جنبش وسیع و مدنی ای که امروز از آن با عنوان “جنبش سبز” نام برده می شود، اگرچه ظهور و بروز خود را از کودتای حکومت علیه آرای مردم در 22 خرداد 1388 آغاز کرد، اما تقلیل این جنبش و مبانی ایجابی آن به یک سال اخیر، امری عالمانه نیست.
فی الواقع زمینه هایی که به تشکیل جنبش سبز انجامید، چیزی جز مطالبه خواسته های تاریخی جامعه ایران از حاکمان خود نیست؛ خواسته هایی که مطالبه عمومی آنها لااقل از انقلاب مشروطه به این سو، صورتی سازماندهی شده به خود گرفته و به عنوان نیازهای تاریخی ایرانیان در لایه های مختلف اجتماعی سطح بندی شده است.
حاکمیت قانونی دموکراتیک، دستگاه قضایی مستقل، نظام پارلمانی، تغییر مسالمت آمیز قدرت، آزادی های سیاسی و مدنی مانند آزادی احزاب، تجمعات، رسانه ها و مانند اینها، اگرچه نخستین بار در جریان انقلاب مشروطه به ادبیات سیاسی ایران وارد و به مطالبه ای عمومی مبدل شد، اما هنوز با گذشت بیش از یکصد سال مطالبات اصلی جامعه ایرانی و بخصوص طبقه تازه منسجم شده متوسط شهری را تشکیل می دهد.
در اینجا بحث درباره دلایل محقق نشدن این خواسته های تاریخی و ناکامی جامعه ایرانی در تحقق آنها پس از گذر یک قرن نیست بلکه بحث بر سر ادامه این سیر تاریخی است.مطالباتی که در دوران مشروطه مطرح بود، اندکی بعد در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت به گونه ای دیگر به ادبیات سیاسی ایران راه یافت. انقلاب سال 1357 یکبار دیگر محلی برای طرح همان آرمان ها شد. دوم خرداد 76 مجالی بود برای تاکید مجدد بر اینکه چنین مطالباتی با گذشت سالها فراموش نشده است و در نهایت جنبش سبز نشان می دهد که سه اصل آزادی، دموکراسی و برابری به اصلی ترین مطالبه های جامعه ایران از نظام سیاسی مستقر تبدیل شده و انکار آنها از جانب حاکمان، تنها به عمق شکاف تاریخی موجود میان مردم و نخبگان از یک سو و حاکمان، از سوی دیگر می افزاید.
به دنبال سرکوب کم نظیر و بی رحمانه مردم معترض به نتایج انتخابات دهم ریاست جمهوری توسط حکومت که با هدف افزایش هزینه اعتراض علنی و منصرف نمودن مردم از بیان مطالبات خود در تجمعات خیابانی صورت گرفت، این تلقی در میان مسئولان جمهوری اسلامی به وجود آمده که با اعمال «خشونت کافی» توانسته اند بحرانی به نام جنبش سبز را حل و فصل نمایند.
از همین رو هم هست که درماه های اخیر و بخصوص پس از نمایش 22 بهمن و نه دی 1388 رسانه ها و شخصیت های جریان حاکم، به طور مرتب از «مرگ فتنه سبز» سخن می گویند و تلاش دارند اینگونه القا کنند که عموم معترضان به نتایج انتخابات، نه تنها به نادرستی این ادعا پی برده که حتی به آنچه اردوگاه انقلاب نام برده می شود، رجعت کرده اند.
آخرین نمونه از این اظهارات هم سخنان اخیر آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی بود که در نماز جمعه 14 خرداد در حرم آیت الله خمینی، با تقلیل مطالبات اصیل و تاریخی ایرانیان به فتنه طراحی شده از جانب آمریکا، انگلیس، منافقان و سلطنت طلبان، مدعی «پایان فتنه پس از انتخابات» شد.
فارغ از جنبه تبلیغاتی مسئله که موجه نیاز حاکمان جمهوری اسلامی برای روحیه دادن به طرفداران خود با طرح چنین ادعاهایی است، تاکید مکرر بر پایان فتنه سبز از جانب اقتدارگرایان، تنها حاکی از خودفریبی حکومت است.
بی گمان حاکمانی که با تکرار مکرر این موضوع که جنبش سبز تنها یک فتنه انتخاباتی بود که با سرکوب بی رحمانه مردم پایان پذیرفته، به فریب خواسته یا ناخواسته خویش دست می زنند.
این خودفریبی در عین حال باعث می شود که جریان حاکم در طراحی تاکتیک ها و استراتژی های خود برای مقابله با این معضل نیز دچار اشتباهات جبران ناپذیر محاسباتی شود که بی شک در ادامه فعالیت های مسالمت آمیز و مدنی جنبش سبز بسیار مثمر ثمر خواهد بود.
اگر یکی از نقاط قوت جنبش سبز را در حضور پر تعداد و متکثر نخبگان سیاسی ـ اجتماعی در درون آن به مثابه “دوستان دانا” بدانیم، قرینه آن را در صف آرایی “دشمنان نادان” در برابر آن مشاهده می کنیم. دشمنانی که در یک سال گذشته نشان داده اند در هر چه ناتوان باشند، در فریب دادن خود و هوادارانشان از توانایی های بالایی برخوردارند و باید منتظر بود تا همین نقیصه به پاشنه آشیل شان تبدیل شود.