حزب واحد و دولت محمود

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

الآن یک هفته است که پایم را نمی توانم از توی این گل در بیاورم، نه بابا، منظورم گل نیست و آن گلی نیست که اینیستا به هلند زد، جام جهانی تمام شد رفت. تازه تمام هم نشده بود، پای آدم که توی گل گیر بکند، چه گل پامچال باشد، چه گلایول بی ریخت آبی، چه مریم خوشبو و سرگیجه آور سفید، چه مارگریت که به پهنای صورتش می خندد، چه شمعدانی که بوی دامن مادربزرگ ها را می دهد، به هر حال پایش را راحت درمی آورد آدم. مشکل وقتی است که پای آدم توی گل گیر می کند، آن هم وقتی که پای آدم مثل خر توی گل گیر می کند. حالا مگر درمی آید، من بکش تو فشار بده! چهار سال قبل که چه عرض کنم، همین سه سال قبل که نه، همین دو سال قبل بود که، در حقیقت همین یک سال قبل بود، شاید هم چند ماه قبل بود که احمدی نژاد برای دوهزار و سیصد و چهل و نهمین بار گفت که “در ایران آزادی مطلق است”

حالا هی من هفت ماه است می خواهم به ابطحی و سعید شریعتی و محمدرضا جلایی پور ثابت کنم در ایران آزادی مطلق است. آنها را پیدا نمی کنم. به هر کسی هم می خواهم پیغام بدهم که بابا، به این ابطحی بگوئید در ایران آزادی مطلق است، اینقدر نترسد، فایده ندارد. به هر کسی می خواهم تلفن بزنم یا ای میل بزنم که به محمدرضا جلایی پور بگوئید که در ایران آزادی مطلق است به من تلفن کند اما بیخودی میگن طرف زندانی است. به بهزاد نبوی و رمضان زاده و تاج زاده می خواستم پیغام بدهم که به محمدرضا جلایی پور بگوئید در ایران آزادی مطلق است، پاشو مثل بچه های دانشجوی خوب بیا دکترایت را بگیر و برگرد، مگر توی کله اش می رود. نه که به او گفته باشم، نه، به هر کسی که می خواهم بگویم که به جلایی پور پیغام بدهید که در ایران آزادی مطلق است، خودش زندانی است. اصلا من نمی فهمم، این دیوانه ها برای چی وسط این آزادی مطلق رفته اند زندان؟ آقای محترم! برادر من! خواهر جان! هنگامه خانم عزیز! یعنی درک این جمله اینقدر سخت است؟ رئیس جمهور کشور می گوید “در ایران آزادی مطلق است” بعد هر کسی ما می شناسیم می رود زندان.

من که مطمئنم که احمدی نژاد، دروغ نمی گوید، حداقل اگر دوربین روشن نباشد، بعید است دروغ بگوید، بدون دلیل از این کارها نمی کند. حتما یک مشکل خاصی وجود دارد. همین است که پای من توی گل گیر می کند. حالا خودم هیچ، این الاغ بدبخت که هی هش می کنم، هی نچ نچ می کنم، تکان نمی خورد. همین ششم خرداد بود که احمدی نژاد گفته بود “احزاب در امور کشور دخالت نکنند.” هرچه فکر کردم باز هم شد داستان الاغ و گل. خب، اگر احزاب در امور کشور دخالت نکنند، که دیگر حزب نیستند.” با خودم گفتم لابد این حزب کارگزاران، یا مشارکت، یا مجاهدین انقلاب، یا حزب آبادگران، یا ایثارگران، یا قربانشروندگان انقلاب اسلامی یک حرفی زده اند که به تریج قبای کسی برخورده، بعد تازه یادم افتاد فعلا قبای همه را بانضمام لباس زیرشان بادبان کرده اند، فعلا دریای قم پر از بادبان های سفید است. حالا اینها هیچ، این یکی دیگر کار گل و الاغ نیست، خودش یک باتلاق مصیبت است. آقای الفنون گفته است “ما فقط یک حزب داریم، آن هم حزب ولایت است.”

