یادی از مقاومت دانشجویان

رشید اسماعیلی
رشید اسماعیلی

[برای بهاره، مهدیه، ضیا، پیمان، دو مجید و دیگران]

۱- شانزده آذر دیگری فرا رسید، آنهم در شرایطی که میهن ما یکی از سخت‌ترین دوران‌های تاریخ سراسر رنج خود را از سر می‌گذراند. آری در شرایطی که فقر در جامعه بیداد می‌کند، فساد و ناکارآمدی سر تا پای نظام سیاسی و دستگاههای اجرایی و قضایی را فرا گرفته و کشور نه تنها هر روز با انزوای بیشتر بین المللی مواجه می‌شود بلکه (با توجه به ماجراجویی‌های سکان داران اصلی سیاست خارجی)، گام به گام به پرتگاه شوم جنگ هم نزدیک‌تر می‌گردد. در عین حال نه اراده‌ای برای اصلاح در حاکمیت به چشم می‌خورد و نه چشم اندازی برای یک سازش دموکراتیک پیش رو است. جنبش اجتماعی سبز نیز در اثر سرکوب شدید و حبس و حصر رهبران، «فعلا»، مجال و فضایی برای قدرت نمایی ندارد.

۲- چند سطر بالا تنها توصیفی مختصر و کلی از وضعیت فعلی جامعه‌ی ایران بود. وضعیت “دانشگاه” هم اما بهتر از این نیست. “دفتر تحکیم وحدت” به عنوان مهم‌ترین تشکیلات جنبش دانشجویی به شدت تحت فشار و سرکوب قرار گرفته و حاکمیت رفته رفته با تکیه بر پول و زور “تحکیم جعلی” را اگر نه بر قلبهای دانشجویان که لااقل بر محیط فیزیکی دانشگاه‌ها تحمیل می‌کند. حراستهای دانشگاه‌ها با همکاری وزارت اطلاعات وشبه نظامیان بسیج دانشجویی به شدت عملکرد دانشجویان مستقل را تحت نظر دارند و از طریق کمیته‌های انضباطی و عنداللزوم دستگاه قضایی هزینه‌ی هرگونه حرکت اعتراضی را برای دانشجویان به حداکثر رسانده‌اند. این اما تمام ماجرا نیست. دایره‌ی آزادی‌های آکادمیک نیز هر روز تنگ‌تر می‌شود، استادان شاخص علوم انسانی یا مانند “حسین بشیریه” و “مرتضی مردیها” اخراج می‌شوند و یا مانند “محمدی گرگانی” و “ضیایی بیگدلی” به اجبار بازنشسته. در یک کلام می‌توان گفت جو عمومی دانشگاه‌ها نیز به هیچ وجه از اِعمال “سیاست سرکوب عمومی” مصون و برکنار نبوده و نیست.

۳- در چنین شرایطی نمی‌توان و نباید از دانشجویان انتظار چندان زیادی داشت. اپوزیسیون نمی‌تواند به روال سالیان گذشته در انتظار “مفت خواری” از قِبل اعتراضات دانشجویی باشد تا چاک کم کاری، بی‌اثری و ناکارآمدی خود را با اخبار تجمعات دانشجویی رفو کند. دانشگاه در این چند سال هزینه‌های بسیاری داده است، جناحهای لیبرال، مارکسیست، ملی-مذهبی و اصلاح طلب جنبش دانشجویی طی چند سال گذشته همگی در پرداخت این هزینه‌ها شریک بوده‌اند، دانشگاه و جنبش دانشجویی حتی پیش از آغاز “جنبش سبز” علم مبارزه با “فاشیسم اسلامی” حاکم و نماد وقت آن یعنی دولت محمود احمدی نژادرا برافراشته بود، در واقع می‌توان گفت پس از انتخابات متقلبانه‌ی ۲۲ خرداد ۸۸ جریانات اصلاح طلب به‌‌ همان نتیجه‌ای رسیدند که دانشجویان تحولخواه پیش از آن اعلام کرده بودند. و آن نتیجه این بود: “مسیر دموکراسی در ایران از جاده‌ی یک جنبش فراگیر اجتماعی می‌گذرد”. درست به دلیل همین پیش زمینه‌ی ذهنی و بلافاصله بعد از کودتای ۲۲ خرداد اولین نقطه‌ای که با هجوم نظامی کودتاگران مواجه شد کوی دانشگاه تهران بود. آن‌ها فکر می‌کردند با زهر چشم گرفتن از دانشجویان می‌توانند از شکل گیری یک جنبش گسترده‌ی اجتماعی بر علیه دولت کودتا جلوگیری کنند.

