طی ماههای گذشته درباره انتخابات و راهبردهای گوناگون مطرح شده درباره آن، مطالب متعددی را در قالب یادداشت یا گفتگو ارایه کردهام، ولی در نهایت به پیشنهاد برخی از دوستان تصمیم گرفتم که مجموعه این نظرات را در قالب یک تحلیل تقدیم کنم و در پایان نظرم را درباره مطلوبیّت سناریوهای محتمل و ممکن در انتخابات پیش رو عرض نمایم. در این نوشته به امکانپذیری انتخابات در ایران کنونی، مشکلات اصلی کشور، هدف از مشارکت انتخاباتی مطلوب و سناریوهای محتمل میپردازم و میکوشم که نظرم را درباره مطلوبترین سناریوهای ممکن طرح کنم.
1ـ امکانپذیری انتخابات در ایران
انتخابات ترازوی بیطرفی است که رقابتهای مسالمتآمیز سیاسی را در دورههای زمانی معینی سنجیده و به طرفین رقابت وزن میدهد و طرف سنگینتر را پیروز اعلام میکند. (از اینجا به بعد بند 1 شرح این ادعاست که انجام چیزی به نام انتخابات در ایران کنونی امتناع دارد و بخش حذف شده به اندازه کل مطلب حاضر است ولی بنا به توصیه برخی از دوستانی که متن را پیش از انتشار خواندند آن را حذف کردم. دلیل اصلی آن نیز اهمیت این موضوع نظری است که باید بصورت مستقل بحث شود و پیشنهاد داشتند که آن را جداگانه طرح و موضوع گفتگو کنیم و موافقت و مخالفت با آن را تحت تاثیر مطالب بعدی قرار ندهیم. ضمن این که با مطالب بعدی میتوان از زاویه دیگری هم موافق بود)
2ـ مشکلات کشور
هدف مشارکت در انتخابات یا هر کنش سیاسی دیگر چه باید باشد؟ به طور طبیعی هدف اولیه حل یا کاهش مشکلات کشور است. اکنون ببینیم که مهمترین مشکلات کشور چیست و آیا اینگونه مشارکت انتخاباتی به حل آنها کمک میکند یا خیر؟ فراموش نکنیم، ممکن است اینگونه مشارکت حق هر کسی باشد، ولی قرار نیست که در سیاست فقط از استیفای حق حرف زد، چون غنیسازی هم حق حکومت ایران است، ولی بحث منتقدین سیاستهای کنونی دولت ایران در باره حق بودن با نبودن غنیسازی برای ما نیست چرا که این حق هر کشوری از جمله ایران است، ولی بحث این است که آیا استیفای این حق به افزایش قدرت و اقتدار و تأمین منافع ملی کشور میانجامد یا خیر؟ بنابراین من در اصل اعتراضی به حق مشارکت به اصطلاح حداکثری دوستان اصلاحطلب ندارم، بلکه به نتایج آن نگاه میکنم.
