تقی شهرام و پیشگویی آینده

علی افشاری
علی افشاری

تقی شهرام یکی از بحث برانگیز ترین افراد تاریخ معاصر ایران است. نام وی با جریان تجدید نظر ایدئولوژیک در سازمان مجاهدین خلق و گذار آن از اسلام به مارکسیسم لنینیسم گره خورده است. تاثیرات و پسامد های آن واقعه جریان ساز دامنه ای به مراتب فراتر از خود سازمان داشت و فضای سیاسی وقت ایران را تحت تاثیر قرار داد. غلط نیست اگر بگوئیم یکی از ستون هایی که باعث برتری یافتن نیرو های سنت گرای مذهبی پس از انقلاب شد، انشعاب خونین در سازمان مجاهدین خلق بود.

اما پیرامون نقش تقی شهرام در آن انشعاب بزرگ نمایی صورت گرفته است. تقلیل تحول ایدئولوژیک در سازمان به اراده شخصی و یا توطئه وی با واقعیت تطبیق نمی کند. طبیعی است شدت ناراحتی و عصبیت در بین هواداران مذهبی از مارکسیست شدن سازمان و فروپاشی امید ها و آرزو های آنان، اذهان را به سمتی بکشاند که به غلط فکر کنند تقی شهرام نفوذی ساواک برای بی اعتبار ساختن سازمان مجاهدین خلق و مذهبی های انقلابی بود.

 گذشت زمان ثابت کرد هیچکدام از این تصورات درست نبود. تقی شهرام واضع و بنیانگذار گرایش سازمان به سمت مارکسیسم نبود بلکه حداکثر در نقش یک کاتالیزور و شتاب بخش در این پروسه عمل نمود. این اتفاق به یکباره و به شکل کودتایی صورت نگرفت بلکه مرحله آخر آن حدود دو سال طول کشید.

اما ریشه آن وجود نظام دو گانه اسلام و مارکسیسم در تعالیم سازمان بود. بنیان گزاران و رهبران اولیه سازمان فوق عمیقا مذهبی بوده و ایدئولوژی خود را اسلام تعریف کرده بودند. آنها سالیان مهم زندگی خود شان را بر روی ارائه چهره ای جدید و تحول خواهانه ای از مذهب شیعه قرار داده بودند. تقی شهرام بر خلاف قول مشهور در زندان مارکسیست نشده بود بلکه در طی سال ‌های ۱۳۵۴-۱۳۵۲ به مارکسیسم لنینیسم معتقد شد. لطف الله میثمی در خاطراتش به قرآن خواندن و حفظ بودن بخشهایی از قرآن توسط تقی شهرام در زندان اوین اشاره می‌کند. (۱)

تقی شهرم در سال ۱۳۵۱ با انتشار مقاله‌ای در نقد خرده بورژوازی در زندان قصر دچار تردید در اسلام شد. وی در این مقاله به بیان خطر‌های دریافت کمک از بازار بر نهضت مبارزات طبقاتی و دفاع از زحمتکشان پرداخت. این زمان را می توان نقطه عزیمت وی به مارکسیسم بشمار آورد.

سازمان در فعالیت هایش توجه اصلی را به مبارزه می داد و مبنای اصلی هویتی اش مبارزه بود. از دید آنها فعالیت های نظری و اعتقادی در اسلام و تلاش هایی که برای شناخت ماهیت اسلام اصیل شود، مایه سست شدن میل به مبارزه می گشت و آنها این تلاش ها را تحت عنوان “ اسلام قاعدین” طرد می کردند. البته آنها از ابتدا قرائت خاص خود شان را از اسلام داشتند که با روایت نهضت آزادی و دکتر علی شریعتی متفاوت بود.

 اما تعریف نظامی که فلسفه آن اسلام و ابزار و روش مبارزاتی اش کمونیسم بود یک دوگانگی را در اذهان بدنه و اعضاء نشاند که در غیاب رهبران اولیه، به رکود کشیده شدن فعالیت های ایدئولوژیک، اشتغال اکثر اوقات سازمان به مبارزات عملی و گرایش به سمت مارکسیسم وقتی با تبلیغات از سطوح بالای سازمان همراه شود ؛ زمینه را برای تجدید نظر ایدئولوژیک هموار می گرداند. بخصوص که در میدان مبارزه مرتب از مفاهیم مارکسیسم لنینیسم بهره گرفته می شود.

