خاتمی و انتخابات ریاست جمهوری

محمدرضا سرداری
محمدرضا سرداری

محمد خاتمی، رییس جمهوری پیشین  در تازه ترین اظهارات خویش در خصوص انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم، انتخابات را امری مهم و شرکت در آن را حق همه خوانده اما حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری پیشین را که منجر به کشته شدن معترضین، زندانی شدن بسیاری از شهروندان عادی تا شخصیتهای سیاسی و فرهنگی و انسداد کامل در فضای سیاسی کشور شد را از مشکلات پیش روی این انتخابات توصیف کرده است.  پیشتر نیز جمعی ازاصلاح طلبان از جمله  نمایندگان ادوار مجلس و همچنین شورای هماهنگی اصلاحات در دیداری با محمد خاتمی، خواستار کاندیداتوری مجدد وی در انتخابات آتی ریاست جمهوری شده بودند. بر حسب اخبار موجود در آن نشست، محمد خاتمی نیز فرض کاندیداتوری خویش را  رد نکرده  و آن را منوط به نحوه تعامل حاکمیت با اصلاح طلبان دانسته بود.

هرچند که با توجه به شرایط موجود در کشور از جمله حوادث اخیر که منجر به بازداشت فائزه هاشمی فعال سیاسی و دختر هاشمی رفسنجانی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام شده و کنش حاکمیت با اصلاح طلبان درون نظام را دستخوش مسائل تازه ای کرده است، فرضیه حضور اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری با محوریت خاتمی فرضیه ای ضعیف بنظر می رسد اما در عین حال این نوشتار می کوشد تا با ارائه تحلیلی واقع بینانه از جنبه های مثبت و منفی حضور اصلاح طلبان در انتخابات با محوریت  محمد خاتمی،  خواننده را به قضاوت وا دارد که آیا با وجود تجارب پیشین و شرایط سیاسی کنونی در کشور، حضور دوباره اصلاح طلبان درانتخابات به تحولی آرام و مسالمت آمیز به سوی دمکراسی و اصلاحات منجر خواهد شد یا صرفا کارکردی بازدارنده برای جلوگیری از فروپاشی نظام خواهد داشت؟

برای یافتن پاسخی واقع بینانه به این سئوالات، طرح موضوع حضور اصلاح طلبان به صورت عام  و کاندیداتوری محمد خاتمی در انتخابات به طور خاص را باید از دو منظر بررسی کرد. منظر نخست، سنجش اعتبار سیاسی خاتمی در سطح جامعه پس از گذشت هشت سال از ریاست جمهوری وی و میزان اقبال عمومی به وی در صورت کاندیداتوری است و بهترین معیار برای سنجش این اعتبار، واکنش اصولگرایان به طرح موضوع حضور اصلاح طلبان و  کاندیداتوری خاتمی است. از این رو هر گاه موضوع مطرح گردیده است شاهد  واکنشهای متفاوتی از سوی آنان بوده ایم.

محافظه کاران، به ویژه جریان میانه رو آن همواره از حضور اصلاح طلبان که مرز بندی مشخصی با جنبش سبز دارند استقبال کرده اند. در واقع حضور اصلاح طلبان به زعم محافظه کاران همچون ویروس ضعیفی است که  در فضای سیاسی می تواند  به مثابه واکسن عمل کرده و آنان را در مقابل اصلاح طلبان  سبز یا به تعبیر آیت الله خامنه ای، میکروب های سیاسی مصون کند. اما واکنش آنها در مقابل حضور اصلاح طلبان در انتخابات با کاندیداتوری محمد خاتمی واکنشی  متفاوت بوده  و نشانگر آن است که خاتمی همچنان برای اصولگرایان چالشی بزرگ بشمار می رود و  کابوس پیروزی خیره کننده وی در دوم خرداد ۷۶ هنوز از ذهن و خاطرشان پاک نشده است. محافظه کاران به خوبی می‌دانند ویژگیهای صفاتی و محبوبیت ذاتی و همچنین پرستیژ بین المللی خاتمی فرصت را برای عرضه اندام در مقابل هر رقیبی تنگ می‌کند. از این رو، اصولگرایان، به ویژه اصولگرایان تند رو همواره در پی تخریب وی پس از انتخابات ۸۸ بوده  و کوشیده اند تا وی را نیز در کنار میرحسین موسوی و مهدی کروبی و از جمله رهبران جنبش سبز قراردهند. شاید مهمترین واکنش در این خصوص در کنار واکنشهای پراکنده برخی از سرداران سپاه، واکنش محمد رضا باهنر نایب رییس مجلس باشد که با تقسیم بندی اصلاح طلبان به اصلاح طلبان خوش خیم و اصلاح طلبان بد خیم نسبت به حضور دوباره اصلاح طلبان از نوع دوم در انتخابات ریاست جمهوری هشدار داده و پیشاپیش حضور آنان را زمینه ساز آشوبی دیگر در کشور خوانده است.

