گرین کارت و ردلاین

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

قربانش بروم یک حرف های شیرینی می زند که گاهی از بس شیرین است می پرد ته گلوی آدم و نزدیک است که آدم را خفه کند. این آقای سید محمد خاتمی را می گویم که گفت “این دموکراسی چیزی نیست که انقلاب ما می خواست؟” به نظرم آقای خاتمی جان موقع نظر دادن بعضی نکات را در نظر نگرفته.

اول: انقلاب ما، یعنی همان انقلاب اسلامی اصلا دموکراسی نمی خواست.

دوم: هیچ مدرکی را نمی شود نشان داد که یک نفر که نقش مهم در رهبری انقلاب داشته باشد یا جمعیت مردم دور از جان، دور از جان، گفته باشند ما دموکراسی می خواهیم.

سوم: عبارت “این دموکراسی” چیزی نیست که انقلاب ما می خواست. احتمالا درباره یک دموکراسی موجود حرف می زند. مگر دموکراسی وجود دارد که با “این” اشاره نزدیک از آن نام برده می شود. حالا می شود گفت مثلا زمان خود آقای خاتمی یک دموکراسی تا حدی وجود داشت، ولی برای اشاره به آن باید بگوئیم “آن دموکراسی” و عبارت این دموکراسی در اینجا غلط است.

چهارم: “انقلاب ما” یعنی چی؟ تقریبا 12368 تعریف از انقلاب وجود دارد که هیچ کدام به هم ربط ندارد. حتی “انقلاب ما” یعنی “انقلاب خاتمی” هم باید تعریف بشود که آیا منظور از انقلاب خاتمی در سال 76 است، انقلاب خاتمی در سال 66 است یا انقلاب خاتمی در سال 86؟ کلا فکر کنم بهتر است سر یک چیز مشخص تری مثل “اقتصاد جهان در بیست سال بعد” یا شیوه پخت باقلاقاتق حرف بزنیم که یک چیزهای مشترک اولیه برای حرف زدن داشته باشیم.

 

نیاز دارند که چی بشوند؟

این آقای محسن غرویان که نماینده آقای نامبروان در یک جای مهمی است، گفته است “کشورهای اسلامی به روحانیون ایران نیاز دارند.” باعث بسی مسرت و خوشحالی است. من به عنوان یک ایرانی غیور، حاضرم همه روحانیون ایرانی را دو دستی تقدیم کنم به کشورهای اسلامی. همه اش مال شما، بده بره که تا حالا هم دیر شده. من معتقدم اصولا این راه یکی از بهترین راههای رسیدن به دموکراسی در همه جهان است. الآن مشکل مهم کشورهای اسلامی این است که این ملت های لامصب مسلمان، بخش اعظم شان اهل دین و خدا و پیغمبر هستند، اگر روحانیون ایران را صادر کنیم به کشورهای اسلامی، تمام تفکرات دینی شان از بین می رود، می شوند مثل مسلمان های ایرانی که فاصله شان با دموکراسی و آزادی خیلی کمتر از اکثر کشورهای اسلامی است، ما هم با صدور اینها یک نفس نسبتا راحتی می کشیم. البته آنهایی که استریپ تیز کردند و خلع لباس شدند را برای خودمان نگه داریم، توی آنها گاهی جنس خوب زیاد پیدا می شود.

 