 

همچنین از سال ۱۳۵۱ به بعد عضو گیری در سازمان به راحتی صورت می گرفت و دیگر ضوابط سخت گیرانه قبلی رعایت نمی شد.

 در رهبری سازمان پس از اعدام رهبران و کادر های برجسته اولیه خلاء ای بوجود آمد. کشته شدن رضا رضایی، احمد رضایی، کاظم ذوالنوار و محمود شامخی فضای خالی را پدید آورد تا بهمن آرام که فردی عملگرا بود و توانایی وی نه در بحث های نظری بلکه بر مهارت در عملیات نظامی استوار بود تقی شهرام را به کادر رهبری سه نفر ارتقاء دهد.

 البته بنا به نامه ای که از رضا رضایی به جای مانده است در آن مقطع تشکیلات سازمان ضرب سختی خورده بود و آنها از کمی نیروی ورزیده شکایت داشتند و از شاخه برون مرزی خواستند تا افرادی را به داخل بفرستند. بهرام آرام در بیان چرایی این کار گفته است : “.. شهرام کم آدمی نیست. درست است که مغرور است و این را همه می‌دانیم، ولی غرورش زمینه دار است، یعنی پر کار هم هست. مثلاً یک شب می‌نشیند و ۴۰ صفحه می‌نویسد. این غرورش انگیزه‌ای برای حرکت اوست. بهرام می‌گفت: راهی پیش پای من بگذار که چگونه با چنین آدمی برخورد کنیم؟ وسعت اطلاعاتش خیلی زیاد شده‌است. همیشه به‌جای یک قرص سیانور، دو الی سه قرص سیانور در دهانش می‌گذاشت و به سر قرار می‌رفت. که اگر یکی از آنها عمل نکند، قرص‌های دیگر عمل کند… “( ۲)

تقی شهرام دارای مهارت های ویژه ای در امر سازماندهی، مباحث تئوریک و همچنین روش های مبارزاتی بود. بدینترتیب او سریعا در کادر رهبری موقعیت برتر پیدا کرد. تلاش های وی در جا انداختن و بهره برداری از فرصت بازنگری در میاحث آموزشی و تقویت بنیه اعتقادی اعضاء به روند جایگزینی مکتب اعتقادی سازمان شتاب داد.

اکثریت سازمان و حتی بیشتر اعضاء شاخه مجید شریف واقفی اسلام را کنار گذاشته و جذب مارکسیسم شدند. این نشان می دهد که این اتفاق جنبه فردی نداشته است و گرایش اکثریت اعضا ء وقت سازمان را بازتاب می دهد.

البته این رویداد بشکلی که صورت گرفت، محتوم وقطعی نبود. تداوم حیات رهبران قدیمی ممکن بود بتواند جلوی این اتفاق را بگیرد و یا دستکم شکل مناسبی به انشعاب بدهد و سازمان مجاهدین خلق را در شکل مذهبی اش بازسازی نمایند همانطور که پس از آزادی از زندان شاه، جریان مسلمان سازمان این کار را انجام داد و تا به امروز به هویت مذهبی با قرائت خودش وفادار مانده است.

اما بررسی مو شکافانه نشان می دهد که از اصل انشعاب گریزی نبود ولی شدت و نحوه آن می توانست متفاوت با بروز تاریخی اش باشد و جدایی شکل خونین و خصمانه ای به خود نگیرد. ادامه مشی بنیانگزاران در رهبری سازمان می توانست جمع بیشتری از اعضاء وقت سازمان ر ا در هویت مذهبی حفظ کند و نگذارد اکثریت آنها به مارکسیسم بپبوندد.

بزرگترین خطای غیر قابل بخشایش و همیشه محکوم تقی شهرام صدور دستور اعدام و سوزاندن جسد مجید شریف واقفی و صمدیه لباف نژاد و دیگر اعضاء معترض بود. اما در این جنایت وی تنها نبود. بستر اصلی درگیری آنها اعتقاد و یا بی اعتقادی به مذهب نبود اگر چه در منازعه بین آنها نقش داشت.

