پیچ آخره، صلوات بفرست!

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

فرض کنید در همین مملکت امام زمان، حداقل پانصد هزار نفر، بدون اغراق و بدون کم و زیاد مشغول حفظ حجاب هستند. از آنهایی که برای حجاب تبلیغ می کنند، تا آنهایی که در خیابان تذکر می دهند، تا آنها که فروشگاههای لباس را کنترل می کنند، تا کمیته اماکن که کارش کنترل حجاب در اماکن است، تا خیلی از زنانی که بخاطر مسائل کاری شان و یا بخاطر اینکه مجبورند حجاب می گذارند، تا آنها که روسری و مقنعه و چادر تولید می کنند، و از طرف دیگر کسانی که با این موضوع مبارزه می کنند، زنانی که طرفدار حجاب اختیاری هستند و حالا در زندانند یا بارها کتک خورده اند، یا در این مورد کتاب نوشته اند، تا آنهایی که با فوتوشاپ مشغول حفظ بیضه اسلام هستند که بی حجاب ها به آن لگد نزنند و الی آخر، حداقل پانصد هزار نفر می شوند اگر نگویم دو سه میلیون یا حتی بیشتر.

یعنی گروهی به اندازه جمعیت تمام دبی یا جمعیت کشور کومور یا جمعیت کل کشور لوکزامبورگ یا نصف جمعیت کشور بحرین، کارشان این است که حجاب را حفظ کنند. فکر کنید اگر همین جمعیت از سی سال قبل تا به حال، روزی یک سطل از خاک کوه دماوند را با پای پیاده یک کیلومتر آن طرف تر می بردند، قطعا قله دماوند الآن چهار پنج سالی بود که جابجا شده بود. البته من قصدم ایراد گرفتن به محل قله دماوند نیست، مطمئنم که جای آن خیلی هم خوب است. اما به این فکر کنید که نیم میلیون نفر سی سال است که دارند توی کله 75 میلیون نفر فرو می کنند که حجاب خیلی چیز خوبی است، و این موضوع به این سادگی توی کله آنها نمی رود که نمی رود. براساس گزارش آقای احمدی مقدم در مورد طرح امنیت اجتماعی که به تصویب آقای احمدی نژاد هم رسیده بود، چهار سال قبل در طول یک سال یک و نیم میلیون زن از سوی نیروی انتظامی تذکر گرفتند و خیلی ها یک شب یا چند شب بازداشت بودند تا حجاب شان را درست کنند. و از قضای روزگار، مطمئنا از هر ده نفری که تذکر می گرفتند، هشت یا نه نفرشان در ایران بعد از انقلاب به دنیا آمده اند و اصولا نمی دانند جامعه ایرانی بدون حجاب چه شکلی است.

بابا جان، من می گم نره، شما هی می خواهی بدوشی، آخرش هم می بینی هیچ چیزی برای دوشیدن نیست، می گوئی “ممه را لولو برد”. جالب این است که هر چه در این سی سال تلاش شده، هر روز حجاب خانم ها نازک تر و کوچک تر می شود، می گوئید نه، مقایسه کنید با سال 60 تا 70 که جامعه ایران جدیدالاسلام شده بود و کشف تازه کرده بود. اینها را گفتم که توجه کنید به این برادر عصبانی که چشمهایش یک متر جلوتر از خودش حرکت می کند، یعنی حضرت حجت الاسلام احمد خاتمی که در نماز جمعه هفته گذشته گفت “ برای حل مشکل حجاب باید خون های پاکی ریخته شود.”

خیلی فکر کردم و نفهمیدم منظور ایشان از خونهای پاک چیست. آیا مثلا باید گاو و گوسفند قربانی کنیم تا همه زنان چادر سرشان بگذارند؟ البته می فهمم باید خونهای زیادی ریخته شود یعنی چه. این کار بطور طبیعی در کشور ما انجام می شود، ولی تاکید بر پاک بودن این خونها نمی دانم چه معنی دارد؟ ساده ترین معنی اش این است که باید تعدادی از آدمهای پاک که لابد خونهای پاک دارند، در این راه بمیرند تا مشکل حجاب حل شود. خب؟ یعنی چکار باید بکنیم؟ یعنی دعوا بشود و کسانی که خون ناپاک دارند، بزنند کسانی که خون پاک دارند را بکشند تا زنها چادر سرشان بگذارند؟ خوب، اگر آنهایی که طرفدار حجاب هستند و خون پاک دارند کشته شوند که دیگر همین چهار تا و نصفی خانم چادری هم باقی نمی مانند؟ من که نمی فهمم این برادر چشمورقلنبیده حرف حسابش چیست.

 

پیچ آخر، دیگه دیریدی!