 به تعبیری دیگر محافظه کاران با این تحلیل،  خاتمی  را تنها رقیبی می دانند که با هیچ ترفندی حتی تقلب سازمان یافته نیز مهار شدنی نیست. از این رو کیهان در زمانی که خاتمی درصدد اعلام کاندیداتوری برای ریاست جمهوری دوره دهم بود در تدارک شبیه سازی ترور بی نظیر بوتو نخست وزیر فقید پاکستان بود و تلویحا در سرمقاله ای به قلم حسین شریعتمداری نوشت که ممکن است چنین سرنوشتی در انتظار خاتمی نیز باشد. از سوی دیگر محافظه کاران با طرح پیشنهاد تغییر نظام شبه ریاستی به شبه پارلمانی، در واقع به دنبال راهکاری دائمی برای حذف محتوای انتخابات چالش بر انگیز ریاست جمهوری بوده و در تلاشند تا با  بی مقدار کردن جایگاه ریاست جمهوری، مسئله را از بنیان پاک کنند. با توصیفات فوق شاید بتوان گفت که طرح مجدد حضور خاتمی در انتخابات می تواند چالش بزرگی را برای حاکمیت ایجاد کند و آنان را در موضع دشواری قرار دهد. از سوی دیگر با توجه به شرایط کنونی منطقه و جهان و جنگ لفظی در گرفته میان ایران و غرب، برخی ناظران بر این باورند که حضور اصلاح طلبان در عرصه انتخابات می تواند به کاهش خطر یک جنگ تمام عیار که می تواند کیان کشور را تهدید کند منجر گردد.

اما آن روی قضیه روایت دیگری از کاندیداتوری خاتمی دارد و به این فرض می پردازد که اگر خاتمی در انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری کاندیدا شود چه تبعاتی می تواند برای اصلاح طلبان و جنبش سبز داشته باشد و به تعبیری دیگر چه منافعی از آن می تواند حاصل شود.

پرسش نخست به نحوه تعامل خاتمی با رهبری جمهوری اسلامی باز می گردد. آیا خاتمی می خواهد همچنان تعامل گذشته را با وی دنبال کند و نهایتا به جایگاه به قول خویش تدارکاتچی  بیت رهبری رضایت دهد یا شرایط جدیدی برای حضور در انتخابات دارد؟

بر حسب این تحلیل از ظواهر امر چنین بر می آید که خاتمی بیش از دو گزینه برای تعامل با حاکمیت پیش روی خویش ندارد. در تعامل نخست، خاتمی همچون گذشته با در نظرگرفتن ملاحظات رهبر جمهوری اسلامی می کوشد تا با حفظ حریمها سیاستهای اصلاحی خویش را پیش ببرد. در فرضی خوشبینانه، آیت الله خامنه ای نیز با استفاده از بستری که خاتمی فراهم خواهد آورد تلاش می کند تا چهره تخریب شده خویش و نظام را اصلاح و جایگاه متزلزل خویش را بازسازی کند. در فرضی معکوس نیز، اصولگرایان افراطی مانع تعامل این دو شده و تجارب گذشته بار دیگر تکرار می شود.

اما در تعاملی دیگر خاتمی با ذکر شروطی وارد عرصه انتخابات می شود که این شروط نیز خود سه فرض دیگر را به دنبال دارد. فرض نخست آن است که شرایط خاتمی  پذیرفته می شود و وی با این شروط  وارد کارزار انتخاباتی می گردد. فرض دوم رد شرایط خاتمی  به نحوی است که خاتمی از اعلام کاندیداتوری انصراف دهد و فرض آخر رد شرایط خاتمی به گونه ای است که خاتمی تا پایان کار یعنی ثبت نام مقاومت  کند و نهایتا با رد صلاحیت شورای نگهبان رو به رو  شود.

این فرضیات، فرضیاتی ممکن هستند اما باید دید با در نظر گرفتن شرایط موجود کدام فرض محتمل تر است. شرایط سیاسی حاکم بر جامعه به روشنی گویای آن است که زمینه ای برای تعامل نخست وجود ندارد. فرضیه نخست، گرچه از فرضیات بعید است اما در صورت تحقق می تواند بزرگترین دستاورد را برای اصلاحات، جنبش سبز و ایران در پی داشته باشد؛ گرچه روابط خاتمی و رهبر جمهوری اسلامی اکنون  در سطحی نیست که قابل ترمیم باشد. ضمن اینکه چنین تصوری از مجموعه سپاه و بیت رهبری نسبت به آنکه  خاتمی بتواند بار دیگر منجی نظام جمهوری اسلامی شود وجود ندارد و البته پیشتر نیز  چنین تصوری وجود نداشته است. از سوی دیگر، از میان سه فرضیه موجود در تعامل دوم، تنها فرضیه دوم به واقعیت نزدیک تر است. در واقع از اظهارات برخی چهره های حاکمیتی اصلاح طلب نظیر محمدرضا تابش، نماینده زادگاه خاتمی در مجلس می توان چنین برداشت کرد که آنان چشم انتظار چراغ سبز حاکمیت برای حضور در انتخابات هستند اما خاتمی نیز بارها اذعان داشته است که حتی در صورت وجود چنین چراغ سبزی، بدون برآورده شدن شرایط حداقلی حاضر به کاندیداتوری در انتخابات نیست. فرضیه نخست که تقریبا فرضیه ای بعید است و فرضیه سوم نیز با ویژگیهای شخصیتی خاتمی قرابتی ندارد. هر چند در صورت تحقق قدرت مضاعفی به جنبش سبز خواهد بخشید.

اکنون با در نظر گرفتن شرایط موجود می توان قضاوت را به خواننده واگذار کرد که آیا طرح موضوع کاندیداتوری خاتمی به دگرگونی شرایط سیاسی در ایران به شیوه مسالمت آمیز منتهی خواهد شد یا صرفا به ایجاد شکاف میان جنبش سبز خواهد انجامید.