نگرانی بیهوده

من نمی دانم این دشمنان ما این همه احمق هستند، چرا همه اش ما شکست می خوریم؟ حداقل یک کاری بکنند که  اگر آنها هفت بار پیروز می شوند، ما هم دوبار پیروز بشویم. این جوری آدم عقده ای می شود. حجت الاسلام مصطفی باقری بنابی امام جمعه بناب که هفت بار تا تهران آمده و چند بار دشمنان داخلی را از نزدیک دیده است و سه بار هم به سوریه و حج رفته و تعدادی از دشمنان کشور را با دوربین دیده و چند بار هم فیلمهایشان را با دقت نگاه کرده، در حالی که چشمهایش مثل احمد خاتمی ورقلمبیده بود از نگرانی وسط میکروفون، اعلام کرد: “دشمنان نگران محبوبیت جهانی خامنه ای هستند.” من واقعا این نگرانی را درک می کنم ولی به نظرم یک کسی در همان بناب از طرف من برود سراغ حاج آقا و بگوید زیاد نگران نباشند، نه برای قلب خودشان خوب است، نه فایده ای دارد. همین آقای خامنه ای که محبوبیت اش نگرانی عظیمی در بناب ایجاد کرده است، سه سال پیش گفته بود “دشمنان نگران محبوبیت رئیس جمهور عزیز ما هستند.”- منظور آقای خامنه ای آن موقع آقای احمدی نژاد بود که واقعا محبوبیت اش هم دشمنان را نگران کرده بود، هم دوستان را. بالاخره هم امسال آقای احمدی نژاد رفت به نیویورک و انگار که رفته پارک چیتگر، نه کسی فهمید که رفته، نه کسی فهمید آمده. فقط نمایندگان کشورها که عادت کردند وقتی او حرف می زند صندلی را ترک کنند و بروند قهوه بخورند، از سالن بیرون رفتند. نه نیویورک خبری بود، نه ونزوئلا نه سودان رفت و نه موریتانی. الآن برای رفتن به ارادان هم باید پاسپورت و گذرنامه داشته باشد. به نظرم دشمنان باید بدانند که محبوبیت آقای خامنه ای اصلا جای نگرانی ندارد. ایشان حتی اگر مایکل جکسون هم در روحش حلول کرده بود و قبله دوعالم شده بود، با دو ماه حرف زدن و نظر دادن محبوبیت اش را از دست می داد، حالا که از این خبرها نیست. بقول آقای مصباح آقای خامنه ای را اطرافیان خودش هم درک نمی کنند، چه برسد به اطرافیان بقیه.

 

گرین کارت، رد لاین

اصولا در چنین شرایطی برای مسوولان کشور داشتن ویزای یک ساله، تابعیت یک کشور دیگر، گرین کارت آمریکا یا چیزهایی شبیه این لازم است. بالاخره می بینی یکی به زور سه میلیارد پول تپاند توی جیب آدم، تا بیاید ثابت کند جهرمی بود و من نبودم، مامانش می رود پیش مادر آقای پالیزدار، بالاخره آدم به وین برود خیلی بهتر است تا به اوین برود، یا اگر برود تورنتو خیلی بهتر است که برود کهریزک نوشابه خنک بخورد. ظاهرا آقای عماد افروغ اعلام کرده که آقای مجتبی آقا تهرانی دبیر کل جبهه پایداری گرین کارت آمریکا دارد و به همین دلیل هم دولت از چند روز قبل دریافت گرین کارت و شرکت در لاتاری را خلاف اعلام کرد. اصلا آدم وقتی یک کار خلاف باشد بیشتر به او حال می دهد، بخصوص وقتی معلم اخلاق هم باشد. اصولا پایداری در آمریکا خیلی مزه می دهد.

 

یا ابالفرز، می خوان بزنن

این مجلس شورای اسلامی خیلی ترسناک است، واقعا آدم می ترسد، مثلا همین که امروز تهدید می کنند که ما از رئیس جمهور سووال می کنیم بعد دو روز بعدش می گویند نه، ما نبودیم، اصلا کسی سووالی نداشت. بعد هی با انگشت شان مطهری را نشان می دهند. بیچاره مطهری که وسط این همه آدم اهل قامت و استقامت، به عنوان مظهر استعفا شناخته شده است. آقای محمد دهقان، عضو هیئت رئیسه مجلس گفت: “احتمال برخورد سخت با تیم احمدی نژاد” وجود دارد. من خیلی ترسیدم، یک دفعه خیلی سخت می زنند زلزله ای سونامی ای سیلی چیزی راه نیافتد. این مجلس وقتی می زند خیلی بد می زند، تا حالا نخواسته، وگرنه زده بود فکش را پیاده کرده بود.