ایران در حال حاضر با سه مشکل عمده روبروست که البته هر سه مشکل به نحوی در هم تنیده هستند. مشکل روابط خارجی و تحریمها، مشکلِ اقتصادی و مشکلِ سیاست داخلی. منظور از مشکلِ سیاست داخلی، وجود یک تنش و ستیز غیر سازنده و تخریبی در روابط میان نیروهای سیاسی و حکومت است که به شدت در حال دو قطبی شدن هستند. با وجود چنین مشکلی هیچ یک از دو مشکل دیگر قابل حل و حتی تخفیف هم نیست. بدون حدی از وفاق ملی، یا حداقل آرام شدن فضای سیاست داخلی، نمیتوان هیچ اقدامی در زمینههای دیگر کرد. التهاب در جامعه ایران نه فقط در سطح سیاست که در سطح امور اجتماعی و فرهنگی هم مشهود است. بیتوجهی و بیمسئولیتی بسیاری از اصحاب قدرت و نیز منتقدین، این مسأله را ایجاد کرده و در حال تشدید است. بنابراین هر اقدام و رفتاری از جمله مشارکت انتخاباتی باید در درجه اول به کاهش تنش سیاسی در داخل کمک کند و این کاهش میتواند مقدمهای مناسب برای شکلگیری یک فضای سیاسی کم تنش جهت بهبود روابط خارجی و ساماندهی اقتصادی باشد. هر گونه مشارکت انتخاباتی که نتواند آرامش نسبی را به سیاست داخلی برگرداند، به طریق اولی نمیتواند واگنهای سیاست خارجی و اقتصاد را در ریل مناسب قرار دهد. ولی مشکل اینجاست، با تعریفی که از واقعیت جامعه ایران و ماهیت انتخابات در آن کردم، یقین دارم که هرگونه مشارکتی برمبنای کوشش برای شکلدهی یک انتخابات آزاد و منصفانه و عادلانه، جز آنکه سطح تنشهای موجود را بسیار بیشتر میکند ثمر دیگری ندارد و در نهایت هم ممکن است به حذف تعداد دیگری از افراد از عرصه سیاست رسمی منجر شود، و فضا امنیتیتر و غیر آزادتر شود و روشن است که اوضاع اقتصادی و سیاست خارجی را نیز از این هم که هست بدتر خواهد کرد و سرنوشت و آینده کشور را در حالتی نامعلومتر قرار میدهد.
3ـ سناریوهای محتملِ مطلوب و نامطلوب
ـ تحریم
سناریوی تحریم را دربارهاش نباید صحبت کرد چون بیفایدهترین و غیر عملیترین. کم احتمالترین سناریوی متصور است. ضررش برای منتقدان بسیار بیشتر از ضرری است که برای حکومت دارد. البته حکومت هم از آن استقبال نمیکند. (بجز بخش افراطی ساختار) ولی در نهایت ضرر آن زیاد است. همچنان که انفعال هم ضرر دارد، مثل انفعالی که در انتخابات مجلس نهم بوجود آمد.
ـ حضور خاتمی یا هاشمی
قبلاً هم گفتهام که باید میان وضعیت ثبوتی و اثباتی یک هدف فرق گذاشت. گمان نمیکنم که کسی از اصلاحطلبان یا فراتر از آنان و یا حتی برخی از اصولگرایان به لحاظ ثبوتی از رییس جمهور شدن یکی از این دو(آقایان خاتمی و هاشمی) ناراحت شوند و یا حتی استقبال نکنند، ولی مشکل در وجه اثباتی این هدف است که آیا چنین خواستی محقق میشود یا خیر؟ و اگر بحث کیفیت تحقق آن مطرح نباشد، پس چرا آقای موسوی را نباید نامزد کرد که نزد بسیاری، از این دو گزینه مطلوبتر مینماید؟ کسانی که آقای خاتمی یا هاشمی را به طور جدی مطرح میکنند، آگاهانه یا ناآگاهانه نتیجه رفتارشان به چالش کشیدن فرآیندی است که بارها به چالش کشیده شده است و به چالش کشیدن دوباره آن مشکلی را حل نمیکند. عمل آنان وارد شدن در یک جدال و کشمکش سیاسی تند در قالب پدیدهای موسوم به انتخابات! است. نتیجه این حضور جز آنکه وضع سیاست داخلی و در پی آن اقتصادی و سیاست خارجی را از اینکه هست بدتر میکند، و هیچ دستاورد دیگری ندارد. البته هزینه آن نه فقط برای منتقدین بلکه برای حکومت هم هست، چه بسا برای این گروه بیشتر هم باشد ولی بازی باخت ـ باخت است. گرچه آمدن آقای خاتمی بسیار کم احتمال است، ولی آقای هاشمی ممکن است وارد این میدان شود. ولی در این صورت هم پرونده مهدی هاشمی در دستور کار قرار میگیرد و هم سیدیهایی که به دست ایشان رساندهاند منتشر میشود. و هم حملاتی که هر روز دارد با دوز بیشتری انجام میشود(رجوع به گفتگوی امروز محمد خامنهای شود) شاید برخی بگویند که این به نفع آقای هاشمی و بازسازی چهره ایشان است. شاید مخالفتی با این برداشت نکنم، ولی قضیه از این قرار است که آیا مگر ورود به انتخابات برای تحقق این هدف است؟! یا گفته میشود که رد صلاحیّت آقای خاتمی برای حکومت هزینه دارد. اول این که ابزار حکومت برای مقابله فقط رد صلاحیت نیست. مگر دفعه پیش ایشان رد صلاحیت شد که انصراف داد؟ بعلاوه فقط با هدف به چالش کشیدن انتخابات است که چنین استدلالی پذیرفتنی است در حالی که این استدلال از ابتدا به گونهای است که طرف مقابل را به مبارزه فراانتخاباتی دعوت میکند. نکته دیگری که در پس این ایده میتوان دید، فرار از مسئولیت امروز برای رسیدن به خوشنامی در برابر تاریخ است، در حالی که اگر با این خوشنامیهایِ موهوم مشکل کشورها حل میشد ایران باید تا کنون بارها و بارها مشکلاتش حل شده بود.
ـ برگزاری انتخابات درونگروهی
اگر حکومت بخواهد انتخابات را مهندسی کند به نحوی که هم جناح آقای خاتمی و هم جناح آقای هاشمی و نیز گروه دولت را زخمی کند، و هیچ راهی برای آنان باقی نگذارد، دو حالت برای آن محتمل است که هر دو یک نتیجه دارند. از یک سو ممکن است با چالشی امنیتی و بسیار مهم مواجه شود. حتی رد کردن نامزد خاص دولت در کنار معترض بودن اصلاحطلبان، میتواند وضعیت بالقوه خطرناکی را از هر دو سو برای حکومت ایجاد کند. برای حکومت مبارزه در چند جبهه داخلی و خارجی با وضعیت فعلی عملی عاقلانه نیست. از سوی دیگر ممکن است منتقدین (اعم از اصلاحطلبان و هاشمی و طرفداران دولت) به هر دلیل اعتراض نکنند و از این نظر حکومت را با چالشی امنیتی مواجه نکنند، در این صورت باز هم مشکل حکومت حل نخواهد شد. زیرا حکومت میتواند با همین نامزدهای فعلی مثل حداد عادل و ولایتی و متکی و فلاحیان و امثال آنان انتخاباتی را برگزار کند و حتی 60 درصد مردم هم در آن شرکت کنند و رای دهند، ولی اگر مجلس نهم که با حدود 50 درصد مشارکت مردم تشکیل شد، مشکلی از حکومت را حل کرد چنین انتخاباتی هم میتواند گرهی را از کار فروبسته حکومت باز کند! آیا ندیدند که چگونه صدر و ذیل این مجلس به اضافه قوه قضاییه، به دست رییس دولت یکی شد و آب از آب تکان نخورد؟ چنین وضعی، مثل خوردن مسکن است که درد را کم میکند، ولی آن را درمان نمیکند. نقش براندازانه چنین انتخاباتی از تحریم کامل یا مشارکت حداکثری منتقدان کمتر نیست.
