بدون مقدمه و با این سوال آغاز می کنم که آیا حجاب “مسألۀ” زنان ایرانی هست یا نه؟ علت هم این است که این روزها درباره حجاب نوشتن یا گفتن یا اعلام موضع کردن در هیات موافق یا مخالف، بیشتر از پیش متداول شده است؛ از بحث و مجادله در فضای مجازی و رسانه ها گرفته تا مقابله پلیس و زنان موسوم به بدحجاب در خیابانهای شهر. پرداختن به مسأله حجاب به حدی است که گویی در باور موافقان و مخالفان حقوق زنان، تنها مسأله تعیین کننده یا مهمترین مسأله در زندگی زنان ایرانی همین مسأله حجاب است. در واقع به نظر می رسد هم در باور کسانی که حجاب را بر زنان تحمیل می کنند و هم از نظر کسانی که به گمان خود با حجاب اجباری مقابله می کنند، مسأله زن به ظاهر و پوشش و بدن او ختم می شود. در رویکرد اول، حجاب زن، عامل مصونیت و ضامن خوشبختی و تعالی او شمرده می شود و از بام تا شام با تشویق و تحمیل و ارعاب و رسانه و منبر و تریبون و شعارنویسی و مد ملی/ اسلامی و لباس فرم دانشگاهها و ادارات و گشت ارشاد و جایزه و پاداش و ارتقاء و دیگر روش های مریی و نامریی سعی می شود زنان به پوشیدگی مطلوب تسلیم شوند و در دیدگاه دوم گویی با برگرفتن حجاب تمام موانع تساوی زن و مرد حذف و زنان یکسره به بهشت برابری و مساوات جنسیتی وارد خواهند شد و این طرف و آن طرف ناله و فغان سر می دهند که حجاب و روسری را باید برگرفت و آن شعار معروف “نه روسری، نه توسری” هم به عنوان منطقی که مو لای درزش نمی رود ارائه می شود.
واقعیت آن است که اگر “زنان ایران” را محدود به زنان خوش پوش و خوش منظر شمال شهر تهران ندانیم مشکل بتوان گفت که حجاب مسأله مهم زن ایرانی است یا در میان مسائل زنان در اولویت قرار دارد.
در شرایطی که حقوق زنان ایرانی به طور مداوم و به صورت سیستماتیک نقض می شود، زن به عنوان انسان مستقل به حساب نمی آید و علاوه بر نابرابری هایی که شریعت برایش رقم زده، در کار و اشتغال جدی گرفته نمی شود، تلاش می شود از ورودش به عرصه های اجتماعی جلوگیری و به قلمرو خانواده محدود شود، و فرودستی اش به انحاء مختلف تشدید و تثبیت گردد، حجاب را به عنوان مسأله نخست زنان جا زدن یا علامت درک نادرست از شرایط زنان ایرانی است و یا در پس این بحث ها اهداف دیگری دنبال می شود که لزوماً حل مسأله زنان نیست.
با نگاهی منطقی و به دور از جار و جنجال هایی که در اطراف مسأله حجاب می شود، می توان به این نکته پی برد که زنانی که این روزها مرکز توجه زن ستیزانِ متکی بر قدرت و سنت و مدعیان حمایت ازحقوق زنان و رسانه های این سو و آن سو شده اند و اینجا و آنجا له یا علیه آنها مطلب و مصاحبه و نقد و نظر تولید می شود، و مسأله پوشش شان به عنوان مهمترین مسأله زنان انتشار می یابد، در واقع کسر ناچیزی از زنان را تشکیل می دهند با ویژگی های اقتصادی و اجتماعی و طبقاتی خاص خودشان که البته قابل تعمیم به نیمی از جمعیت کشور نیست. در اینجا باید توجه داشت که اگرچه قانون حجاب برای همه زنان اجباری است، اما اکثر زنان که در عرصه زندگی اجتماعی حضور دارند به ناگزیر به اجبار موجود در مسأله پوشش تن داده و مشغول فعالیت های روزمره خود و درگیر شرایط دشوار و مسائل متعددی هستند که آنچه البته در این میانه به حساب نیاید مسأله ای به نام حق تعیین پوشش و حجاب است.
پذیرش این اصل که حجاب، تصویری سمبلیک از فرودستی زنان ارائه می کند، باعث نمی شود که جنبش فمینیستی واقعیت های دردآور زندگی زنان را فرو نهد و دن کیشوت وار همه توش و توان خود را به مصرف مبارزه با این نماد فرودستی برساند.
