سرب داغ و پرنده

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

بوی “سرب داغ”  عطر گلهای سرخ ابدی شیراز را می راند، باد بهاری ضجه سگان را تا نیشابور می بردو به کشتار تاریخی مغولان پیوند می زند. زمزمه “پول های کثیف” بر سراسر ایران می وزد و راه را، حتی بر صدای شجریان می بندد.

بهار ۱۳۹۴ است، فصلی دیگر از آرزوهای بر باد رفته. تمام ماه اول بهار در “جو” پرونده اتمی می گذرد. دلواپسان و دلخوشان چون دن کیشوت سرگرم پره های چوبی آسیاب های بادی اند و وزرای خارجه “میش” سابق و “گرگ” پیشین، خوراک سانتریفیوژها را چنان تدارک می بینند که بعد از سی وچند سال درهای بسته “لانه جاسوسی” را بروی آمریکایی ها باز می کند.

“روز آن لاین” و “نگاه هفته” به آستانه ده سالگی می رسند. بر اساس آخرین اخبار ۴۲ میلیون ایرانی به شبکه های اجتماعی دسترسی دارند وحتی کارشناسان ارتش با انتشار تحقیقی به تاثیر این شبکه ها بر سبک زندگی ایران اعتراف می کنند. کمیته دفاع از روزنامه نگاران، که مرکز آن در نیویورک است، جمهوری اسلامی را بعنوان هفتمین کشور سانسور کننده دنیا به ثبت می دهد.

شمع آزادیخواهی” در تهران سوسویی می زند و محمد رضا خاتمی از برافراختن “پرچم آزادیخواهی” سخن می گوید، و با “لکنت” می پرسد:

“چرا کشورهای مسلمان و کشورهایی که نام اسلامی را به دنبال خود دارند دچار نوعی عقب افتادگی هستند. همه کشورهایی که نام اسلامی را به دنبال دارند متاسفانه دچار عقب افتادگی شده‌اند. علت چیست؟ خیلی ساده می‌توان دلیل عقب افتادگی موجود در کشورهای اسلامی را به استعمار سلطه‌گران و استکبار جهانی نسبت داد؛ چرا که این‌ها نمی‌گذارند کشوری رشد کند اما بیان این علل برای عقب افتادگی کشورهای مسلمان کافی است؟ در کشور ما عده‌ای می‌گویند نفت علت عقب افتادگی کشور است. اگر نفت وجود نداشت چشم خارجی‌ها به ما نبود و از این تنبلی مفرط‌‌ رها می‌شد. برخی دیگر نیز ایدئولوژی را مانع پیشرفت کشور می‌دانند و دسته دیگر با طرح نقش دین در این موضوع، برداشت‌های متحجرانه از دین را عامل عقب افتادگی کشور می‌دانند. محل پرداختن به این امور کجاست؟”

دکتر کاظم علمداری، نویسنده کتاب “چرا ایران عقب ماند” در چهاردهمین قسمت سلسله مقالات جدید تحت عنوان “آیا ایران بازهم عقب می ماند؟” به پرسش کلیدی محمد رضا خاتمی جوابی دقیق و علمی می دهد.

تاریخ ورق می خورد و به کشتار سگ ها وگربه های نیشابور می رسد:

تولی‌خان در اطراف شهر گشتی زد و به سپاهیان خود گفت می خواهم امشب این شهر را گرفته باشید. لشکریان به یکباره حمله آوردند ومجانیق و خرکها را پیش بردند و نفت اندازان نفاتی کردند و از در نشیب و فراز و درون و برون و جوان و پیر غلغله و نفیر و ولوله شهیق و زفیر به اوج رسید و از هفتاد نقطه دیوارهای شهر را سوراخ کردند و قریب ده هزار سرباز مغول تا صبح به خونریزی پرداختند و صبح شنبه همسر طغاچار (دختر چنگیز) با ده هزار سوار وارد شهر شد و از روز شنبه تا چاشتگاه چهارشنبه قتل و غارت کردند و همه مردم را به جز چهار کمانگر کشتند و حتی سگها و گربه ها را کشتند و باروی شهر را کوفته و مناظر و منازل و حصارها و همه قصرها را با زمین هموار ساختند و هفت شبانه روز بر شهر آب بستند و سپس جو کاشتند و تا سبز شد توقف نمودند. مدت ۱۲ شبانه روز شمارش مقتولان به طول انجامید و یک میلیون و هفتصد و چهل و هفت هزار مرد به استثنای زنها و اطفال  به شمارش درآمد”.

 

خانم ها! آقایان!

بهار است بهر حال. گونتر گراس، غولی دیگر که به روزگار کوتوله ها از جهان می رود، با نفس های آخر از بهار می گوید:

“من پرنده‌ای که بهار را مژده می‌دهد و هر سال با آوازهایش به آدم‌ها وعده‌های تازه می‌دهد، دوست دارم، فاخته را می‌گویم. حتی عادت بد فاخته که تخم خود را در لانه پرندگان دیگر می‌گذارد، تصوری فریبنده است”.