اصلاح‌طلب حکومتی

امین بزرگیان
امین بزرگیان

محسنی اژه‌ای چند روز گذشته اعلام کرده است که محمد خاتمی رییس جمهور سابق ایران ممنوع‌التصویر است و رسانه‌ها حق استفاده از تصویر او را ندارند. این حکم بدون دادگاه، موجی از انتشار عکس‌های او را در اعتراض به فرمان محسنی‌اژه‌ای، در فضای مجازی به بار آورده است. از دیگر سو صداهایی را نیز می‌شود تشخیص داد که معتقدند این حکم قوه‌قضاییه برای مطرح کردن محمد خاتمی است زیراکه او نمادی است از اصلاح‌طلبی حکومتی و مطرح شدن‌اش بکار نظام سیاسی می‌آید. در همین راستا برخی انتشار عکس خاتمی در فضای مجازی را اعتبار بخشیدن به اصلاح‌طلبی حکومتی عنوان کرده‌اند. هرگاه به نوعی پای محمدخاتمی به میان می‌آید مناقشاتی از این دست به‌وجود می‌آید. اصولاً آقای خاتمی برانگیزاننده‌ حس‌های متفاوت در وجود ما است. خاتمی مدرن ترین چهره سیاسی حال حاضر است. اومثل هر پدیده‌ مدرنی برای ما واجد خصلت »میل و امتناع» است. یعنی از یکطرف به او میل داریم و از طرف دیگر از او امتناع می‌کنیم و می‌خواهیم جدا شویم و دوری کنیم. هیچ شخصیت سیاسی به اندازه‌ خاتمی تا این میزان در درون ما وضعیتی پارادوکسیکال ندارد. تقریباً تکلیف ما با چهره‌های سیاسی مشخص و روشن است، اما نقد خاتمی و ستایش از او همواره در خود نگفتن و پوشاندن چیزی را به‌همراه دارد. درباره خاتمی  هرچه بگوییم چیزی نگفته ایم. از یک سو او سمبل موفقیت در حوزه‌ سیاسی‌ است و درخاطره مان همیشه حامل شادی وشیرینی‌ای است که زیر زبان جمعی حس می کنیم. چیزی که به نام »دوم خرداد» می‌شناسیم. اما از سویی دیگر سمبل شکست و ناکامیابی نیز است. پروژه سیاسی اصلاحات در واقع شکست خورد واز دل آن مهمترین مخالفان دموکراسی بیرون آمدند ورییس دولت شدند. این وضعیت متناقض همراه خاتمی است. داوری متناقضی که خاتمی می‌سازد به داوری درباره اوسرایت کرده است. هروقت او مطرح می‌شود، مجموعه‌ای از خاطرات وتصاویر تلخ وشیرین تداعی می‌شود. این تداعی کردن‌های تاحدی احساسی، وقتی به زبان عاقلانه سیاسی در می‌آیند، به صورت رادیکال مثبت و رادیکال منفی خودشان را بروز می‌دهند. چون خاتمی به قول جامعه ‌شناس‌ها دو داغ را روی پیشانی‌اش دارد: یکی داغ موفقیت و پیروزی است (که حالا شاید اسمش داغ نباشد، اما واجد این می‌شود که ستایش رادیکال شود) و دیگری داغ شکست و ناکامیابی‌ست که باعث می‌شود بعضی‌ عکس‌العمل‌ها در مورد خاتمی کین‌جویانه و منفی باشد.

در این میان یکی از نتایج این وضعیت متناقض‌نما ساخته شدن عبارت “اصلاح‌طلب حکومتی” است. سوالی بنیادین باید پرسید: مگر اصلاح‌طلب غیر حکومتی نیز در تاریخ سیاسی ممکن است ؟ وقتی می‌گوییم “اصلاح‌طلب” متضمن حکومتی بودن نیز هست. هر اصلاح‌طلبی می‌خواهد در درون ساختارهای موجود چیزی را ترمیم کند.

