عباس میلانی، نویسنده، استاد تاریخ و مدیر مرکز مطالعات ایران در دانشگاه استنافورد در مصاحبه با روز میگوید رابطه ایران و آمریکا در دوران حسن روحانی بستگی به شرایط داخلی و تصمیم جناحی دارد که به گمان وی “بازنده” انتخابات بودهاند. به گفته این استاد دانشگاه رابطه دو کشور تنها در شرایطی بهبود خواهد یافت، که حاکمیت زیر بیرق رئیس جمهور جدید عقب نشینی کند.
آقای میلانی پیش بینی میکند جمهوری اسلامی در مورد مساله هستهای ناچاراهمان برنامهای را خواهد پذیرفت که اگر چهار سال پیش حاضر به پذیرفتن آن میشد، میتوانست مانع از” تحمیل مشقت های چهار سال اخیر” مردم ایران شود.
با انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور ایران بسیاری از ناظران سیاسی این انتظار را مطرح کردند که در دوران وی سیاست خارجه کشورو به ویژه رابطه با آمریکا و مساله هسته ای دستخوش تغییراتی خواهد شد. این گمانهها زمانی تقویت شد که شماری از نمایندگان کنگره آمریکا از رئیس جمهور این کشور خواستند به انتخاب روحانی به عنوان فرصتی برای حل مساله هستهای نگاه کند.
روحانی وعده داده بود که برای حل مسئله هستهای ایران و کاهش تحریمهای بین المللی تلاش خواهد کرد.البته آیت الله علی خامنهای، رهبرجمهوری اسلامی اخیرا گفته در مورد مذاکره مستقیم با آمریکا خوشبین نیست، اما لزوما با آن مخالفت هم نمی کند. عباس میلانی این اظهار نظر آقای خامنهای را یک “چرخش” در خصوص رابطه با آمریکا ارزیابی می کند.
مصاحبه با دکتر میلانی در پی می آید.
بگذارید از اینجا شروع کنیم، با انتخاب آقای روحانی باید منتظر چشمانداز جدیدی از رابطه ایران و آمریکا بود؟
من فکر میکنم این رابطه بستگی به شرایط داخلی و سیاستهایی خواهد داشت که برخی از جناحهای بازنده در انتخابات، برخواهند گزید. آقای خامنهای و هواداران وی در سپاه در آغاز سعی کردند به قول خودشان انتخابات را مهندسی کنند، بعد متوجه شدند که نمیشود و تصمیم گرفتند اجازه دهند رای مردم خوانده شود. حالا پس از پیروزی روحانی و بعد از آنکه به گمانشان تشنج و التهاب و بیرغبتی در کشور کمی فروکش کرده، دارند سعی میکنند سیاستهای هشت سال اخیرشان را به نوعی از سر بگیرند یا حداقل وانمود کنند که شکست نخوردهاند. اگر همین مسیر را ادامه دهند به نظر من تغییر چندانی صورت نخواهد گرفت، اما اگر بگذارند آقای روحانی به وعدههایی که داده عمل کند، میشود پیشبینی کرد که تغییراتی در روابط ایجاد شود.
یعنی شما فکر می کنید در یک شرایط خوشبینانه نهاد ریاست جمهوری میتواند در چنین رابطهای ایفای نقش کند؟
من فکر نمیکنم نهاد ریاست جمهوری فیالنفسه بتواند در سیاست ایران تغییر ایجاد کند، اما فکر میکنم نارضایتی روزافزون مردم، فشاری که از پایین و از طرف آنها وجود دارد، شکاف هیات حاکمه، چه میان جناحهای درون حکومتی و چه میان هاشمی و خامنهای، ممکن است رژیم را ناچار کند در زیر بیرق رئیس جمهور جدید، یک عقبنشینی بکند. در عین حال این امکان هم وجود دارد که جناح شکست خورده، یعنی خامنهای و هوادارانش در سپاه، سعی کنند نتیجه انتخابات را، که به گمان من سیلی به سیاستهای هشت سال اخیر بود، نادیده بگیرند. در چنین شرایطی خواهیم دید که رژیم با بحرانی به گمان من جدی تر از آنچه در ده روز قبل از انتخابات با آن روبرو شد، مواجه میشود.