 

نعمت خامنه ای

معمولا فیلسوفان بزرگ سیاستمداران خوبی نیستند. پشت هر سیاست فاشیستی را اگر نگاه کنید، یک فیلسوف بزرگ قرار دارد، الزامی ندارد که آن فیلسوف حتما خودش هم فاشیست باشد، اگرچه فیلسوفان عزیز به دلیل اینکه فکر می کنند اکثریت مردم “گاو” یا حداکثر “گوسفند” هستند، بهترین گزینه شان برای حکومت فضیلت، نظام استبدادی است. مثلا پشت سر استالین فیلسوفانی مثل مارکس و انگلس بودند، پشت سر هیتلر تفکر انسان برتر رایج در فلسفه آلمانی بود، پشت سر اسلامگرایی دهها فیلسوف و عالم کلامی هستند، پشت سر حکومت های امپریالیستی که خیلی اوقات از استبداد جانبداری می کردند، فیلسوفان اجتماعی مثل روستو و دیگران بودند و خلاصه اگر کنیم کمتر حکومت استبدادی را می بینیم که پشت سرش یک فلسفه جدی نباشد. تقریبا برخلاف تصور عمومی مصباح یزدی اصلا آدم کم عقلی در حوزه های فکری نیست، اتفاقا خیلی هم آدم باعقلی است، منتهی معتقد به این فلسفه است که عقل چیز مزخرفی است. یعنی موجودی است که با تفکر عمیق به این نتیجه رسیده که تفکر چیز نامربوطی است. گاهی یک حرف هایی می زند که آدم نباید سرش را بزند به دیوار، وگرنه حسابی زخمی می شود. مثلا همین دو سه روز قبل گفته است “بسیاری توان درک نعمت خامنه ای را ندارند.” این جمله نشان می دهد که واقعا مصباح آدم باشعوری است. البته این اولین بار نیست که ما نبوغ مصباح را می بینیم، بارها گفته است که “خامنه ای را حتی بزرگان حکومت هم قبول ندارند” و گفته است “هیچ کس در حکومت به ولایت اعتقاد ندارد” و مواردی از این دست که نشان می دهد، بیخودی یک عمر درس نخوانده. واقعا مصباح درست می گوید که مردم توان درک خامنه ای راندارند. به نظرم یک آدم برای اینکه کسی را درک کند، باید یکی از حالات زیر وجود داشته باشد:

 

اول: آن آدم رفتارش قابل درک باشد.

دوم: آن آدم مجموعه کارهایش به هم مربوط باشد.

سوم: رفتارهای آن آدم امتداد قابل قبولی داشته باشد.

چهارم: آن آدم باید علیه طبیعت و منافع و موجودیت خودش عمل نکند.

 

مثلا فرض کنید که آدمی صبح یک حرف می زند و عصر یک حرف دیگر مخالف با حرف قبلی، امروز با کسی دوست بسیار نزدیک است، فردا می شود دشمن بسیار دور، کارهایی می کند که به زیان خودش است. مثلا بطور مرتب سرش را به یک دیوار می زند، خودش را پرت می کند توی دره و فریاد می زند “کی منو انداخت این تو” با همه دشمنی می کند و از این که دشمن دارد ناراحت می شود. طبیعی است که انسان عاقل و معقول نمی تواند چنین موجودی را درک کند. یا باید دنبالش برود و هر کاری او می کند، این هم انجام دهد، که این احتیاج به درک ندارد، چشم می بیند و پا می رود، یا اینکه کارهای خوبش را تائید و کارهای بدش را تکذیب می کند. در این حالت هم می شود منتقد و طبیعتا دشمن. البته آقای مصباح یزدی در مورد نعمت خامنه ای حرف زده، من نمی دانم منظور از نعمت خامنه ای همان علی خامنه ای است؟ یا یک نعمت دیگر است؟ ما که آقای علی خامنه ای را درک نمی کنیم، شاید اگر این نعمت خامنه ای را ببینیم بتوانیم او را درک کنیم.