پس از رخداد دوم خرداد 76 برخی در مقام بیان تمایز اساسی بین آن دوره و ادوار پیشین عمر جمهوری اسلامی از “جمهوری دوم” و “جمهوری سوم” یاد کردند. طبق آن تحلیل با پایان جنگ و رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی و باز نگری در قانون اساسی و آغاز ریاست هاشمی رفسنجانی، جمهوری دوم آغاز شد و با پایان دورة هشت سالة دولت ایشان و رخداد دوم خرداد و آغاز دولت متفاوت سید محمد خاتمی، جمهوری سوم در عمر نظام جمهوری اسلامی شکل گرفت. هر چند روشن نیست که در چهارچوب این تحلیل دولت نهم را چه میتوان نامید. “جمهوری چهارم”؟ یا چیز دیگر. اما به هر تقدیر اکنون می توان گفت استفاده از چنان عناوینی برای دولتهای هاشمی و خاتمی چندان وجهی نداشته و با هیچ معیاری منطبق نبوده و نیست.
اما در این میان به نظر میرسد با تحولات پدید آمده در یک ماه اخیر میتوان از آغاز “جمهوری اسلامی دوم” در تاریخ جمهوری اسلامی یاد کرد و گفت که طلیعة این دوره آشکار شده است. تحولات ایران در آینده چندان دور نشان خواهد داد که این نظریه و تحلیل چه اندازه واقع بینانه بوده یا نبوده است.
اکنون میخواهم با این پیش فرض به نقش تاریخی جناب هاشمی رفسنجانی در تأسیس جمهوری اسلامی دوم اشاره کنم. حال نمیخواهم به گذشته های هاشمی و نقش مهم ایشان در تأسیس نظام جمهوری اسلامی اول و به طور کلی به نقاط ضعف و قوت وی در مقام دولتمرد ممتاز نظام بر آمده از انقلاب اسلامی ایران اشاره کنم اما همین اندازه می گویم که دوست و دشمن اذعان دارند که هاشمی نقش بی بدیلی در تحولات سه دهه عمر جمهوری اسلامی داشته و در واقع در نیک و بد کارنامه این حکومت سهم قابل توجهی دارد و درست به همین دلیل است که او دارای دوستان یا مخالفان قدرتمندی در نظام است و منتقدان و حتی دشمنان زیادی نیز در بیرون از نظام دارد. حال با چشم پوشی از تمام این گذشته ها و ملاحظات، به نظر میرسد که هاشمی همچنان نقش آفرین است و میتواند در تحولات پیشرو نیز سهم مثبتی بر عهده بگیرد و با نقش آفرینی تاریخی به سود ملت و جمهوریت نامی ماندگار از خود به یادگار بگذارد و در نهایت حتی منتقدان وی نیز با اغماض بر او بنگرند.
هاشمی در نماز جمعه اخیر خود نشان داد که به اصطلاح “دود از کنده بلند می شود”. او، به رغم شرایط بسیار نامساعد و به رغم فشارهای سنگین علیه او و خانواده اش، سخن به حق و البته به اعتدال و با رعایت تمام جوانب مسائل ریز و درشت پیرامونی گفت و در نهایت جانب مردم مظلوم و رأی باخته را فرو ننهاد. او در مقام یک مصلح دلسوز نظام ظاهر شد و کوشید به شکلی راهی برای خروج از بحران سنگین و فراگیر کنونی پیدا کند. هرچند که به گفتة درست خاتمی پیشنهادهای هاشمی چند پیشنهاد حداقلی بود که می بایست در گام نخست برای ایجاد آرامش و امنیت عملی شوند نه تمام آنچه که باید گفته میشد. او هیچ امتیازی به جناح متقلب و کودتاچی و تضییع کننده حقوق مردم نداد اما سخنان نسنجیده و تحریک آمیز نیز نگفت که بهانه ای برای جنجال تازه بر ضد او و حامیان جنبش سبز پیدا شود. همین شهامت و سنجیدگی سخنان وی است که اقتدارگرایان را به خشم آورده و برای تخریب و بی اثر کردن کلامش به یاوه گویی روی آورده اند. واقعیت این است که من ( والبته بسیاری چون من ) این اندازه انتظارشهامت و موقعیت شناسی از شخصیتی چون هاشمی رفسنجانی نداشتم و حال او را به دلیل حمایت از مردم و نقد معتدلانه و دلسوزانه حاکمان اقتدارگرا در این زمانه عسرت تحسین میکنم و می ستایم.
