نگاهی به سریالِ “نفس گرم” ساختهی “محمدمهدی عسگرپور”
میتوان مثل خیلِ سریالها بیارزش نادیدهاش گرفت. روایت و رویهی “نفس گرم” چیزی نیست جز همان کلیشههای فیلمفارسی. درد بیفرزندی، زنی نازا، مردی که دوباره ازدواج میکند و خرده داستانهایی از رویاروییِ صداقت و رذالت، نیکی و پلیدی که طبقِ فرمول ثبت شده به نفعِ خوبها به آخر میرسد. اما این سریال و مجموعههای مشابه را باید جدی گرفت. چون جذابیتهای عامهپسند را به نفعِ خواستههای روز سیاستمداران خرج میکنند. شاید اگر رهبرِ جمهوریاسلامی در صحبتهایاش از ترویج سبکِ زندهگی اسلامی و تبلیغ زاد و ولد چیزی نگفته بود، فرزندی چون “نفس گرم” با سر و شکلی فریبنده و درونی عقبمانده به دنیا نمیآمد.
خلاصهی داستان که گفته شد. پس باید یک راست رفت سراغِ جزئیات. جزئیاتی که تعیین کننده هستند. اینجا نقش “زنِ نازا” را یک خانم جلسهای صاحب منبر بازی میکند و شوهرش هم یک حاجآقای مذهبی و بازاریست. خانوادهای در متن داستان قرار دارند که پیرو سبکِ زندهگی اسلامی هستند. حلال و حرام را رعایت میکنند، امر به معروف و نهی از منکر را به جای میآورند و از گرفتن دستِ فقرا و مستضعفان غافل نیستند. با این همه خوشبختیِ معنوی که به آن مادیاتی مثل خانه و مغازه و کسب و کار پررونق هم اضافه شده، این خانواده چیزی کم دارند؛ فرزند. سازندهگان سریال حتی چند قدمی هم به جلو برداشتهاند. حاج آقا و حاج خانم چند فرزند را هم به سرپرستی قبول کردهاند، اما لابد به خاطرِ کم بودن جمعیت کشور است که حاج آقا که عاشق حاج خانم است، پنهانی و بیاطلاعاش، در شهرستان زنی دیگر میگیرد و سریع باردارش میکند تا جز اینکه یک “پشتِ اورژینال”! داشته باشد، یک نفر را به جمعیتِ کشور و جمعیتِ پیروان سبک و تربیتِ اسلامی اضافه بکند.
در هر روایتی دیگر، مردی که پس از سالها زندهگی با زنی، پنهانی با زنِ دیگری ازدواج میکند و شخصیتاش در میان انواعِ بزه و بدی مثل خیانت و دروغگویی شکل گرفته، تبدیل به کاراکتر منفی داستان میشد. اما نویسندهگان “نفس گرم” پیش چشمانِ لابد حیرتزدهی مخاطبانشان، حاج آقا را ابتدا گرفتارِ تیر غیب و یک تصادفِ رانندهگی عمدی میکنند و بعد او را در حلقهی زائراناش به مرتبهی تقدس میرسانند. روزی نیست که برای حاج خانم یکی از فعلهای بد پنهانیِ حاجی رو نشود، از داشتن زنی دیگر تا داشتن فرزندی در راه، از خانه و مغازه خریدن برای همسرِ دوم تا تصمیماش برای رها کردن او و آغاز زندهگی با همسرِ دیگر، اما با این همه معلوم نیست عشقِ حاج خانم از چه جنس و عصارهای است که حتی وقتی به شک و حسادت هم میرسد، خللی به شمایلی که از حاجی ساخته شده وارد نمیشود. این زن است که پیوسته بابت عصبانی شدن، شک کردن و حسادت از سوی سازندهگان سریال شماتت میشود؛ بدون اینکه یکبار پاسخی پیش روی مخاطب گذاشته بشود که چرا هوسرانی حاجی نباید مورد بازخواست قرار بگیرد و زیر سوال برود؟ همسرِ دوم حاجی، ناهید خانم، انگار که به وحی وصل است، به اطرافیان خودش از جمله هوویاش میگوید “شما حاجی رو درست نشناختید!” و مخاطب را در این تعلیق نگه میدارد که پشتِ شهوتِ حاجی چه بصیرتی بوده که میتواند آن را مقدس بکند و از اتهام خیانت مبرا. جملهای که تا پایان سریال تشریح نمیشود و به عنوان یک حکمِ قطعیِ آسمانی تقدیم به مخاطب بشود که باید حتما آن را بپذیرد و حاجی را در لباس شخصیتِ خوب سریال بپذیرید. این شاید یک “مکگافینِ” ناخواسته باشد؛ “مکگافینی” از سرِ ناچاری. نویسندهگان فیلمنامه با مصالح و ملات دروغگویی و خیانت و هوسرانی باید یک شخصیت مثبت میساختهاند! کاری که شاید فقط با دادن وجه مذهبی و در چارچوب نگاهی ایدئولوژیک ممکن باشد.
اگر برای هر اثر هنری قائل به پیامی باشیم، که حتما مسئولان صدا و سیما هستند، خلاصهی پیامِ “نفس گرم” چنین است: خیانت کردن اگر در چارچوب یک خانوادهی مذهبی با سبکِ زندهگی اسلامی اتفاق بیفتد، اصلا مشکلی ندارد. چنین فعلی که در نقد سریالهای ترکی همیشه برگِ برندهی شوالیههای مبارزه با تهاجم فرهنگی بوده، در “نفس گرم” بدون اشکال به نمایش در میآید. خیانت کمرنگ و به دنیا آمدن “انسانی تازه” به عنوان امری مقدس تبلیغ میشود. فرزندی که گرچه حاصلِ سه گانهی دروغ، خیانت و شهوت است اما به قولِ شخصیتهای سریال “با خودش برکت آورده” و “تمامِ مشکلات را حل کرده”. هووها با مهربانی و در غیبتِ شوهرِ فوت کرده، کنار هم زندهگی میکنند و با کمکِ هم “فرزند حاج آقا” را به عرصه میرسانند. شاید ارجاع به جملهی مشهور “ماکیاولی”: “هدف وسیله را توجیه میکند”، در نقد یک سریالِ ظاهرا خانوادهگی خندهآور باشد؛ اما حقیقت چنین است که برای رسیدن به هدف، ترویجِ زاد و ولد، گویا از هر وسیلهای میشود استفاده کرد. حتی شهوت مهلکِ مردی که باعث سفر دائمیاش از تهران به کاشان میشود؛ برای باردار کردن زنِ دوم!