داستان راننده کامیونی است که پشتکار خاصی در عملیاتی کردن پروژه هایش داشت و همیشه هم کارهایش را بموقع نمی کرد، به همین خاطر دائم به کارهای عقب افتاده اش می رسید. وسط بیابان جوان برومندی را سوار کرد و به او گفت هر کاری دلت می خواهد بکن، سیگار بکش، چایی بخور، منتهی اینجا هم مثل مسجد می ماند، جای هر کاری نیست. جوان وسط راه یک نامه نوشت برای جرج بوش و سروصدای آن درآمد، راننده گفت “ تو بودی؟” گفت “ نه بخدا، من نبودم” مدتی گذشت و مسافر مذکور هی با موبایلش با این و آن حرف زد و وزیرش را عوض کرد و بالاخره بعد از چند بار که دائم برایش اس ام اس می آمد و صدای مشکوکی می داد، راننده ماشین را کنار زد و گفت: این دیگه صدای تو بود، دیگه …..”

بالاخره هر جور که نگاه کنیم، راه پیچ دارد، پیچ هم تکان دهنده است، آدم هم تکان بخورد، یک دفعه صدایی ممکن است بیاید، از این گذشته این راننده این کاره است، قبلا دو سه نفر را وسط جاده پیاده کرده و آنها را لطمه دیده و آسیب خورده اطراف کهریزک رها کرده، طبیعی است که وقتی روز اول ورود مسافر را به ماشینش تبریک می گوید، لابد می داند که سر پیچ فلان سروصدای رایحه خوش خدمت طرف درمی آید. می گوئی نه، گذشته اش را نگاه کن. حالا این که مسافر محترم برسد به اطراف کرمانشاه و سخنرانی بکند و بگوید این دیگر پیچ آخر است که نمی شود. احمدی نژاد گفت “ دوران ما آخرین پیچ تاریخ است.”

البته اعتماد به نفس چیز خوبی است، این که آمارهای اقتصادی نشان بدهد اقتصاد ایران در رتبه مثلا 76 جهان است و من بگویم اقتصاد ما اولین اقتصاد جهان است، یا اینکه جرات نداشته باشم پا به خیابان بگذارم و بگویم 25 میلیون رای دارم، یا اینکه نه خانی آمده باشد و نه خانی رفته باشد و بگویم ایران هسته ای شده و یک دختر شانزده ساله این کار را کرده، یا مثلا با رئیس جمهور کومور و بالی آب هویج بستنی خورده باشم و بگویم که رهبران جهان زنبیل شان را گذاشتند و نوبت گرفتند تا ما به آنها راه حل نشان بدهیم، بعد موقع سخنرانی در سازمان ملل صد تا صندلی خالی زارزار به حال طرف گریه کنند، یا بگویم اسرائیل را محو می کنیم و دو سال بعد مصر و تونس محو بشوند، یا بگویم آمریکا نابود می شود، ولی آمریکا سرومر و گنده سر جای خودش نشسته باشد، یا بگویم که کاری که من کردم، از کاری که مصدق کرد بزرگتر است( ایران هم در اثر این اقدام هسته ای شده و الآن نیروگاهها دارند برق تولید می کنند. حداقل فیش برق که معلوم است) یا بگویم که همه پیامبران الهی آرزو داشتند در این دوران دولت من زندگی می کردند، به نظرم یک کمی آدم زیادی توی آینه نگاه کند و دیگران را نبیند، همین طوری می شود. فعلا که ما منتظریم ماشین از پیچ رد بشود و ببینیم بقول لات ها آخر کار کت تن کیه؟

 

مجسمه حافظ اسد، صندلی بشار اسد

به نظرم انقلاب های عربی که حالا دیگر دارد به انقلاب های ضد دیکتاتوری تبدیل می شود، و در کشوری مثل جمهوری آذربایجان هم که مردمش نه مسلمانند و نه ضدآمریکایی، نشانه هایش دیده شده، عملا دارد به سه شکل پیش می رود. کشورهایی که رهبری شان غربی است، فورا عقب می نشینند و اصلاحات می کنند و اکثرا به خواسته های مردم تن می دهند. آنهایی که استبدادی هستند و مستقل هستند، مثل سوریه و لیبی و ایران، مخالفان شان را طرفدار خارجی می خوانند، و می کشند و می زنند و کم کم در سوریه و لبنان قضیه به جنگ تبدیل می شود. حالا جمهوری اسلامی مانده این وسط چه کند، اگر بخواهد بر اساس خواسته های سیاسی حکومت رفتار کند، باید برود کمک بشار اسد و معمر قذافی، اگر بخواهد شعار بدهد هم عملا علیه خودش شعار داده. فعلا از بیرون چماق سوریه و بحرین بالای سر حکومت است و از داخل دعوای رئیس جمهور و رهبر. دیلی تلگراف هم نوشته که دادگاه بین المللی بشار اسد را به اتهام کشتن مردم خودش احضار کرده. این جوری گیر بدهند، بعید نیست پس فردا یک حکم هم برای خامنه ای و احمدی نژاد صادر کنند.