به نظر می رسد تغییر در هنجارهای جامعه و حاکم شدن ارزش های بورژوایی و تسری آن به بخش هایی از طبقه متوسط باعث شده که فمینیست ها هم در اولویت بندی مسائل زنان، بدون در نظر گرفتن واقعیت های موجود و مصایبی که زنان با آنها روبرو هستند، مسأله پوشش و ظاهر را تا حد مسأله اول زنان بالا بکشند و به میدانی پای گذارند که هم بازی را و هم قواعدش را دیگران از پیش تعیین کرده اند. همراهی جنبش فمینیستی با تفکری که می کوشد ظاهر زنان را مهمترین مسأله زنان جا بزند، متأثر از هژمونی دیدگاه لیبرالی بر این جنبش است که موجب شده چشم بر عوامل عمده و بنیادین ستم جنسیتی فرو بسته و مشغول مسائل روبنایی مانند حجاب شود که معلوم نیست حتی حل و فصلشان هم به گشوده شدن گره فرو بسته مسأله زنان کمک نماید.
بدون توجه به خاستگاه طبقاتی فعالان جنبش زنان به نظر می رسد، فعالان این جنبش به جای آنکه در پی بازنمایی یا پیگیری مشکلات عمده توده های زنان در همه سطوح باشند، رسالت خود را در بازتاب خواسته های زنان بورژوا یا زنانی تشخیص داده اند که پیروان و شیفتگان ارزش های بورژوایی هستند. در واقع این زن بورژوا است که فارغ از غم نان و دغدغه کار و تأمین هزینه های زندگی، کله اش مشغول آرایش و زیبایی و با مد پیش رفتن و خودنمایی و سر و پز است و مثل ریگ پول خرج می کند که مدل موها و لباسش با فلان مانکن یا هنرپیشه غربی مو نزند و روزگارش یا در فروشگاههای محصولات آرایشی می گذرد، یا در سالنهای آرایش و مطب این دکتر جراحی پلاستیک و آن دکتر پوست و برنزه شدن و تاتو و…. و هم اوست که وقتی به موضوع ستم جنسیتی می رسد اولین چیزی که به نظرش ستم بر زنان محسوب می شود حجاب است و دخالت دولت در ظاهر زنان. و دیگر این موضوع که، همین سیستم علاوه بر تحمیل حجاب با زنان چه کرده است و فلاکت و محرومیت زن کارگر و کارمند و رنج ها و مصایب زن روستایی از دایره فهم او خارجند و به او مربوط نمی شود. زن بورژوا اکنون با تغییراتی که در هنجارها و ارزش های جامعه به وقوع پیوسته، توانسته به موقعیتی دست یابد که در سی و چند سال قبل و در هنگامه انقلاب بهمن 57 برایش قابل تصور نبود. اگر در آن روزها، بورژوازی و ارزش های بوورژوایی تحقیر می شد و زنان انقلابی برای برائت جستن از ارزش های طبقه مسلط و زندگی غربی و مخالفت با دستگاه حاکم حجاب را برمی گزیدند، اینک برای اعتراض به سیستمی که نتوانسته است زندگی انسانی شایسته ای را برایشان فراهم کند، به همان ارزش های فرو گذاشته سابق روی آورده اند. اینگونه به نظر می رسد که زنان در هر برهه ای برای یافتن راه خود و تعیین مطالبات و خواست هایشان، مجبورند چشم به این قبله گاه محبوب و گاه منفور داشته باشند. زن بورژوا اینک با قیافه ای حق به جانب، علمدار قلابی جنبش زنان است و حالا خواسته های اوست که بر خواسته های واقعی توده های زنان رجحان یافته است. فعالان جنبش زنان هم غافل از این که در شرایط دشوار کنونی، حق تعیین پوشش مطالبه زنی است که نفس اش از کنار شومینه رفاه و تمول بلند می شود، و نه توده های زنان که یا عمرشان در کنج مطبخ و رتق و فتق امور خانه می گذرد یا درگیر کار و تحصیل هستند، به دنبال استیفای این حق زیر همان علم سینه می زنند.
حق تعیین پوشش یا تلاش برای تغییر لباس پیش از آنکه ما به صحنه برآییم خواسته پیشگامان نهضت فمینیسم در دیگر نقاط جهان هم بوده است، اما این خواسته، تنها یک خواسته حداقلی جنبش زنان است که می تواند در کنار سایر خواسته ها مورد توجه قرار گیرد و نمی توان آن را به عنوان مسأله تعیین کننده در رفع ستم جنسیتی معرفی کرد که اگر چنین باشد یا آن فمینیسم، فمینیسمی دروغین است و یا برابری جنسیتی خواسته ای است که هیچگاه به آن نخواهیم رسید.
