مقاله های اسرائیل بیخ گوش ایران و اطلاعات بیخ گوش اپوزیسیون نیشتر به زخم و دملی چرکین بود که مدت هاست تن رنجور جامعه و یا منتقدان و اپوزیسیون را آزار می دهد. مخصوصا مورد دومی تقریبا از اوایل انقلاب تا کنون همواره وجود داشته است.
اما هر دو مقاله که مبتنی بر واقعیات و کدهای بسیار و تاحد زیادی متقنی است؛ می تواند مورد سوء فهم یا خدای ناکرده سوء استفاده قرار گیرد. در مقاله اول حتی در مورد آقای نقدی که در کوران و اوج مذاکرات ناگهان می گوید نابودی اسرائیل مذاکره شدنی نیست و پاس گل به نتانیاهو می دهد (حتی اگر راننده اش نیز به عنوان جاسوس اسرائیل دستگیر شده باشد)؛ اشاره کردم که وی را جاسوس اسرائیل نمی دانم و ممکن است این جمله اش از کج سلیقگی سیاسی و رقابت سیاسی غیراخلاقی و ضدیت مغایر با منافع ملی با دولت روحانی و… ناشی شده باشد. و باز تصریح کردم که در ایران اتهام جاسوسی برای دشمن مثل نقل و نبات به عنوان یک اتهام قضائی و امنیتی به بسیاری از جمله افرادی مثل بنده و جریانی مثل جریانی که من بدان تعلق دارم همانند بسیاری از افراد یا جریانات دیگر زده می شود.
اتهام جاسوسی به افرادی زدن بدون دلایل متقن یک عمل شنیع اخلاقی و گناهی نابخشودنی است. این مسئله در مورد اتهام عامل و نفوذی اطلاعات بودن نیز قطعا وجود دارد و بدون دلایل و شواهد متقن نمی توان صرفا با اشاره به برخی شواهد مبهم و کلی که هزار تفسیر دیگر می تواند داشته باشد کسی را متهم به همکاری با اطلاعات و یا عامل و نفوذی بودن آن کرد. و همین طور است اتهام همکاری با نئوکان ها و محافل افراطی ضد ایرانی طرفدار حمله و کن فیکون کردن ایران و تحریم و مجازات اقتصادی ملت ایران. در این مورد نیز نمی توان به سادگی به کسی اتهام همکاری و جاسوسی و یا حقوق بگیری زد. من به عنوان یک فرد مذهبی در هر سه مورد هر نوع گشاده دستی و بی دقتی در زدن این برچسب ها را گناه کبیره میدانم که با آبرو وحیثیت فرد یا افرادی بازی می کند. در بخش پایانی مقاله ام (اطلاعات بیخ گوش اپوزیسیون) نیز به صراحت و به صورت روشن و تفصیلی به این امر پرداختم.(این تذکر البته به این معنا نیست که اسرائیل در حوزه جاسوسی خیمه بزرگی روی ایران نزده است و یا اطلاعات برای منتقدان و اپوزیسیون در داخل و خارج برنامه ها و نقشه هایی برای اختلاف افکنی و تشدید اختلافات ندارد و یا افرادی را در اختیار نگرفته و یا تلاش نمی کند تا از طریق آن ها بر برخی دیگر اثرگذاری کند.)
اما متاسفانه در برخی فضاهای مجازی که عمدتا به صورت مشغولیت ذهنی بخشی از اپوزیسیون بیکار! در آمده است که به تراشیدن سر همدیگر مشغول می شوند شاهد این بی دقتی ها و بی انصافی ها هستیم. هر چند کل ماجراهایی از این دست طوفان در فنجان است و با مسائل اساسی و مهمی که در متن جامعه ما در جریان است فاصله فراوانی دارد و بسیاری از مردم و حتی بسیاری از فعالان سیاسی و مدنی اصلا از آن با خبر هم نمی شوند.
در هر حال آنچه به من ارتباط پیدا می کند و احساس وظیفه می کنم که بر آن تصریح کنم این است که براساس خبر و اطلاع دقیق، بنده معتقدم و تاکید می کنم تاکنون چه در میان فعالان شناخته شده ملی- مذهبی داخل کشور و چه کنشگران ملی- مذهبی خارج از کشور حتی یک مورد نیز فردی عامل یا نفوذی اطلاعات وجود و حضور نداشته است.