آنها بر سر نحوه جدایی و بر سمیت شناختن همدیگر به توافق نرسیدند. مجید شریف واقفی که رفتار غیر یکسانی در فعالیت سیاسی اش داشت و اواخر تظاهر به گرایش عرفانی می کرد و در مقاطعی نیز در تداوم مبارزه مسلحانه ایجاد تردید کرده بود. اما آنگونه که شایع است بر سر قرار آخر می خواست پیشنهاد همکاری جداگانه در قالب یک جبهه را بدهد اما گروه تقی شهرام که اکثریت کادر رهبری را در دست داشت دوگانگی ایدئولوژیک و تشکیلاتی را نمی پذیرد و به نحو بی رحمانه ای او را می کشد.

البته پیش از این پاره ای از نافرمانی ها در داخل سازمان و خارج کردن غیر تشکیلاتی اسلحه و مهمات از انبار های سازمان و امتناع از تحویل آنها به بهرام آرام که تخلف سازمانی محسوب می گشت، روابط آنها را تیره و تار ساخته بود.

ولی این قتل درون سازمانی صرفا ناشی از اراده شهرم نبود. تربیت سازمانی و الزامات شیوه سازماندهی مارکسیست لنینیستی  و سانترالیسم دموکراتیک فضا را برای چنین برخوردی مساعد کرده بود.

در مدل سازمان مخفی مارکسیست لنینیستی اگر عضوی از رهبری و یا کسی که اطلاعات زیادی داشت به هر دلیل مسئله دار می شد و یا تمرد می کرد اگر راهی برای اقناع و خنثی سازی وی  ویا مخفی کردن او  پیدا نمی شد  و خطر دست یافتن سیستم امنیتی حکومت به وی وجود داشت حفظ حیات سازمان و نجات جان اعضاء ناگزیر حکم به نابودی فرد مسئله دار شده می داد.

 در این مدل سازماندهی اختیارات رهبری بسیار بالا است و افراد در سلسله مراتب پایین تر باید مطیع باشند و در عمل رابطه مرید و مرادی بین آنها برقرار می گردد. رهبری می تواند ایمان و عقیده بیافریند و شاکله هویت اعضاء را شکل داده و یا دگرگون سازد.

 ایمان به اهداف تشکیلات و مرامنامه عملا به ایمان به رهبری و اطاعت پذیری خدشه نا پذیر به وی ترجمه می گردد. البته اصول ایمنی مربوط کار تشکیلاتی مخفی نیز تقدیس اطاعت پذیری را ترویج می کند. قتل و ترور در برابر حفظ ارزش ها و موجودیت سازمان ارزش نداشت. ارزش هر فرد در فایده ای بود که برای اهداف سازمان دارد و طبیعی بود جان عضوی  که نه تنها دیگر فایده ندارد بلکه موی دماغ شده است فاقد ارزش است و براحتی می شود چون دشمن آن را از بین برد.

 از طرف دیگر سانترالیسم دموکراتیک بدین شکل بود که وقتی تصمیمی از سطح بالا می آمد. سطح پایین تر می توانست بحث کند و انتقاداتش را بگوید اما در نهایت باید تسلیم رای نهایی سطح مافوق می شد.

در جریان تغییر ایدئولوژی سازمان دو نفر از سه نفر ( تقش شهرام و بهرام آرام ) موافق بودند و طبق اصول تشکیلاتی و قاعده سانترالیسم دموکراتیک سازمان مجید شریف واقفی باید تمکین می کرد اما وی اینگونه عمل نکرد و دست به نا فرمانی زد.

در واقع این قاعده سانترالیسم دموکراتیک ایراد داشت و باید حق انشعاب را برای مخالفین برسمیت می شناخت. یا برای تغییر ایدئولوژی و مرامنامه سازمان ساز و کا ر پیچیده تری در نظر می گرفت که اکثریت اعضا سازمان و بخصوص کادر های سطح بالای آن ر ا در تصمیم گیری مشارکت می داد.

راه درست در مواجهه با این مساله راه انداخت مجاهدین مارکسیست که بعد ها نام پیکار به خود گرفت، توسط تقی شهرام و بهرام آرام و سپردن سازمان مجاهدین خلق به شریف واقفی و مجاهدین مسلمان بود. اما آنها مدعی به ارث بردن سابقه سازمان و تداوم آن بودند. اگر چه توانسته بودند اکثریت اعضاء وقت را مافوق این تغییر عقیدتی نمایند اما مرام جدید آنها در تعارض با هویت و تعالیم بنیانگزاران قرار داشت.