در زمانه ما زیر ضرب تبلیغات رسانه ها و برای افزایش عواید شرکت های تولید کننده و وارد کننده محصولات و مصنوعات آرایشی و زیبایی، تلاش می شود این تصور در ذهن زن و مرد نشانده شود که آنچه از حیات و هستی زن اهمیت دارد بدن اوست که هرچه زیباتر باشد قابل ستایش تر است و این زیبایی حاصل نمی شود مگر با استفاده از محصولات و لباس هایی که زیر عنوان مد جدید روانه بازار می گردد. با این تز تلاش می شود جنون زیبایی و توجه بیمارگونه به ظاهر و بدن، به عموم زنان تسری یابد تا برای عقب نماندن از قافله زیبایی دست به کار شده و از این راه سودی به جیب سرمایه داران و صاحبان شرکتهای تولید لوازم آرایشی سرازیر شود. و همین طورهاست که زن زیر فشار اجتماعی در جامعه ای که کرامت انسانی اش را له کرده و نه تنها برای او حقی قائل نیست بلکه از او زیبا بودن و جذابیت جنسی را طلب می کند، به سمتی سوق داده می شود که برای به دست آوردن اعتماد به نفس و تأیید اجتماعی زیر تیغ جراحان زیبایی برود یا مشتری پر و پا قرص لوازم آرایشی گردد و این عقیده به او القاء شود که آن چه در حیات و هستی اجتماعی او اهمیت دارد و نشان آدمیت است همین هیات ظاهر و لباس زیباست! در چنین فضای اجتماعی است که اهمیت ظاهر و بدن زن از حد یک خواسته و میل شخصی فراتر رفته و به شکل یک اجبار در می آید که زن برای یافتن شانسی بهتر در ازدواج یا اشتغال مجبور است به آن تن در دهد و در واقع راه را برای استثمار و بردگی جنسی خویش هموار نماید. و این گونه است که زن به کالا یا ابزاری تبدیل می شود که هرچه زیبایی اش خیره کننده تر باشد، بیشتر به کار می آید. و این شرط زیبایی و ظاهر آراسته، برای استخدام، به قانون نانوشته اشتغال زنان در بخش خصوصی تبدیل می شود و اگر در بخش دولتی زنان زیر اجبار رعایت حجاب و دستورات و آیین نامه های مربوط به پوشش و تذکر قرار دارند در بخش خصوصی هم این اجبار به شکل لزوم آرایش های اغراق شده و کاهش سایز لباس اعمال می شود و بدین ترتیب تصور ابژه جنسی بودن زنان چه باحجاب و چه بی حجاب تداوم می یابد.
برکشیدن مسأله حجاب به مسأله اول زنان، چیزی غیر از همراهی با این موج و این نوع نگاه به زنان نیست که سعی دارد همه هستی و حیات اجتماعی زن را به ظاهر و بدن او تقلیل دهد و به او بقبولاند که آنچه در زندگی او نقش محوری و تعیین کننده دارد همین ظاهر است و بس.
اینجاست که دشواریِ وظیفۀ فمینیستها مشخص می شود که از سویی باید از حقوق و آزادی های فردی زنان دفاع کنند و از سوی دیگر مهر تأیید بر ابژه جنسی شدن زنان نگذارند. حقیقت این است که فمینیسمی که همه توش و توانش را به مصرف دفاع از کسانی می رساند که همه دغدغه زندگی و مشغولیت ذهنی شان آراستن و پیراستن چهره و بدن است، در واقع به ابژگی جنسی زنان رأی داده است و از سوی دیگر دفاع از حق پوشش زنان یک وظیفه فمینیستی است که در جای خود باید به آن عمل شود. به واقع مرز میان دفاع از آزادی زنان و درافکندن زنان به ورطه کالای جنسی شدن باریک و مبهم است و از چاله این در آمدن و به چاه دیگری افتادن تهدیدی است که باید متوجه اش بود.
جنبش زنان ایران برای پیشبرد خواسته هایش که رهایی از ستم جنسیتی و رسیدن به برابری است، نیازمند حمایت توده های زنان از همه طبقات و اقشار است و این حمایت حاصل نمی شود مگر اینکه فعالان جنبش، به تحلیلی عمیق و دقیق از وضعیت زنان ایران دست یابند، خواست های حداکثری و اصلی زنان را شناسایی نمایند و با پای فشردن براین مطالبات، برای احقاق حقوق واقعی زنان تلاش کنند. در این صورت است که می توان امید داشت این جنبش از یک جمع محدود و حالت نخبه گرایانه کنونی خارج و به جنبشی فراگیر و مردمی تبدیل و از حمایت نیمی از جامعه برخوردار گردد.
منبع: مدرسه فمینیستی