ژورنالیسم خنثی، ژورنالیسم خلاق

بیژن مومیوند
بیژن مومیوند

‏‍

جمعه‌ای که گذشت سینما چهار “تک خال در حفره”(کارناوال بزرگ) بیلی وایلدر را پخش کرد؛ فیلمی که حدود ‏شصت سال پیش ساخته شده و به فرایند تولید خبر و چگونگی پرورش اتفاقات و بزرگ کردن آن‌ها به‌منظور ‏اهداف و منافع عده‌ای خاص می‌پردازد. گرچه این فیلم در آن سال‌ها به‌خاطر ماهیت افشاگرانه‌اش علیه ‍ژورنالیسم ‏چندان مورد توجه منتقدان و اهالی سینما قرار نگرفت، اما به واقع فیلم بزرگی است و به نوعی پازل همشهری کین ‏را کامل می‌کند.‏

همشهری کین به مدیریت روزنامه‌ها پرداخته و تک خال در حفره به کار خبرنگار در چگونگی پردازش خبر. ‏همان‌طور که شهریار ماکیاولی افشاگر مناسبات سیاست و قدرت است این فیلم نیز برملا کننده پشت پرده تولید خبر ‏و مکانیسیم اهمیت بخشی به اخبار در جهت خاص است و همان‌طور که شهریار در ابتدا بد فهمیده شد و مغضوب ‏سیاستمداران قرار گرفت این فیلم هم با کچ فهمی و سوء تفاهم ژ‍ورنالیست‌ها مواجه شد.‏

اکنون مشخص شده که شهریار نه تنها ترویج فریب و ددمنشی در سیاست نیست که تنها توصیف‌گر آن چیزی است ‏که در عرصه سیاست و قدرت در جریان است و پس از فرونشتن غبارها بسیاری معتقدند که شهریار از جمله ‏مهمترین منابع شناخت سیاست مدرن است. فیلم بیلی وایلدر نیز تنها جنبه توصیفی و روشنگری دارد و به واقع به ‏تاریکخانه تولید خبر نور می‌تاباند و اکنون دیگر می‌توان بدون کج‌فهمی و سوتفاهم از مهم بودن آن سخن به میان ‏آورد. ‏

فیلم درباره خبرنگاری به نام چاک است که همواره مترصد شکار گزارش طلایی است تا آینده شغلی خود را ‏تضمین کند و به شهرت برسد. روزی به همراه عکاس روزنامه عازم محل گزارش هستند که متوجه می‌شود فردی ‏دریک معدن افتاده است. چاک احساس می‌کند که این همان فرصت طلایی است و به محل حادثه می رود و از آن ‏فرد به نام لئو عکس می‌گیرد. چاک به دیدار زن لئو می‌رود و در می‌یابد که زن قصد جدایی از لئو را دارد. چاک ‏تصور می‌کند این ماجرا داستان او را به هم می‌زند؛ بنابراین از زن لئو می‌خواهد که به محل حادثه برود. روز بعد ‏چاک مقاله خود را می‌نویسد و به نوعی عملیات نجات را به تاخیر می‌اندازد تا داستانش به موضوعی جذاب برای ‏خوانندگان تبدیل شود و… تک خال در حفره در واقع نمایان‌گر نادرست بودن ادعای ژورنالیست‌های کلاسیک مبنی ‏بر انعکاس واقعیت و حقیقت صرف است.‏

‏ بیلی وایلدر با توصیف شخصیت چاک نشان می‌دهد که روزنامه‌نگاران و خبرنگاران نه تنها بیان کننده واقعیت‌ها ‏نیستند بلکه در بسیاری از مواقع خود آن‌گونه که می‌خواهند واقعیت‌ها را جلوه می‌دهند و می‌سازند. در شصت سال ‏پیش این‌گونه توصیف کردن ژورنالیست‌ها اهانت آمیز تلقی می‌شد ، اما اکنون که تعریف واقعیت و حقیقت و ‏وظیفه ‍ورنالیسم دستخوش زلزله‌ها و دگرگونی‌های ویرانگر شده، ژ‍ورنالیسم هر چه بیشتر به سمت توصیف بیلی ‏وایلدری حرکت کرده و اصلاً قدرت ژورنالیست‌ها در آن است که آن‌گونه که بخواهند به واقعیت خام شکل دهند و ‏در معرفی رخدادها و حوادث به خواننده خود نقش آفرینندگی داشته باشند. ‏

ژورنالیست‌های معاصر شعار “جرات اندیشیدن را داشته باش” کانت را این‌گونه فهمیده‌اند که “جرات خبرسازی ‏داشته باش”، اما ‍ژورنالیسم در ایران فاصله زیادی تا این مرحله دارد و حتی هنوز در حد تعریف کلاسیک هم ‏نیست و بیشتر کاریکاتوری است رنگ پریده و بی رمق از ژورنالیسم کلاسیک. اکنون در روزنامه‌های ایران ‏کسانی کار می‌کنند که بیش ترشان نه اصول‌ اولیه ژورنالیسم را می‌دانند و نه آموزشی در این زمینه دیده‌اند و ‏حتی بعضی شاید در طول فعالیت خود یک گزارش هم ننوشته باشند. آنها تنها وظیفه‌شان این است که از ‏خبرگزاری‌ها و سایت‌ها مطلب بگیرند و صفحه را پر کنند. برای چنین افرادی مهم بسته شدن صفحه است و ‏گزارش واقعیت یا خلق واقعیت اصلاً برایشان محلی از اعراب ندارد. آیا می‌توان که در ایران نیز بیلی وایلدری ‏پیدا شود و افشاکننده مناسبات تراژدیک و گاه کمیک ژورنالیسم ایرانی باشد؟ ‏