انتخابات ریاست جمهوری روسیه سرانجام برگزارشد و مطابق پیش بینی ها، دیمیتری آناتلیوویچ مدودف معاون نخست وزیرکنونی آن کشورو نامزد دستچین شده ولادیمیر پوتین به این منصب دست یافت. بی تردید، راه یافتن مدودوف بکاخ کرملین بدون مداخله پوتین و حمایت مستقیم از وی امکان پذیر نبود. هشت سال پیش از این نیز بوریس یلتیسین، رییس جمهور وقت روسیه، طی اقدامی مشابه پیش از ترک قدرت با انتخاب جانشین خود، پوتین را به این منصب رسانده بود. انتخابات اخیر روسیه اخرین نمونه از ترفند ها و تلاشهائی است که صاحبان قدرت درپاره ای ازکشورها برای ادامه حکومت بکار میگیرند.
قدرت بی تردید دلپذیر است و داشتن آن انگیزه عمده زندگی است. قدرتِ حکومت (برای حاکم)، در میان تمامی قدرتها، دلچسب ترین آنها است واز این رو، والاتراز، و متفاوت با سایرتوانها ( بجز توان تفکر). بی دلیل نیست که صاحبان حکومت، در صورت ضرورت، به هر ریسمان ظلم و زور ومکروریائی متوسل میشوند تا رشته اتصال خود را بر اریکه حکومت حفظ کنند. در اوائل دوران حکومت اسلامی در ایران، یکی از حاکمان عمده و شریک برجسته قدرت در توجیه این گونه تلاشها برای ادامه حضور فعال در صحنه “عشق به خدمت” را مقصرعمده قلمداد کرده بود و تا “ شیدائی قدرت”را. بنا بقول ایشان، استمرارحضور درقدرت حکومت نزد شخصیتهایی خاص واجب کفائی است، و البته چون با ادامه حضورحاکم بر مسند، مدعی دیگری نه جرأت ونه میل مشارکت در اجرای امر واجب ( حکومت) را خواهد یافت، بنا بر این اجرای امر الهی بر عهده آنها همچنان باقی میماند! این استنباط از قدرت واصرار در ادامه حکومت ناشی از تغییر ذهنیت حاکم در طول دوران حکومت است. اگرچه مسیر تغییر ذهنیت حکام بیش و کم نزد تمامی آنها یکسان است، ولی سرعت طی کردن یک مرحله و رسیدن به مرحله بعد ظاهرا یک روند اختصاصی است، چنانکه پاره ای انهای راه را سریعتر تجربه میکنند و گروهی در میانه راه از توان میروند.
به شهادت تاریخ بسیاری ازصاحبان قدرت، در شروع کار، خود را خوش شانس میدانند و نه ُمحقّ و شایسته. مثلا ژرژ پمپیدو نخست وزیرفرانسه که بعد از شکست شارل دوگل دریک همه پرسی و کناره گیری اش از منصب رییس جمهوری در سال 1969 جانشین او شده بود، مدعی بود که شرط ابتدائی رسیدن بقدرت “قرار داشتن در جای مناسب، در زمان مناسب” است.
از خود باوری به خودکامگی
با این برداشت، بسیاری از تازه بقدرت رسیده ها در شروع کار متواضع، خاضع و مردم دوست مینمایند. ادب میکنند، و خود را بیشترخدمتگذار میخوانند تا حاکم و ولی نعمت مردم. البته این نحوه سلوک، تنها خاص روزهای اغاز دوران ریاست است و در قدم های بعد، رییس تازه قبا، با تمرین ریاست، خود را کاملا در خور حکومت ولایق آنچه بدست آورده میبیند. در قدم بعدی، حضرت حاکم، بتدریج احساس میکند که از عهده حکومت خوب برامده وبی تردید مسئولیت محوله را بهتر از هر کس دیگری انجام میدهد. در باور او بجز او نه کسی لایق و نه قادر به انجام امری است که بر عهده اوست. در این مرحله، حاکم در مرز خودکامگی است. در همین جایگاه است که تدریجآ مدعیان حاکم در ظن او “دشمن” میشوند ومعترضین و ناقدین خرمگس های مزاحم.
میزان و نحوه دشمن شکنی و خرمگس زدائی دردارالخلافه نیز متناسب است با دامنه قدرت و موقعیت حاکم. در روسیه همین آقای پوتین در میانه راه ریاست هشت ساله اش در سال 2003 میلادی، میخایل خودوروفسکی - بیک گیتس روسیه- و ثروتمند ترین فرد آن کشور را به زندان فرستاد و امپراطوری بزرگ تجاری او منجمله شرکت نفت “یوکاس” و شبکه های تلویزیونی و روزنامه های آن را مصادره کرد. هنگام تبلیغات اخیر رییس جمهوری، بدستورپوتین، شبکه های مصادره شده تنها برای مدودوف بوق میزدند تا راه او را تا کرملین هموار سازند. بوریس برزوفسکی، میلیاردر دیگری که او هم با پوتین روی موافق نداشت در همان روزها وادار به فرار از روسیه و اقامت تبعیدی در بریتانیا شد. حال آنکه میلیاردر دیگری بنام رومان آبراموویچ (صاحب تیم فوتبال معروف چلسی) که رفیق راه پوتین است دارائیهای خود را به لطف او همچنان حفظ کرد واز این رو قادر است همه هفته با پروازهای شخصی از روسیه به لندن آمده و مسابقات تیم خود را در استمفورد بریج تماشا کند! شک نکنید که اگر پوتین قادر بود تلاش میکرد به بهانه ادامه خدمت بجای قناعت به شراکت در قدرت بتنهائی در کرملین جا خوش کند.