من حتی وقتی عده ای از استقبال کنندگان از تیم هسته ای در یکی از بازگشت های شان به ایران شعار می دادند “کیهان، اسرائیل؛ تسلیت، تسلیت” و یا “کیهان، اسرائیل؛ پیوندتان مبارک” هرگز به خود اجازه نمیدهم چنین تصور کنم که فرضا حسین شریعتمداری جاسوس اسرائیل است و از آن ها حقوق می گیرد ( ولو این که وی بی شرمانه به هر فرد و جریانی چنین اتهاماتی را وارد می کند). هر چند معتقدم حسین شریعتمداری و کیهانش در مذاکرات هسته ای در زمین اسرائیل بازی می کنند و “نتیجه عملی” و برونداد و کارکرد سیاست و رویکردشان در باره مذکرات هسته ای به نفع اسرائیل و تندروهای آمریکا و برخی کشورهای همسایه دشمن ایران است.
به همین منوال من معتقد نیستم که هر کس طرفدار براندازی حکومت ایران است حتما طرفدار حمله خارجی و تحریم اقتصادی مردم ایران است. در مقاله دیگری سعی کردم در حد اطلاعات وتجربه خود مرزهای سه جریان رادیکال سیاسی در خارج از کشور را از هم ترسیم کنم و تصویر واقع بینانه و منصفانه ای از آن ها ارائه دهم.
همان طور که معتقد نیستم حتی همه کسانی که از حمله یا دخالت بشر دوستانه در دیگر کشورها دفاع می کنند عامل نئوکان ها و تندروها هستند و یا بدتر از آن جاسوس و حقوق بگیر آن ها هستند. اثبات این ادعا به صورت فرد به فرد، مدرک و دلایل متقن می خواهد. هر چند می توان این نوع موضع گیری ها را بازی در زمین راست افراطی آمریکا و تندروهای جبهه غرب دانست. بگذریم از کسانی که ابایی ندارند تا در معرفی خود از اشتغال شان در برخی نهادهای متعلق به نئوکان های ضد ایران و ایرانی یاد کنند. باز در همین راستا نمی توان افرادی که به جای مستبدین و عاملان اصلی بدبختی های ملت ایران مرتب به بخش هایی از اپوزیسیون شاخ شکسته! حمله می کنند و یا فعالان سیاسی و مدنی که مشی های متفاوتی از بخش های دیگر اپوزیسیون دارند را نوازش میکنند عامل یا نفوذی اطلاعات دانست. در این مورد نیز گشاده دستانه انگ اطلاعاتی زدن عملی غیر اخلاقی است. هر چند در این عرصه نیز می توان رها کردن یقه حکومت و مرتب گرفتن زیر دو خم منتقدان را بازی در زمین حکومت در این حوزه مشخص دانست.
نکته مهم دیگر که در هر سه عرصه یاد شده در بالا قابل ذکر در مورد هر فرد که برخی می توانند غیرمسئولانه آنها را جاسوس یا حقوق بگیر و عامل اسرائیل یا آمریکا یا اطلاعات ایران بدانند این است که باید به مجموعه مواضع فرد در کنار هم توجه کرد و حتی با قابل نقد دانستن بخشی از مواضع یک فرد اما با کنار هم قرار دادن آن با دیگر مواضع وی برخورد منصفانه و جامعی با وی داشت و بی مهابا و با خشم وعصبانیت وی را عامل اسرائیل و آمریکا یا اطلاعات ایران ندانست. ضمن آن که اساسا نقد و آسیب شناسی با برخورد براندازانه و فحاشی و تخریب شخصیت و توهین به افراد مرز روشن وساده و آشکاری دارد. بخصوص وقتی افراد مورد نقد از سوهای مختلف ماجرا؛ چهره های شناخته شده و مورد احترام عده کم یا زیادی حداقل در حوزه فعالیت خود (اعم از حوزه سیاست و فعالیت مدنی و حقوق بشری و رسانه ای و…) باشند.