دولت آمریکا در دوران احمدی نژاد تمایل چندانی به مخاطب قرار دادن وی در مورد رابطه با ایران نداشت، اما بعد از انتخابات اخیر و پیروزی آقای روحانی دیدیم که شماری از سناتورها و نمایندههای کنگره از اوباما خواستند از فرصت به وجود آمده استفاده کند. به نظر شما نگاه دولت آمریکا به نتایج انتخابات ایران به چه صورتی خواهد بود؟
آنها به گمان من همین واقعیاتی را میبینند و میدیدند که من و شما میدیدیم. در مناظره سوم واضح بود که خطاب اصلی آقای روحانی،متوجه آقای جلیلی نبود. وقتی آقای روحانی با آن شدت و تندی به ورشکستی این سیاستها انتقاد میکرد در واقع انتقادها متوجه آقای خامنهای و کسانی بود که به همراه ایشان سیاستگذاری میکردند. آمریکا هم اینها را میدید و فکر میکرد اگر کسی مانند روحانی با حمایت از طیف وسیعی چون رفسنجانی و خاتمی و بعضی از زندانیان سیاسی و برخی از مخالفان چنین سیاستهایی را طرح می کند، شاید رژیم سر عقل آمده و چارهای جز یک بازاندیشی جدی نخواهد داشت. این باز اندیشی را به نوعی میشود در حرفهای تند آقای خامنهای هم دید. در سخنان اخیر ایشان میبینیم سعی کردند نشان دهند که خط قرمز را عوض کردهاند. پیشتر میگفتند خط قرمز مذاکره با آمریکاست، الان میگویند مذاکره اشکالی ندارد، اما من به آن خوش بین نیستم. این نسبت به گذشته خط قرمز متفاوتی است و همین بلاقوه نشان دهنده یک نوع چرخش است. متاسفانه به نظر نمیرسد که آقای خامنهای بخواهد بپذیرد مسئولیت فاجعه هشت سال گذشته بیش از هر کسی متوجه ایشان و همدلانشان در سپاه است. تا این را نپذیرند نباید توقع ایجاد تغییر داشت. او در تازه ترین سخنانش این انتظار را مطرح کرده که مخالفان و منتقدانشان، آنهایی که چهار سال پیش هشدار دادند که این سیاستها چه بر سر مملکت خواهد آورد، باید بیایند توبه کنند. به جای اینکه اشتباه تحمیل احمدی نژاد بر مردم را بپذیرند و بگویند مان اشتباه کردیم و حاضریم اشتباه را بپذیریم و راه دیگری را دنبال کنیم.
چه انگیزهای برای “چرخش” مورد اشاره شما از سوی آقای خامنهای وجود دارد؟
آقای خامنهای میخواهند این چرخش را انجام دهد و در عین حال هیچ بهایی هم برای خط قرمز هایی که در گذشته کشیده، نپردازد. حالا این موضوع چندان مهم نیست، تاریخ روزی قضاوت خود را خواهد کرد. در حال حاضر او هم میخواهد مذاکره با آمریکا صورت بگیرد، هم میخواهد مذاکره در دست خودش متمرکز باشد و هم میخواهد بگوید که من سیاستم را عوض نکردهام. اینها تضاد دارند. هر کسی که سخنرانیهای قبلی و اخیر او را دنبال کرده باشد، متوجه میشود که تغییری صورت گرفته است. هر کسی که اوضاع ایران را تعقیب کرده باشد میداند تغییر اجتناب ناپذیر است. به نظر من راهی که در هشت سال گذشته بر ایران تحمیل شد کشور را به سوی یک پرتگاه خطرناک نزدیک کرده است.
این مسائل در سطح رسانهها و به صورت علنی هم مطرح است. در هفتههای گذشته نیویورک تایمز از ابراز تمایل ایران به مذاکره مستقیم خبر داده بود که از سوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی تکذیب شد. در مورد این گفتگوهای پشت پرده چه میتوان گفت؟
من دوباره بر اساس آنچه در گذشته مشاهده کردهام باید بگویم این بخشی از رسم بازی هیات حاکم ایران، بخصوص در بیست سال اخیر است. در گذشته هم اینطور بوده. اگر یادتان باشد در عین مذاکره با آمریکا و در عین دریافت اسلحه از اسرائیل تندترین شعارها را علیه آنها سر میدادند. تکذیبهای علنی چندان ملاک رفتارهای رژیم نیست. من بعید نمیدانم صحبت آقای مالکی در مورد مذاکره مستقیم درست باشد. اگر گذشته را هم ملاک قرار دهیم کار رژیم همواره این بوده که اجازه نشر این شایعات و گزارشات را میدهد، بعد منتظر میماند ببیند واکنش آمریکا و اروپا و داخل به چه صورتی است. اگر مناسب بداند تائید میکند و اگر نه تکذیب میکند و میگوید این اخبار از سوی گروههای خودسر منتشر میشود. شگرد تازهای نیست که فیلی را هوا کنند و سیاست خود را بر اساس واکنشها به آن تنظیم کنند.