میراث انتقال قدرت
آنچه در حیات حاکم بزرگترین دارائی اومحسوب میشده، در زمان عزیمت او نیز ارزشمند ترین میراثی است که بر جای میگذارد. انتقال قدرت حکومت به فرزند، که بگونه ای ادامه وجود حاکم است (حتی در شکل ظاهری حکومت جمهوری) بخصوص در جوامعی مشابه آنچه ما در همسایگی خود داریم، امری مرسوم است. مُعّمر قذافی رییس جمهور لیبی سالها است که سیف الاسلام قذافی فرزند ارشد خود را برای دوران بعد از مرگ آماده میکند. پیش از او صدام برای فرزند ارشد خود اوَدی که در راس امنیت و ورزش عراق قرار داشت چنین زمینه ای را فراهم کرده بود. بشیر اسد رییس جمهوری کنونی سوریه با چنین تمهیدی از سوی حافظ اسد، بعد از پدر به حکومت رسید. در مصر، جمال مبارک که مسئول برنامه ریزی در حزب طرفدار حسنی مبارک است از سوی پدر برای جانشینی او آماده میشود.
در شمال ایران الهام علی اف ریس جمهور کنونی آذربایجان و رییس شرکت نفت آن کشور، تنها چند سال وقت می خواست تا برای جانشینی پدرش حیدر علیف ریس جمهور سابق آماده شود. بعد از مرگ حیدر، انتقال قدرت به الهام بدون دشواری صورت گرفت.
در همسایگی شرقی ایران نیز، جواهر لعل نهرو اولین نخست وزیرهند، البته با شیوه ای مردم پسند تر از صدام و مبارک و علیف، با حمایت حزب خانواده گی گنگره، زمینه بقدرت رسیدن دخترش گاندی را فراهم ساخت. خانم گاندی نیز طی سالهای نخست وزیری، فرزند ارشدش راجیو را برای جانشینی خود و حکومت در “بزرگترین دمکراسی جهان” آماده ساخت. در پاکستان، رقابت با هند تنها به دست یابی به بمب اتمی محدود نماند، چنانکه پس از ذولفقار علی بوتو، دختر او بینظیر به نخست وزیری رسید، و پس از بینظیر نیزانتظار میرود که ابتدا همسرش شریک قدرت حکومت شود و پس از او نیز فرزند بینظیرکه هنوزبسیار جوان است. آنچه در این میان تغییر ناپذیر مینماید تلاش حاکم برای ادامه حکومت تا حد ممکن، و بعد از آن واگذاری قدرت به ادامه وجود آنها است. ظاهرا علی رغم افول دوران حکومتهای پادشاهی و کاهش شمار فرمانروائیهای سلطانی در مقابل رواج جمهوری، عشق پاره ای از رهبران برای خدمت مادام العمری به خلق و چسبیدن تا لحظه موت بر اریکه قدرت بخصوص در بلاد همسایه ما، همچنان رو به افزایش است.
طی تازه ترین تلاش یک حاکم برای ادامه حضور در صحنه و ادامه کنترل قدرت، پوتین، رییس کارکنان خود یعنی مدودف را که ابتدا به معاونت نخست وزیری گمارده بود تا دست یافتن به مقام رییس جمهوری همراهی کرد به این امید که در پایان دوران ریاست جمهوری اش، در منصب نخست وزیری بقدرت بازگشته و همچنان ”بخدمت” ادامه دهد. آنچه که هنوز کاملا روشن نیست نتیجه گنجاندن دو حاکم در یک اقلیم است و سرانجامِ میل اجتناب ناپذیر قدرت برای تجزیه و تبلور در گروه وابسته بهم یا یک فرد.
خروشچف دبیرکل حزب کمونیست اتحاد شوروی که بعد از استالین به قدرت رسید، به این نیت از جمع مدعیان بی نام بیرون کشیده شده بود، که مدعیان قلدرتر بخیال دست کردن در استین او خیال حکمرانی داشتند. خروشچف با کنار گذاشتن تمامی آنها، سرانجام قدرت را به تنهائی در اختیار گرفت. در مورد مدودوف، اگرچه او به ولی نعمت خود قول داده است که در داخل قدرت را به نخست وزیر واگذارکرده و خود تنها به اداره امور خارجی میپردازد، ولی تجربه شخصی قدرت ممکن است محاسبات پوتین را وارونه سازد. نگاهی به حادثات داخلی و معلات قدرت در کشور همسایه جنوبی چشم او را بازتر خواهد کرد.