موضعی که سازمان پیکار بعد از انقلاب در این خصوص اتخاذ کرد بخوبی شکل فاجعه بار این گذار و راهکار مناسب جلوگیری از آن را مشخص می نماید:

“ادامه فعالیت جریان مذهبی که همچنان بر مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ایران تکیه داشت، تنها با ایجاد شرایط دمکراتیک برای برخورد نظرات و عقاید و سپس مرزبندی و انشعاب حول آن ممکن و میسر می‌گردد، لیکن بسبب‌ گرایشات و مواضع انحرافی عناصری که در آن مقطع در رهبری جریان مارکسیستی قرار گرفته بودند، این گذار در بدترین شکل خود و به‌ صورت انحصار طلبی و توطئه چینی انجام پذیرفت”. (۳)

وجود سابقه شکنجه و قتل در درون سازمان مجاهدین خلق دیگر دلیلی بود که قبح قتل شنیع شریف واقفی را زایل کرده بود. حذف، فرستادن به کار کارگری، تبعید و اعدام راهکار هایی بود که در سازمان برای تصفیه عناصر نا مطلوب، ضعیف، بی بازده  و خائن بکار گرفته می شد. جواد سعیدی اولین قربانی این حرکت در سال ۱۳۵۲ بود که اعدام وی با دستور کادر تمام مسلمان رهبری و با موافقت شریف واقفی انجام شد. وی به نحو فجیعی کشته شد سپس جسدش مثله شده و پس از انتقال به جاده آبعلی سوزانده و در چند نقطه دفن شد.

مرتضی هودشتیان معروف به یوسف، فردی متخصص در رشته الکترونیک بود و در عین حال در مسائل سیاسی و امنیتی نا وارد بود. وی ۱۵ روز در اردوگاه الفتح برای اموزش روش های نبرد پارتیزانی بسر برد. محسن فاضل رئیس گروه پس از کمی صحبت به یوسف مشکوک می شود و می گوید به نظر من این فرد ساواکی است. و دستور شکنجه وی را می دهد او را به صندلی بسته و کابل زدن را شروع می کند تا او را وادار به اعتراف کند. این شکنجه به مدت نصف روز ادامه پیدا می کند. سرانجام یوسف در زیر شکنجه جان می بازد. از داخل در پاسخ به استعلام گروه جواب بر می گردد وی عضو سازمان است اما دیگر دیر شده و او مرده بود.

بعد از ترور شریف واقفی، افراد دیگری چون علی میرزا جعفر علاف، محمد یقینی نیز توسط مجاهدین مارکسیست اعدام شدند و مرگ افرادی چون علی محبی نیز مشکوک به قتل توسط سازمان هستند. بهرام آرام دلایل اعدام محمد یقینی را این چنین بر می شمارد : “انفعال در مبارزه، کوشش برای تجزیه سازمان و به راه انداختن یک جریان در مقابل سازمان در خارج از کشور، کمک به خروج «مصباح» [ حسین باقر زاده] از کشور به رغم اطلاع وی از مخالفت سازمان با این امر و… “

این دلیل به خوبی بنبست موجود در سازمان برای حل دموکراتیک و مسالمت آمیز اختلافات عقیدتی را نشان می دهد.

تقی شهرام در اواخر زمان حکومت شاه از آمریکا به ایران برگشت. وی در زمانی که قرار بود از ایران خارج شود به صورت تصادفی در یکی از خیابان های تهران توسط نزدیکان احمد احمد از اعضاء سابق سازمان و مخالفان تقی شهرام شناسایی و با اطلاع وی توسط کمیته منطقه در تیر ماه ۱۳۵۸دستگیر می‌گردد.

تقی شهرام مدعی است احمد احمد به دلیل همکار ی با ساواک از سازمان تصفیه شده و در آن ایام در بین نیروهای انقلابی فرد منفوری بود. اما خود وی مارکسیست شدن سازمان و از همه مهم‌تر جدا شدن همسرش فاطمه فرتوک‌زاده به دلیل اختلافات در سازمان را دلیل جدایی بیان می‌دارد و مدعی است که بعدا به جمعیت موتلفه پیوسته است.

