۱-انسان در رابطهاش با طبیعت مسیری پرفراز و نشیب را طی کرده است. زمانی طبیعت سوژه ی پرستش بوده است، زمانی خصم غالب و زمانی خصم مغلوب. فاوستِ گوته، امیل روسو و زرتشتِ نیچه هر کدام نشانهای متمایز از نوع نگاه متفاوت اندیشه ورزان مدرن به طبیعتاند. در عین حال ستیز با طبیعت بخشی غیر قابل انکار از تاریخ زندگی بشر است، با این حال از پس این ستیز طولانی اکنون کم نیستند کسانی که از “همزیستی” طبیعت و انسان سخن میگویند. پارادایم کنونی حقوق بشر نه تنها “محیط زیست سالم” را حق بشر میداند، بلکه حفاظت از محیط زیست را “تکلیف” دولتها محسوب میکند.
۲-دریاچه ی ارومیه نه تنها قطعهای ارزشمند از محیط زیست ایران (و جهان) که مطابق اصل ۴۵ قانون اساسی بخشی از “ثروت عمومی مردم ایران” نیز هست. ثروتی که حفاظت از آن مطابق قانون بر عهده ی حکومت است. این ثروت عمومی اکنون در معرض خطر نابودی است پرسش اینجاست که حکومت برای انجام وظیفهی قانونی خود چه انجام داده است؟ خواست نجات دریاچه ی ارومیه یک خواست سیاسی نیست، دولت نباید در پس این خواست برای “امنیت” خود احساس خطر کند، کافی است حساسیت به حق شهروندان ارومیهای و دیگر شهروندان ایرانی در این باب درک شود و برای نجات این ثروت ملی چارهای اندیشیده شود، چارهای که گویا چندان هم دور از دسترس نیست.
۳-چرا حاکمیت طبق معمول گرهی را که با دست قابل گشودن است تبدیل به گرهی کور و کلافی سر در گم میکند؟ آیا دریاچه ی ارومیه با این عظمت و به عنوان آفریدهی کم نظیرپروردگار جهان به اندازهی این امامزادههای تازه تاسیس یا “چاه جمکران” که حتی بسیاری از علمای شیعه نسبت به صحت و اصالت ادعاهای مربوط به آن مشکوکاند ارزش ندارد؟ اگر اندکی دلسوزی و دوراندیشی نزد مسئولین دولتی باقی باشد (یعنی باقی است؟!) نباید اجازه دهند دریاچه ی ارومیه سرنوشتی مشابه با تالاب گاوخونی پیدا کند.
۴-اکنون نه تنها شهروندان ارومیهای و هم میهنان ترک زبان ما که همه ی مردم ایران دلنگران سرنوشت دریاچه ی ارومیه هستند. این خواست ساده ایست، خواست نجات دریاچهی ارومیه نه ربطی به انتخابات آزاد دارد و نه ارتباطی به آزادی زندانیان سیاسی دارد و نه دخلی به درگیریهای جناحی، پس دلیل این همه تعلل و سستی چیست؟ به راستی اگر به جای دریاچهی ارومیه یکی از چاههای نفت تحت استثمار سپاه در معرض خطر نابودی بود بازهم شاهد این همه بیخیالی و سهل انگاری بودیم؟
۵-به هر حال ما (به عنوان مردم ایران که مانند مسافران یک کشتی سرنوشتی مشترک دارند) نباید نسبت به سرنوشت دریاچه ی ارومیه بیتفاوت باشیم و باید از هر طریق ممکن برای نجات این دریاچه کوشش کنیم. اهمیت اقدام برای نجات دریاچه ی ارومیه از خطر نابودی اگر به اندازه ی حفظ نام خلیج فارس نباشد کمتر هم نیست.