ـ مطلوبترین سناریو
به نظر من مطلوبترین سناریو، تبدیل انتخابات به نوعی از توافق در سطح پالیتی است. یعنی چه؟ اگرچه معتقدم تحولات اصیل احتماعی، از خلال مبارزه مدنی در عرصه اجتماعی و از درون مردم میگذرد، ولی به همان دلایلی که گفتم، در شرایط فعلی ایران، انجام یک انتخابات با معیارهای مناسب به نحوی که به آرامش سیاسی داخلی کمک کند امکانپذیر نیست و جز آنکه تنش را بیشتر و کشور را ضعیفتر میکند نتیجه دیگری در برندارد. لذا بهترین سناریو آن است که به طور ضمنی حکومت، اصولگرایان و منتقدین (آقای خاتمی و هاشمی) نسبت به گزینهای میانه توافق کنند که بتواند تا حدی به وحدت سیاسی و کاهش تنشهای موجود کمک نماید و راه را برای حل مشکل اقتصادی و سیاست خارجی هموار کند. و امیدوار باشند که با بهبود فضای سیاسی، بتوانیم در مسیری حرکت کنیم که در آینده انتخابات هم تا حدی معنادار شود. این طرح از سال گذشته هم زمزمه میشد، ولی شاید عدم استقبال حکومت مانع از اجرای آن شد. گرچه در اجرای این طرح فرد مسأله اصلی نیست، بلکه نوعی تفاهم برای این کار لازم است، ولی شاید آقای ناطق نوری مطرحترین گزینه برای این توافق باشد. امکان تحقق این سناریوی مطلوب به دلایل متعددی زیاد نیست و فرصت برای آن کم است، و به احتمال زیاد حکومت با آن موافقت نمیکند، که در این صورت منتقدین میتوانند توپ مخالفت با آن را به زمین حکومت بیاندازند. در سناریوی مطلوب چیزی به نام انتخابات رقابتی نداریم، یک نوع رأی گیری اجماعی و البته صوری است. ولی مگر کسی قسم خورده که به هر قیمتی وارد بازی انتخاباتی شود، حتی اگر نتواند آن را به سرمنزل مقصود برساند و شرایط اجرای آن آماده نباشد؟
ـ سناریوی کمتر مطلوب
با توجه به احتمال اندک برای تحقق سناریوی مطلوب، پیشنهاد میکنم که اصلاحطلبان یا منتقدین در پی انجام و تحقق انتخابات آزاد، عادلانه و منصفانه نباشند، سعی کنند اگر میتوانند با یک نامزد معمولی و بسیار آرام وارد این برنامهای که نامش انتخابات است شوند، هدف آن در درجه اول کاهش تنشهای سیاسی و سپس بازیابی تشکیلاتی و سازماندهی و حضور سیاسی خودشان، و حتیالمقدور شکلگیری یک دولت به نسبت متعادلتر از میان نامزدهای جناح حاکم باشد، گرچه به نظر من اگر فعال برخورد کنند، خودشان هم کمشانس نیستند و لذا اگر میتوانستند از چند ماه پیش این راه را میرفتند و شانس خود را زیادتر میکردند، در این صورت مطلوبیت این سناریو از قبلی هم بیشتر بود. منتقدین نیازمند آن هستند که افق بلندتری را ببینند و در بازیهایی که دیگران(بیرون از خودشان) برای آنان تدارک دیدهاند وارد نشوند. حضور پرنشاط در یک انتخابات آزاد خیلی جذاب و جالب است، ولی معلوم نیست در ایران فعلی به نتایجی متناسب با کارکردهای شناخته شده برای نهاد انتخابات منجر شود. البته در این راه باید از تعدد نامزدها هم پرهیز کنند تا حداقل اصلاحطلبان به ابتذال و فقر سیاسی معرفی و متهم نشوند.
نکته اساسی این است که در بروز سناریوهای نامطلوب حکومت و منتقدین هر دو دارای مسئولیت هستند، حکومت، هم مسئولیت حقوقی دارد و هم مسئولیت سیاسی. اگر به هر دلیلی به تکالیف قانونی خود عمل نکند مسئولیت حقوقی دارد و اگر هم عمل کند ولی به تبعات سیاسی آن بیتوجه باشد، مسئولیت سیاسی دارد. منتقدین هم، در صورتی که به تبعات سیاسی کارهای خود بیتوجه شوند، نمیتوانند همه مسئولیتها را متوجه وظایف حقوقی دولت و حکومت کنند، در این صورت مسئولیت سیاسی آنها کمتر از مسئولیت دیگران نیست.