حال هاشمی در میانه ایستاده و چشم مردمی به او دوخته شده است. گرچه جنبش مدنی و بی خشونت نوین ملت ایران به هر حال به راه خود ادامه خواهد داد و در انتظار هیچ قهرمانی در هر سطحی نمی ماند اما واقعیت این است که در این کارزار تعیین کننده حمایت و رفتارهای سیاسی و مصلحانه شخصیتی چون هاشمی رفسنجانی در بلوک قدرت و در درون ساختار حاکمیت ایران بسیار مهم و اثرگذار است و نمیتوان از آن چشم پوشید. به گمان من هاشمی میتواند با استفاده از روش و منش خود و با تکیه بر امکانات وابزارهای مادی و معنوی اش در سطح حاکمیت و جامعه به گونه ای عمل کند که از یک سو نظام و کشور به سقوط و فروپاشی نغلطد ( فروپاشی ای که محسن رضایی به درستی به آن اشاره کرده و هشدار داده است ) و از سوی دیگر نظام حاکم و جناح اقتدار گرا را وارد مرحله تازه ای کند که در آن قانون و دموکراسی و عدالت و آزادی به تدریج حاکم و نهادینه گردد و در واقع اصلاحات ساختاری در نظام عملی شود و جامعه ایرانی نیز به آرامش و امنیت برسد.
هاشمی از چنین توانی برخوردار است. در ساختار حاکمیت دارای “حق آب و گل” است و دوستان و حامیانی در سطوح مختلف دارد و بسیاری از مسؤلان عالی و دانی نظام از تربیت یافتگان و یا برکشیدگان وی هستند. نقش او در انتخاب رهبر کنونی در بیست سال پیش بر کسی پوشیده نیست. در میان جناح های مختلف علما و نهاد روحانیت سنتی و نوگرا و بنیادگرا حامیان قدرتمند و با سابقه دارد و در واقع هاشمی نماد روحانیت سیاسی و شبه مدرن است که “توسعه” را برای کشور برگزیده است. در چند سال اخیر، به دلایلی که اکنون جای شرح آن نیست، چهره ایشان در میان مردم و حتی نخبگان سیاسی و فرهنگی و ملی تا حدود زیادی ترمیم شده و حال با موضع گیری اخیرش بیش از پیش مقبولیت یافته است. روشن است که در صورت تداوم چرخش وی به سود ملت و کشور و تلاش برای حل گشودن گره های موجود، باز هم بر بازسازی شخصیت هاشمی در سطح ملی افزوده خواهد شد. اکنون “اسباب بزرگی” برای هاشمی و نقش آفرینی تاریخی وی همه آماده میشود و البته او میتواند از این همه استفاده بکند یا نکند اما در صورت استفاده درست از این موقعیت ممتاز تاریخی کار او کارستان و منحصر به فرد خواهد بود.
سخن اصلی و دعوی مهم صاحب این قلم در این گفتار این است که، در شرایط فعلی که اهداف جنبش از محدودة نتایج انتخابات دهم گذشته است، تلاش مهم هاشمی رفسنجانی در این برهه تاریخی میتواند جمهوری اسلامی را به مرحله ای تازه وارد کند که همان “جمهوری اسلامی دوم” خواهد بود. چرا که هاشمی قادر است در تعامل با رهبر نظام، که فعلا در برابر خواست اکثریت مردم قرار گرفته است، و نیز دیگر نیروها و عناصر درون حاکمیت از یک سو و در گفتگو با مردم و نخبگان ساسی و فرهنگی از سوی دیگر، نقش میانجی مصلح را بازی کند و به خروج کشور و نظام از بحران خود ساخته یاری رساند. اگر چنین شود، نظام جمهوری اسلامی می ماند اما با اجرای کامل و همه جانبه قانون اساسی و به رسمیت شناختن حق حاکمیت ملت و تحقق حقوق ملت در بخش سوم قانون اساسی. شرکت گستردة مردم ایران در انتخابات اخیر نشان داد که اکثریت قاطع مردم نه تنها خواهان تغییر حکومت نسیتند بلکه از اصلاح آن نیز کاملا قطع امید نکرده اند و این نشان میدهد که، بر خلاف تبلیغات مداوم اقتدارگرایان، مردم معترض در اندیشه انقلاب نرم و سخت و یا رنگین بر ضد رژیم نیستند، فقط خواهان عدالت و استیفای حقوق ضایع شده حود هستند. اما اگر از این فرصت ها استفاده نشود و اعتماد ها به کلی سلب گردد، حجت بر مردم تمام است و در آن صورت برای هر تصمیمی محق خواهند بود. از این رو به نظر میرسد که عموم مردم ایران ترجیح میدهند جمهوری اسلامی باشد اما جمهوری اسلامی دوم و اصلاح شده. هاشمی رفسنجانی میتواند در تأسیس این جمهوری دوم کمک کند، همان گونه که در تأسیس جمهوری اسلامی اول کمک کرد.
گفتن ندارد که قانون اساسی به لحاظ محتوایی از اشکالات و تناقضات بسیاری رنج می برد اما در سیر تحولی و در شرایط دموکراتیک این اشکالات نیز قابل حل و رفع هستند.