قلم یا لنگه کفش؟

نویسنده

yohannanajdi.jpg

حرکت بحث برانگیز خبرنگار عراقی، منتظر الزیدی، در جریان کنفرانس مطبوعاتی نوری المالکی و جرج بوش و ‏پرتاب لنگه های کفش به سوی رییس جمهور ایالات متحده، رفته رفته ابعاد جدیدی به خود می گیرد؛ به گونه ای که ‏اینک در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و برخی رسانه ها و تحلیل های همسو، از “انتفاضه لنگه کفش” سخن ‏به میان آمده است و شگفتا که امروز سرانجام “انتفاضه سنگ” در فلسطین پیش چشم ماست و از نوع متأخر آن نیز ‏پرده برداری شده است.


تبعات دیپلماتیک، تحلیل وضعیت امروز عراق و تصمیم دولت آینده ایالات متحده درباره ادامه حضور در عراق، بحث ‏های مهمی هستند که نوشتار و فرصت های جداگانه ای را می طلبند؛ اما هدف نوشتار حاضر، تأمل درباره این مسئله ‏است که براستی در این رفتار ژورنالیست عراقی، تا چه اندازه ای “حرمت و شرافت” قلم رعایت شده است و اساساً ‏معشوقه دموکراسی را با چه ابزاری می توانیم به عقد خود در آوریم؛ قلم و تأمل یا دشنام و لنگه کفش؟!


اگر روزنامه نگاران و خبرنگاران، اینگونه توسط دولتمردان و افکار عمومی مورد احترام و تکریم قرار می گیرند که ‏ناگفته های خویش را با این جماعت قسمت می کنند و یا در میان کشتگان حادثه ها، خبرنگاران را نیز همچون کودکان، ‏جدا از سایرین نام می برند و ده ها نمونه دیگر، این همه بخاطر کفش های آنان نیست بلکه بخاطر قداست قلم آنان ‏همچون صداقت دل کودکان است. گویی روزنامه نگاران و خبرنگاران، خاصه در منطقه پرآشوب و استبدادزده ‏خاورمیانه، قلم را به مثابه صلیب خویش، مسیح وار به دوش گرفته اند و اینچنین است که امروزه جهانیان، به احترام ‏اهالی رسانه در خاورمیانه، کلاه از سر برمی دارند و نسبت به شرایط آنها، حساس اند.


اکنون اما باید از جناب منتظر الزیدی پرسید که اگر با این رویا شغل خبرنگاری را برگزیده که روزی اینچنین عنان از ‏کف دهد و کفش های خود را به سوی رییس جمهور یک ملت نشانه رود، پس اساساً چه نیازی است به انتخاب این ‏حرفه و بدست گرفتن قلم؟ ‏


چه، مردمان ایدئولوژی زده و لمپن های لبریز از کینه نیز هیچگاه با قلم و گفتار سخن نمی گویند بلکه به قول شاملوی ‏بزرگ، “دشنه در دیس” می نهند و “آنکه بر در می کوبد شباهنگام به کشتن چراغ آمده است”.


بر کسی پوشیده نیست که خاورمیانه و بویژه کشورهای نفت خیز منطقه، آشکارا فرسنگ ها با دموکراسی و موازین ‏حقوق بشر فاصله دارند و مردمان این سرزمین مدتهاست که این آرمان های مقدس را آبستن هستند؛ اینهمه در حالیست ‏که رهیافت های مختلف گذار به دموکراسی علیرغم آنکه بر بنیان ها و پارادایم های مختلفی بنا شده اند اما همواره بر ‏نقش نخبگان و الیت های جامعه تأکید می کنند. اگر روزنامه نگاران و خبرنگاران را نیز از جمله این فرهیختگان به ‏شمار آوریم (که براستی نیز چنین است)، آنگاه مشخص خواهد شد که چه رسالتی بر شانه های رنجور و زخم خورده ‏آنها قرار گرفته است. اما جای نگرانی اینجاست که اگر این قشر فرهیخته و منتقد، قلم بر زمین نهاده و به جای آن، ‏سنگ و لنگه کفش به دست گیرند و مستانه به هر سو پرتاب کنند، چگونه می توان نسبت به شکل گیری و تثبیت ساز و ‏کارهای دموکراتیک در این جوامع امیدوار بود؟ و آیا از دموکراسی، چیزی فراتر از “سراب” به جا خواهد ماند؟


تردیدی نیست که مردم عراق روزگار دشواری را تجربه می کنند؛ بغض های بسیاری در گلو دارند و شایسته زندگی ‏بهتری هستند اما مهم آنکه اگر این طرز تلقی از “انتقاد” (به مفهوم ‏Criticize‏) و “نخبگان” به معنای الیت های ‏جامعه، در موقعیت هژمونیک قرار گیرد و بصورت گفتمان مسلط درآید، رفته رفته بنیادگرایی مذهبی و نهضت های ‏پوپولیستی جایی برای عقلانیت سیاسی و مناسبات دیپلماتیک باقی نخواهند گذارد و نسل هایی پرورش خواهند یافت که ‏میان قلم و لنگه کفش، انتقاد و دشنام تفاوتی قائل نخواهند بود و از این رو، اساساً ضرورتی برای مطالعه درباره تاریخ، ‏فرهنگ و مدل های توسعه احساس نخواهد کرد.


از سوی دیگر، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و رسانه های همسو با آن و تحلیلگرانی که دست افشان و پای ‏کوبان از “شجاعت و شهامت” خبرنگاری عراقی سخن می گویند قطعاً هنوز از خاطر نبرده اند که سخنان رییس ‏دانشگاه کلمبیا خطاب به محمود احمدی نژاد را نه فقط توهین به رییس جمهور بلکه توهین به تمام ملت ایران دانستند و ‏آنگونه از رییس مملکت دفاع کردند. پس امروز پرسش این است که این لنگه های کفش براستی به سوی چه کسی ‏پرتاب شده؟ حتی اگر با این تحلیل نیز همرأی شویم، این لنگه های کفش را باید پرتاب شده به سوی “ملت” ایالات متحده ‏دانست و نه فقط رییس جمهور برگزیده آن و چه کسی است که می تواند از این اهانت آشکار به میلیونها شهروند ‏آمریکایی دفاع کند؟!


اینک روی سخنم با همقلم عراقی مان است، او که همچون ما در تهران و سایر روزنامه نگاران این حرفه را برگزیده؛ ‏که بیندیشد براستی این رفتار، کدام گره از کلاف امروز عراق گشوده است و سکانس پایانی این سناریوی کمیک و البته ‏تراژیک، چگونه رقم خواهد خورد؟ و در مقیاسی کلان تر، حقیقتاً کدام یک برای گذار به دموکراسی مفیدتر خواهند ‏بود؛ یک پرسش مستدل و راهگشا یا یک دشنام کورکورانه؟ قلم یا لنگه کفش؟

منبع: ادوار نیوز