بنابراین هیچ یک از ما نباید منطق و استانداردهای دوگانه داشته باشیم و در حوزه ای راحت و گشاده دستانه عمل کنیم و در حوزه دیگرسخت گیرانه و با دقت. انگ و برچسب زنی سیاسی مشخص مانند عامل و جاسوس جایی بودن؛ چه به مخالفان تند رو و چه به کسانی که مرتب توجیه گر رفتار حکومت اند وچه به کسانی که ممکن است ما مواضع یا رویکردشان را در حوزه ای خاص قبول نداشته باشیم و یا حتی نقد جدی و اساسی به آن داشته باشیم ( مثلا نگاه و تحلیل شان به سیاست بین الملل مبنی بر دفاع از نظم جهانی که ما ناعادلانه اش می دانیم و یا برعکس ستیزه گری با این نظم که ما ممکن است آن را دشمنی کور و ناآگاه به واقعیات جهان بدانیم و یا ضدیت مطلق با حکومت ایران و متهم دانستن اش در هر اتفاقی که در هر جای کره زمین اتفاق می افتد و یا برعکس دفاع و توجیه اعمال آن حتی آشکارا وقتی نقض حقوق بشر می کند و شوربختانه وقتی حتی جان بی گناهانی را می ستاند و یا رئیس و وزیرش آشکارا دروغ می گویند و…)؛ عملی غیر اخلاقی است. در این باره مورد به مورد باید سند و مدرک داشت. به نظرمن حتی نقل قول های مستمر کیهان از فردی خارجه نشین علیه کل اصلاح طلبان و مدال و اتیکت حامی یا مشاور این و آن به افرادی دادن نمی تواند اثبات کننده عامل و جاسوس بودن آنها باشد. هر چند به صراحت می توان آنها را بازیکن زمین مستبدان داخلی دانست. بازی در زمین دیگری (چه راست افراطی خارجی باشد و چه راست افراطی داخلی) و حتی بالاتر از آن در برخی موارد خاص؛ تاثیر پذیرفتن و مدیریت غیر مستقیم شدن توسط برخی محافل در خارج یا داخل؛ یک مسئله است و عامل و نفوذی بودن مسئله ای دیگر. تکرار کنم که در رابطه هر فرد نیز جدا از نیاز به مدرک و دلیل داشتن برای وصل کردن وی به نهاد و مرکزی چه در خارج و چه در داخل؛ همچنین باید به مجموعه مواضع وی نگاه کرد تا از دایره واقعیت و انصاف و اخلاق خارج نشد. اگر فردی به صورت نقطه چینی مرتب از حمله خارجی و تحریم ملت ایران و خطر ایران برای جهان سخن گفت و یا فردی به صورت نقطه چینی مرتب نقض حقوق بشر در ایران را توجیه کرد و یا مرتب به جای حکومت اپوزیسیون را نواخت و یا یکسره به جای حداقل جریان راست و راست افراطی به اصلاح طلبان حمله کرد و…؛ بالطبع نباید انتظار داشته باشد که دیگران در مورد “مواضع” وی قضاوت و داوری نکنند و وی را به بازی درزمین و همسو با قدرت و قدرتمندانی نبینند. هر چند به گمان بنده فراتر رفتن از نقد “مواضع” که می تواند دلایل یا علل متعدد “معرفتی” و یا “موقعیتی” و یا حتی “روانشناختی” داشته باشد و ورود به قضاوت فردی و شخصیتی و وصل کردن فرد به اینجا و آنجا همان گونه که در بخش پایانی مقاله “اطلاعات بیخ گوش اپوزیسیون” گفته ام، وادی بس ظریف و خطرناکی است و لغزش گاه اخلاقی بزرگی است که همگان را باید از آن پرهیز داد. در این قسمت نیز اما نمی توان منطق دوگانه داشت و در جایی گشاده دستانه عده ای را به این جا و آنجا وصل کرد و در جای دیگر انتظار برخوردی بهداشتی و پر از انصاف داشت. متاسفانه فضای سیاسی و مدنی ما در این قسمت نقائص و آسیب های بسیاری دارد. توهین و فحاشی به جای نقد و انگ زنی؛ و برچسب زنی و متهم کردن به آمریکایی یا اطلاعاتی و… بودن رواج دارد و یا به راحتی خرج می شود. کیوان صمیمی به درستی و بر اساس تجربه طولانی زیسته اش به نیاز به نقد اخلاقی رفتار سیاسی و مدنی در جامعه ما رسیده است.
مرحوم هدی صابر نیز که به سالمرگ جانکاهش نزدیک می شویم در سال های آخر عمر پربرکتش در باره “منش” سخن ها داشت.