۴- با آغاز جنبش سبز نیز اما دانشجویان به بخش پیشتاز این جنبش تبدیل شدند. در واقع پیشروی جنبش سبز در دوران اوج خود تا حدود زیادی وابسته به ابتکار و شجاعت دانشجویان بود، و این البته خود تبدیل به دلیلی دیگر شد برای ادامه‌ی فشار‌ها بر فعالین دانشجویی. بازداشت فله‌ای فعالین شناخته شده‌ی دانشجویی در کنار روزنامه نگاران و فعالین سیاسی منتقد نمادی بود از آغاز دور تازه‌ی سرکوب فعالیتهای دانشجویی. این موج فشار از مهرماه ۸۸ به این سو دانشجویان بسیاری را قربانی کرده است. اکنون بهاره هدایت، مهدیه گلرو، ضیا نبوی، مجید توکلی ومجید دری از جمله سر‌شناس ترین فعالین دانشجویی زندانی هستند. بهاره ومهدیه در شرایط سخت بند زنان روزگار را به اسارت می‌گذرانند. مجید توکلی در زندان رجایی شهر تقاص شجاعت خود را پس می‌دهد و مجید دری و ضیا نبوی با حبس و تبعیدی کین توزانه مواجهند. دانشجویان زندانی اما محدود به این پنج تن نیستند، پیمان عارف یکی دیگر از فعالین دانشجویی زندانی است که ابتدا از دانشگاه اخراج شد، بعد به زندان رفت و شلاق خورد و حالا دوباره راهی زندان شده است. علی اکبر محمد‌زاده دانشجوی نخبه‌ی دانشگاه شریف یکی دیگر از دانشجویان زندانی است، افراد بسیار دیگری هم هستند. بعضی را می‌شناسیم و برخی را نه. همه‌ی آن‌ها اما در یک چیز مشترکند: دانشجو بودن در نظامی که “عقل ستیزی” و “خرد سوزی” بنیان آن است.

۵- با همه‌ی این‌ها پیام مقاومت دانشجویان هنوز حتی از پشت میله های زندان به گوش می‌رسد: نامه‌های کوبنده و تکان دهنده‌ی مجید دری و ضیاء نبوی از کنج تبعیدگاه، بیانیه‌های اعتراضی مهدیه گلرو و یا این اواخر شعر “شفیعی کدکنی” روی دستمال کاغذی که نمادی شد از حیات جنبش دانشجویی در دست و قلم بهاره هدایت. آری در شرایط کنونی نمی‌توان انتظار زیادی داشت، قبول دارم که اوضاع خوبی نیست. اما در همین وضع خراب هم دست کم یک کار از ما ساخته است: حال که دوستانمان اینگونه در زندان مقاومت می‌کنند ما هم روحیه‌ی امید و مقاومت را در سطح جامعه بگسترانیم ودست کم با این یأس حاکم مبارزه کنیم. ملت نا‌امید به هیچ جایی نمی‌رسد؛ نا‌امیدی آغاز سقوط است. برای اینکه از فرصتهای احتمالی بتوانیم استفاده کنیم “باید” امیدوار باشیم. نا‌امیدی ما خیانت است به مقاومت دوستانمان.