جالب است! در تمام کشورهای منطقه اولین کشوری که جریان اصلاحات حتی جدی تر از ایران در آن شروع شد، سوریه بود. 99 نماینده مجلس و تعدادی روشنفکران و روزنامه نگاران خواستار فضای بازی سیاسی شدند. این زمانی بود که حافظ اسد تازه مرده بود و بشاراسد تازه برگشته بود و اصلا خود بشار اسد در ابتدا با بازکردن اینترنت فضا را بازکرد. منتهی انگار مجسمه حافظ اسد بالای سرش است و نشستن روی صندلی دیکتاتور او را هم دیکتاتور کرده. امروز که “ درعا” شلوغ بود و تانک ها حمله کردند به ملت. فکر کنم اگر سوریه سقوط کند، کلک حزب الله و حماس هم کنده است.

 

دروغگو دروغگو، رشد اقتصادی ات کو؟

می گیم: واسه چی آزادی مونو می گیرین؟ می گن: بخاطر اسلام.

می گیم: برای چی علمای اسلام رو محاصره و زندانی می کنین؟ می گن: برای مبارزه با فتنه آمریکایی.

می گیم: برای چی خودتون زور می زنین با آمریکا رابطه برقرار کنین؟ می گن: برای فعال شدن سیاست خارجی.

می گیم: برای چی سفرای به درد بخور رو اخراج کردین؟ می گن: بخاطر اینکه عامل انگلیس و فرانسه بودن.

می گیم: پس برای چی به ملوانان نظامی انگلیس کت شلوار دادین و بعد از ملاقات با رئیس جمهور الکی آزادشون کردین؟ می گن: بخاطر ایجاد تصویر خوبی از ایران.

می گیم: پس چرا سنگسار می کنین و اعدام می کنین و چهره بدی از ایران نشون می دین؟ می گن: بخاطر اینکه قاضی باید قانون رو اجرا کنه.

می گیم: پس چرا قاضی مرتضوی که قانونا محکوم شده مجازات نمی شه؟ می گن: بخاطر حفظ اقتدار کشور.

می گیم: پس اگر می خواین کشور اقتدار داشته باشه، چرا مخالفان تون رو نمی گذارید قانونا تظاهرات کنن؟ می گن: چون هرج و مرج می شه.

می گیم: اگر می خواهید هرج و مرج نشه، پس چرا طرح یارانه ها رو اجرا کردید که خودش عامل هرج و مرجه؟ می گن: برای اینکه کشور رشد و پیشرفت داشته باشه.

می گیم: اگر می خواین کشور پیشرفت داشته باشه، پس چرا شاخص های پیشرفت دائما پائین می آد؟

احمد توکلی یار سابق احمدی نژاد، اعلام کرد که دولت احمدی نژاد دروغ می گوید، میزان بیکاری ده درصد نیست بلکه 14 درصد است و رشد اقتصادی هم به صفر رسیده است. من که هر کاری می کنم نمی توانم بفهمم که این دولت و این حکومت چه چیزی را فدای چه چیز دیگری می کند؟ گاهی اوقات از اینکه عده ای فکر می کنند که رفتارهای رهبر یا رئیس جمهور ناشی از برنامه و طرحی است، خنده ام می گیرد. به نظرم آنها اکثرا در جوامعی زندگی می کنند که نظم منطقی و عقلانی وجود دارد و تصور فضای زندگی غیر عقلانی را نمی توانند بکنند. به این سووال جواب دهید، اگر فرض کنیم احمدی نژاد از روزی که آمد تا امروز هیچ برنامه ای نداشت و خامنه ای هم هیچ دید خاصی در مورد او نداشت، و در این شش سال هیچ شعوری بر هیچ چیزی حاکم نبود، چه اتفاقی می افتاد؟ مطمئنم همین اتفاقی می افتاد که افتاد، شما 400 میلیارد دلار را بدهید به یک بلیط فروش سینما، به او بگوئید این کشور را اداره کن، هر کاری هم بکنی ما از تو حمایت می کنیم. آقای بلیت فروش هر کاری بکند، کشور بدتر از این نمی شود که از نظر سیاست خارجی در معرض خطر از همه سو باشد، از نظر سیاست داخلی در آستانه جنگ داخلی و شورش های گرسنگان و یک جنبش خفه شده دموکراسی باشد، از نظر اجتماعی فساد و فحشا و فقر و اعتیاد و جرایم اقتصادی بیداد کند و از نظر اقتصادی همه شاخص های اقتصادی رو به پائین حرکت کند.