البته نمی توانم بفهمم، اگر بقول خود آقای احمدی نژاد در نیویورک که “کلیه احزاب مخالف ما آزادی مطلق دارند هر انتقادی از دولت بکنند.” یا بقول همین آقای مسیو نیویورکر در سفر مشهد “احزاب در امور کشور دخالت نکنند”( همان ترجمه در ایران آزادی مطلق داریم می شود همین) اگر بناست که احزاب آزادی داشته باشند، یا در امور کشور دخالت نکنند یا بکنند، قبل از هرچیز باید وجود داشته باشند. نمی شود که حزبی وجود نداشته باشد و هی توی کار دولت دخالت کند. اصلا کار غلطی است. شما که وجود نداری غلط می کنی دخالت می کنی! اول بوجود بیا، بعد دخالت کن. همین می شود که آدم الاغش را وسط گل و لای جاده پیشرفت کشور که هی قطار بدون ترمز و بدون دنده عقب با سرعت سیصد کیلومتر در ثانیه( بالاخره سرعت هاله نور هم سرعت همان نور است) از اطراف آدم رد می شود، آدم درمی ماند که این جمله یعنی چی که “ما فقط یک حزب داریم و آن هم حزب ولایت است.” البته یک احتمال هم وجود دارد و آن همین احتمال قدیمی است که احمدی نژاد اندازه ها را نمی داند، کسی که در مصاحبه مطبوعاتی می گوید “مساحت ایران یک میلیون و هفتصد و پنجاه شصت هزار کیلومتر مربع است” و به همین سادگی به اندازه سه چهار کشور اروپایی از مساحت ایران کم می کند، احتمالا مفهوم عدد “یک” را هم ممکن است خوب متوجه نشود.

 

عبدالمایک تایسون و اژه ای

وسط این همه پیغمبر بوکسور، نصیب ما جرجیس شد. بابا محمد علی! بابا کلی! حداقل در میان این ورزشکاران بزن و بکوب که با وزن و کتک و بزن بزن و پرت کردن و مشت و لگد زدن، چهل پنجاه تا عبدالکریم و مهمت و احمد و از این اسامی مسلمین داریم، حالا برای چی همین مایک تایسون که بهترین سابقه اش گاز گرفتن و با دندان کندن بینی رقبا بود، مسلمان شد. به نظرم مسابقه بعدی اش با محسنی اژه ای است، چنان محسنی اژه ای گازش بگیرد، که بلافاصله آن طرف صورتش را ببرد به طرف حضرت مسیح و بگوید تو رو خدا یک سیلی یواش بزن. غلط کردم.

 

تو تو تو، می تونی!

واقعا چرا فکر می کنیم این حکومت نمی تواند؟ به نظر من می تواند. اتفاقا هم می تواند و هم بسرعت این کار را می کند. تنها مشکل این دولت این است که نمی تواند دولت را اداره کند، وگرنه در ایجاد دشمن، نابود کردن منابع زیرزمینی، بدنام کردن ایران تا دویست سال بعد، نابود کردن روح مردم تا صد سال دیگر و از میان بردن بنیادهای اقتصادی ایران، دولت احمدی نژاد بسیار تواناست. یکی از تخصص های دولت دهم، دقیقا همان اتهاماتی است که این مسلمان های خدانیامرزیده به رضاشاه بدبخت می زنند. بقول حاج آقا مجتبی تهرانی که هفته قبل گفت: “فلانی! رضا خان و پسرش پنجاه سال کوبیدند اما نتوانستند روحانیت را از بین ببرند.” این حرف کاملا درست است. رضاشاه چه قصدی داشت؟

اول، می خواست مردم از لباس روحانیت و آخوند جماعت متنفر بشوند.

دوم، می خواست خانه مراجع ملجا و پناهگاه ضعفا و فراری ها و مظلومین نباشد.

سوم، می خواست مراجع تقلید جرات نکنند یک کلمه خلاف دولت حرف بزنند.

چهارم، می خواست خودش را نظرکرده خدا قلمداد کند و کاری کند که هیچ کس آخوندها را در هیچ حالتی حتی مورد ترجم قرار ندهند.

به نظر من رضا شاه  زیاد موفق نشد، اما دولت ائتلافی احمدی نژاد- خامنه ای [مقایسه بفرمائید با دولت ائئلافی محافظه کارها و لیبرال دموکرات های بریتانیا، عین هم اند شخصیت ها] تا حد زیادی موفق شد این کار عظیم و بزرگ را انجام دهد. علت اینکه دولت رضاشاه موفق نشد و دولت احمدی نژاد موفق شد این موارد است:

اول: رضا شاه تردید داشت که قیامتی وجود دارد یا نه، به همین دلیل کمی می ترسید و بخاطر همین هشتاد درصد فقط موفق شد، ولی دولت ائتلافی شکی ندارد که قیامتی وجود ندارد پس ترسی هم ندارد، و صد درصد موفق خواهد شد.