اما دراین میان پیدایش عبارت اصلاح‌طلب حکومتی شاید موضوع جالب‌تری باشد. با روی کارآمدن دولت اصلاح‌طلب، ایده “انقلابی‌گری” از دو جهت هژمونی‌اش را از دست داد. این دو جهت به کاربردهای زبانی از واژه انقلابی‌گری باز می‌گشت که با وجود شباهت لغوی، معناهای کاملاً متضادی از آن مراد می‌شد. این جدایی بین لغت از معناهایش و تقابل معناها برخاسته از واقعیت‌های سیاسی و اجتماعی بود. گروهی تحت لوای انقلابی بودن، حفظ انقلاب اسلامی که دیگر چیزی نبود جز استفاده از فرم‌های انقلابی برای حفظ حکومت مستقر را مراد می‌کردند و گروهی دیگر برانداختن نظام موجود بعد از انقلاب۵۷ را. بن‌بست‌های هر دو گروه به بر آمدن نیرویی انجامید که نامش اصلاح‌طلبی گذاشته شد. اصلاح‌طلبان با هر دو کاربرد واژه انقلابی‌گری در تضاد بودند. آنها می‌خواستند به شیوه‌های غیر انقلابی و به تعبیرخودشان مدنی، حکومت مستقر را اصلاح کرده تا حفظ شود. از نظر آنها عدم توجه به توسعه سیاسی منجر به نارضایتی و فروپاشی نظام خواهد شد. اغلب آنها انقلابیون سابق بودند که به این نتیجه دست یافته بودند که دموکراسی ضامن حفظ نظام است؛ یعنی همان چیزی که مخالفان نظام سیاسی می‌خواستند  را به‌وسیله‌ای برای صیانت از آن مبدل ساختند. روشن است که اصلاح طلبی تا چه حد در این بستر هم با حکومت پیوند خورده‌است.

در سال‌های قدرتمندی اصلاح‌طلبان واژه «اصلاح‌طلب حکومتی» وجود نداشت. زبان، اصلاح‌طلب و نیروهای فشار یا محافظه‌کار را انعکاس می‌داد که متعلقاتش برای افکارعمومی روشن بود. در واقع کسی اصلاح‌طلب حکومتی نامگذاری نمی‌شد. با شکست ‌های اصلاح‌طلبان و تلاش برخی از آن‌ها برای باقی ماندن در حکومت، کم کم واژه اصلاح‌طلب حکومتی پدید آمد. این واژه تا پیش از سال ۸۸ برای جداکردن اصلاح‌طلبان حکومتی از نوع اصیل آن نبود بلکه »حکومتی» صفت اصلاح‌طلب بود. پس درنتیجه، بطور روشنی رابطه ای است بین زوال قدرت واقعی سیاسی اصلاح‌طلبان و برآمدن این واژه. کار تا جایی بالا گرفت که حتی خود محمدخاتمی هم از نماد اصلاح‌طلبی به نماد اصلاح‌طلبی حکومتی در بین بسیاری تبدیل شد.

وقایع سال ۸۸ و ظهور چهره‌هایی چون موسوی و کروبی و همراهان آنها که همان اصلاح‌طلبان حکومتی چندماه قبل بودند، و استقامت و سرسختی‌شان، تعلقات واژه اصلاح‌طلب حکومتی را تغییر داد. دیگر همه اصلاح‌طلبان حکومتی نبودند و برای اصلاح‌طلب حکومتی مصداق پیداشد: کسانی مثل کواکبیان و خرازی و غیره. که البته نام‌گذاری گمراه‌کننده‌ای است.

سیالیت کاربرد واژه‌ها بیش از هرچیز عکس‌العملی است به فهم و درک گویندگان از موضوع و لزوما منطبق بر واقعیت نیست. جعل واژه اصلاح‌طلب حکومتی راهی بوده برای القای یک پیام سیاسی و نارضایتی، وگرنه از همان ابتدا(آنگونه که همه ما می‌دانستیم) اصلاح‌طلبان، حکومتی بودند و اتفاقاً قدرت و خطرشان برای سیستم هم از همین تعلقات و وابستگی‌شان به حکومت برمی‌خاست.