در سال ۱۳۸۹ تراب حق‌شناس دست نوشت‌هایی را منتشر کرد که مربوط به خاطرات زندان تقی شهرام در جمهوری اسلامی است. (۴) او در حدود ۱۳ ماه در زندان بسر برد و در ‌‌نهایت در دادگاهی که عبدالمجید معادیخواه قاضی‌اش بود حکم اعدام دریافت نمود. برخی از زندانیانی که در ان دوران همزمان با وی در حبس بودند می‌گویند او خیلی محکم به سمت جوخه رفت و در زمان تیر باران فریاد می‌زد درود بر خلق (۵).

او پیشنهاد مصاحبه تلویزیونی بر علیه سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی را نپذیرفت. اگر چه بشدت روی آنان موضع داشت و آنها را “اپورتونیست چپ” لقب می داد و سازمان مجاهدین خلق نیز وی را رهبر اپورتونیست های چپ نما می نامید.

دستگاه قضایی جمهوری اسلامی صلاحیت برای رسیدگی به پرونده وی و اعدام های درونی سازمان مجاهدین خلق در پیش از انقلاب را نداشت. مرجع صالح و مشروع برای رسیدگی به جنایتی که وی مرتکب شده بود و البته در آن تنها نبود اعضاء قدیمی سازمان مجاهدین خلق تا مقطع ۱۳۵۴ بودند.

دست نوشته های وی شامل نکات جالبی است از فقدان عدالت در دادگاه های اول انقلاب و به هم ریختگی و نبود ضوابط قانونی و اعمال خود سرانه نیرو های وابسته به حاکمیت. جالب آنجا ست وی علی رغم دسترسی خیلی محدودی که به اطلاعات دارد اما از فرصت های بدست آورده برای تحلیل دقیق و تفصیلی تحولات و رقابت های داخل حکومت می پردازد.

او اگر چه در آن مقطع موضع تند و براندازانه داشت اما به دقت نتایج انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی و ترکیب راه یافتگان را تحلیل می کند. روش او بر خلاق گرایش غالب در نیروهای برانداز است که برخوردی کل گرایانه با حکومت دارند و از تعقیب و بررسی تفصیلی دسته بندی های داخل جناح های حکومتی خودداری می کنند و ارزشی برای این کار قائل نیستند.

ولی تقی شهرام اینگونه عمل نکرده است. به نظر می رسد او متعلق به ان دسته از کنشگران سیاسی است که علی رغم مخالفت با کلیت نظام سیاسی اما به دقت تحولات درونی آن را بررسی می نمایند و این کار را امری ضروری برای موفقیت در مبارزه بشمار می آورند.

تقی شهرام چند پیشگویی مهم نیز دارد که بعدا بوقوع پیوستند. وی در نوشته ها تحلیل می کند که جمهوری اسلامی همه مخالفین اعم از رادیکال و محافظه کار را کنار می زند. حذف نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق حزب توده، فدائیان خلق را پیشبینی می کند و تاکید دارد که حکومت با نهایت خشونت این کار را انجام خواهد داد و مستقل از واکنش گروه های مخالف آنها را از صحنه بیرون می راند. او همچنین تحلیل می کند که وقوع جنگ بین ایران و عراق اجتناب نا پذیر است.

روشن شدن تمامی زوایای انشعاب تاریخی سازمان مجاهدین خلق از منظر تحلیلی  و مبتنی بر واقعیت و بدور از درگیری هایی که طرفین ماجرا داشته اند کمک شایان توجهی به مستند شدن فصل مهمی از تاریخ معاصر کشور است. پرداختن به زندگی سیاسی تقی شهرام یکی از نقاط مهم این روند است.

 

منابع :

1-      خاطرات لطف الله میثمی، جلد نخست ص۳۳۶

2-      خاطرات لطف الله میثمی، جلد نخست ص۴۰۵

3-      کتاب تغییر و تحولات سازمان پیکار، ص ۲۰

4-      محمد تقی شهرام، دفتر های زندان، یادداشت ها و تاملات در زندان های جمهوری اسلامی

5-      khateratezendan. blogspot. com/2002/11/blog-post_18. html