای ادبیات ایران‌زمین. می‌گویند در فرانسه کمتر کسی هست که «سرخ و سیاه» (۱۸۳۰) استاندال (۱۸۴۲-۱۷۸۳) را نخوانده باشد. امیدوارم روزی این اتفاق برای شاهکار دولت‌آبادی، رمان «جای خالی سلوچ» هم بیفتد. بی‌هیچ اغراقی معتقدم این اثر این پتانسیل را دارد که تبدیل به اثری کلاسیک در ادبیات فارسی شود.

منبع: روزنامه فرهیختگان