در مورد افق تنش هستهای غرب و ایران در دوره آقای روحانی چه فکر میکنید؟
من فکر میکنم ایران ناچار همان برنامهای را خواهدپذیرفت که اگر چهار سال پیش حاضر میشد بپذیرد میتوانست از تحمیل مشقتهای چهار سال گذشته بر مردم جلوگیری کند. یعنی بپذیرند که نظارتهای بیشتری از سوی سازمانهای بین المللی صورت بگیرد. بپذیرند غنیسازی بالاتر از ۲۰ درصد را متوقف کنند. مقداری از اورانیوم غنیشده بیش از ۲۰ درصد را به خارج بفرستند یا در جایی تحت نهادهای بین المللی قرار دهند. آن فضای اعتماد را که خیلی از اهل خرد چهار سال پیش می گفتند چارهای جز آن نیست، ایجاد کنند. اگر واقعا برنامه غیر نظامی است باید اعتماد سازی کرد که این فشارها کمتر شود. به هر حال واضح است غنی سازی طبق قرارداد ان پی تی حق مسلم ایران است. این از بی کفایتی و بی درایتی رژیم است که بعد از ۳۴ سال هنوز نتوانسته این برنامه را به شکلی معقول و در چهارچوب قوانینی که ایران خودش امضا کرده به راه بیاندازد. فراموش نکنید که اگر اینها برنامه را متوقف نکرده بودند، بوشهر باید سال ۱۹۸۱ وارد فعالیتهای کامل میشد. الان ۳۴ سال میگذرد اما هنوز مشخص نیست که بوشهر در چه وضعیتی قرار دارد.
تحریمها به چه سمتی خواهد رفت، آیا نشانههایی برای کاستن از تحریمها دیده میشود؟
آمریکا یک گام کوچک برداشته، به این معنا که کار واردات دارو و ادوات پزشکی را تسهیل کرده است. گرچه این داروها هرگز بخشی از تحریم ها نبودند ولی باز کردن اعتبار برای خرید دارو دشوار بود و اقدام آمریکا یک حرکت نمادین بود. به نظر من قدم بعدی این است که ایران نشان دهد آقای روحانی نقشی در سیاست گذاری خواهد داشت. نشان دهد که در مورد سیاستهای چهار سال پیش تجدید نظر کرده است. نشان دهد سیاستی که قطعنامههای سازمان ملل را کاغذ پاره میخواند تغییر کرده است. غربی ها تنها در شرایطی حاضرند تحریمها را کاهش بدهند که رژیم حاضر باشد برخی از سیاستهای خود را عوض کند.
در زمان شدت گرفتن تحریمها بحثهای زیادی در مورد احتمال حمله نظامی آمریکا و اسرائیل به ایران مطرح بود، در شرایط فعلی گزینه حمله نظامی تا چه اندازه میتواند همچنان مطرح باشد؟
من همواره مخالف حتی مطرح کردن این گزینه بودهام. چون بهای هرگونه جنگی را باید مردم ایران بپردازند. علاوه بر این در چند سال گذشته هیچ وقت فکر نکردهام که این گزینه به صورت جدی مطرح است. از چند سال پیش معلوم بود که این مساله راه حل نظامی ندارد. مطمئن هستم که آمریکا به این قضیه به طور جدی نگاه نمیکند. اسناد ویکی لیکس هم نشان میدهد که در اسرائیل هم مقامات نظامی و اطلاعاتی موضوع حمله راجدی تلقی نمیکنند. راه حل این مساله در کوتاه مدت مذاکره است. راه حل اصلی برنامه اتمی ایران این است که رژیم و دولت قانونمندی سرکار بیاید؛ رژیمی که متکی به مردم باشد و قواعد بین المللی را رعایت کند و بتواند با قاطعیت و شفافیت از حقوق بین المللی ایران دفاع کند. تا آنزمان مساله اتمی ایران به عنوان یک مساله باقی خواهد ماند ولی راه حل نظامی اصلا ندارد.
به نظر شما بهبود روابط ایران و آمریکا به تنهایی میتواند ایران را از انزوای جهانی خارج کند؟ یعنی بهبود روابط دو کشور به معنی بهبود روابط ایران و غرب هم خواهد بود یا اینکه در صورت ایجاد رابطه با آمریکا، ایران همچنان با دیگر کشورهای غربی مشکلات دیگری هم خواهد داشت؟
حتی اگر مذاکرات مستقیم با آمریکا هم شروع شود، مسائل دیگری هم وجود دارد. اما در صورت آغاز مذاکرات، فضای شبه جنگ سردی که ایجاد شده در جهت تعدیل خواهد رفت. عادی شدن روابط منوط به این است که رژیم ایران دوباره قواعد بین المللی را رعایت کند. از تلاش برای ترور مخالفان در خارج و تهدید منتقدان در داخل دست بردارد. وقتی سخنگوی قوه قضاییه به خودش حق میدهد در یک مصاحبه مطبوعاتی ایرانیان خارج از کشور را تهدید کند، این نمیتواند آغاز خوبی بر این باشد که وضع رژیم در عرصه بین المللی بهبود خواهد یافت. اگر این تغییرات انجام شود که امیدوارم صورت گیرد، میشود انتظار وضعیت بهتری داشت.