دوم: رضاشاه و پسرش می خواستند روحانیت از بین برود، ولی ایران شیعه باقی بماند، به همین دلیل وقتی دیدند کشور در حال نابودی است، آن را دادند دست روحانیون و رفتند. دولت ائتلافی می خواهد خودش باقی بماند، حالا روحانیت و شیعه و ایران باقی ماند یا نماند عیبی ندارد، به همین دلیل ترجیح می دهند دین و روحانیت و ایران از بین بروند تا خودشان.

سوم: رضاشاه و پسرش اینقدر ساده لوح بودند که فکر می کردند اگر به خانه یک مرجع تقلید حمله کنند یا او را اعدام کنند، سوسک می شوند، در حالی که آیت الله و نوحه خوان می دانند که اگر همه مراجع را هم بکشند هم هیچ اتفاقی نمی افتد.

نتیجه گیری اخلاقی: شغال و بیشه و مازندران و سگ و این چیزها.

 

کراوات بپاخیز برادرت کشته شد

داستان کراوات و پاپیون و ریش تراشیدن هم شده داستانی عجیب. احمدی نژاد گفته است “ ما فکر می کردیم کراوات زدن و ریش تراشیدن به حکم مراجع تقلید حرام است، در حالی که نگاه کردیم دیدیم حرام نیست.” وب سایت تابناک هم ده پانزده تا حکم از مراجع تقلید منتشر کرده که ثابت می کند زدن کراوات اشکال دارد و ریش تراشیدن حرام است. فقط یک مشکل این وسط وجود دارد. اینکه سایت تابناک و بقیه سایت های طرفدار احمدی نژاد، بیشتر طرفدار احمدی نژاد هستند و مراجعی که حکم صادر کرده اند، جرات ندارند از در خانه شان بیایند بیرون. عجب شیر در شیری . بهترین جواب همان است که آیت الله حایری داده . همان کسی که نماز جمعه شیراز را حکم آیت الله خمینی و ایت الله خامنه ای را ول کرد و گفت تبرک دارد معلم اخلاق کابینه ائتلافی. همان کسی که با دو بار رفتن در جلسه هیات دولت [چهارشنبه ها هم هست که از قدیم می گفتن جنی ها غش می کنند] به این نتیجه رسید که علما احمدی نژاد را مصرف نمی کنند.

 

دانشجو روحانی، پیوندتان در زندان مبارک

من فکر می کنم پیوند دانشجو و روحانی خیلی چیز خوبی بود. شاید باور نکنید، ولی اگر این دوتا عقدشان در آسمان بسته نشده بود، الآن این همه دانشجوی مسلمان طرفدار دموکراسی و این همه روحانی بدون لباس( قبل از ورود یا الله گفته شود.) نداشتیم. اکثر این روحانیونی که الآن با ولایت فقیه مخالفند، و اکثر دانشجویان مذهبی دفتر تحکیم که حالا طرفدار حقوق بشر هستند، اتفاقا به دلیل همین رابطه به راه راست هدایت شدند وگرنه الان آقای اشکوری با آن لباس چطور در رم می چرخید و علی افشاری و موسوی خوئینی در گرمسار بودند برای خدمت به خلق . اصولا همین رابطه بود که به روحانیون فهماند کره زمین گرد است، دانشجویان هم فهمیدند اگر با روحانیت ارتباط نداشته باشند، دوباره ممکن است کره زمین دراز بشود. در همین راستا آقای خامنه ای گفت “برخلاف برخی مقاطع گذشته در دولت فعلی زمینه فعالیت روحانیون در دانشگاهها بسیار فراهم است.” واقعا هم همین طور است، الآن امکان فعالیت روحانیون در دانشگاه بسیار زیاد است. تنها گروههایی که امکان فعالیت در دانشگاه ندارند، یکی دانشجویان هستند و یکی هم استادان دانشگاه. البته با یک استثنا که در مورد دانشجویان شاگرد اول و استثنائی است که یا در دانشگاه ها و موسسات معتبر دنیا هستند مانند نود در صد فارغ التحصیلان شریف و یا در زندانند مانند محمد رضا جلائی پور تا بداند و گول نخورد و بورس و پیشنهاد فرنگی ها را رد نکند و برای خدمت به میهن راه بیفتد بیاید تهران . مرد حسابی مگه مغز احمدی نژاد خوردی عوضی.