امواج بزرگ اعتراض به ریز ریز موج هائی تبدیل شده که سکون در طبیعت آن نیست. ایرانیان با امواج بزرگ اعتراضی، دیری است خواب از دیده خفته ها ربوده اند. توانسته اند خطوط سیاست خارجی را متناسب با وحشتی که بر دل خفته های خاطر جمع انداخته اند، تغییر بدهند. اینک امواج ریز ریز اعتراض را در برابر سیاست های رسانه ای تمرین و مدیریت می کنند. امواج، مغز تبلیغاتی حکومت را نشانه گرفته. آرام حرکت می کند. کاری به کار فساد حکومتی و نقض حقوق بشر و سوء مدیریت ندارد. یکراست می زند به یک نشانه. شلیک می کند به یک هدف که ظاهر سیاسی ندارد. صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، زیر کوبش ریز ریز موج های اعتراضی، عقب نشینی می کند. تا کی؟ معلوم نیست. نمی تواند به اعتراض بختیاری ها و مازندرانی برچسب “تهاجم فرهنگ غربی” بزند. هجوم از سوی لایه های فرهنگ ملی است که بافت فرهنگی بختیاری و مازندرانی پاره هائی از آن است و در نهایت همان یک حرف را به گوش حاکمان می رساند که :
ما هستیم. آسوده هم نیستیم. ساکن هم نیستیم و همچنان بیشماریم. خوب ما را بنگرید. حرکت را از یاد نبرده ایم. داریم با اندوخته های تجربی، حرکت را کنترل می کنیم تا ببینیم دولت یازدهم چه اندازه حال و حوصله و قدرت ریسک دارد برای تضعیف لشگریان جهل و تا چه اندازه نیروی ما را درست ارزیابی کرده است، برای خیزش های بزرگ و به هنگام. اما نه نا به هنگام و شتابزده.
سریال های تلویزیونی یکی پس از دیگری، در لایه های فرهنگ ملی، حساسیت ایجاد می کنند. این یقین ظرف شکیبائی مردم را پر کرده که فرهنگ ملی را رسانه های جمهوری اسلامی به تاراج برده اند. اگر این یقین حاصل نشده بود، شکلگیری اعتراض های قومی و محلی به یک سریال، از روی عجز و ناچاری بر زبان مجلسیان شورای اسلامی جاری نمی شد. مجلسیان به مجیز گوئی از صدا و سیما مثل نان شب نیاز دارند. اما زیر ضرب امواج ریز خواست مردم، شانه خم کرده اند. شاید انتظارش را نداشته اند و قدرت ریزه موج هاست که زبانشان را باز کرده تا مثلا بگویند: “گردانندگان سریال های تلویزیونی تاریخ بختیاری ها را نخوانده اند” یا اعلام کنند: “سریال پایتخت ۳ بدون فایده آموزنده بود”.
معترضین به سریال پایتخت 3 در برابر استانداری مازندران در شهر ساری، تجمع کرده و گفته اند “ادبیات به کار گرفته شده در سریال، تمسخر و هجو موجود، انعکاس نادرست سنت ها و آداب و رسوم مازندران، حاکی از ناآشنائی تولیدکنندگان با فرهنگ استان است”.
اینک حکومتی که با امواج بلند بالا واعتراضی، به کرات، پائین و بالا پریده و همواره با نسق کشی، نفسی تازه کرده و آرایش صحنه سیاست را تغییر داده، و به ظاهر آسوده خاطر شده، مجبور است قدری در کار این جامعه پر توان که ظرفیت ها را یک جا و بکلی، وا نمی نهد، تامل کند و تحول را اگر به راستی در برنامه دارد، جدی بگیرد. ریزه موج ها علامتی هستند از امواج بزرگ که سر و کله شان، از آن دورها نمایان است. این که ناگهان پس از سالها تحقیر و توهین به فرهنگ و ادبیات و روشنفکری ملی، صدای اعتراض مردم، سنجیده و بی شوخی بلند شده، بی چیزی نیست. صاف و پوست کنده دارند می گویند، مغز تبلیغاتی نظام جمهوری اسلامی، جولانگاه لشگریان جهل است. روزنامه کیهان، شاخه ی مطبوعاتی لشگریان جهل که فرهنگ ایران را شخم زده و برای روسیه، دشمن تاریخی ایران، به هر بهانه نامه های عاشقانه می نویسد، دیر یا زود به همین سرنوشت دچار می شود و می رود زیر ضرب ریز موج هائی که یکی دو تا نیست و جمع و جور کردن آن سهل و ساده نیست. فرهیختگانی که کیهان، آنها را به انزوا و مرگ و تبعید کشاند، حریف این رسانه های ضد ملی نبوده و نیستند و هرگز دامان خود را به جد وارد این رویاروئی نکردند. آنها سلاح شان، کلام و نثر و نظم است. آن را از این نبرد دور نگاه داشتند. شعری سرودند و رفتند. روایتی از بیداد نوشتند و رفتند. خاطره ای از صدها کهریزک نقل کردند و رفتند. آن چه را که دوست داشتند بنویسند و بازی کنند و بسرایند، نیمه کاره در نیمه راه وانهادند و رفتند. درآمد ملی صرف مفسده شد. تولید سریال های تلویزیونی توسعه پیدا کرد. اما جای فرهنگ تاراج شده نمایشی و انتشاراتی را نگرفت. مردم یکی در میان از کانال های ترک و فارس، می پرند به سمت سریال های پر خرج تلویزیونی صدا و سیما. سریال ها دستمایه ای شده است برای اثبات این ادعا که دارند بساط جاذبه های ساته لایتی را جمع می کنند و نبرد با تهاجم فرهنگ غربی به پیروزی رسیده است.
درست سر بزنگاه که به نظر رسید خانه را از اغیار ( فرهیختگان) و غیر خودی ها خالی کرده اند، بختیاری ها و مازندرانی ها، راهی میدان اعتراض به فرهنگ رسانه ای شده اند تا از تاریخ و فرهنگ گم شده یا هجو شده خود بگویند و یکراست به قلب سیاست های رسانه ای بزنند. نمی دانیم اعتراض اول که منجر به تعطیل پخش سریال مورد اعتراض بختیاری ها شد، یا اعتراض اخیر مازندرانی ها، از کدام منبع تاریخی انرژی می گیرد. آن چه را می دانیم و دوست داریم بر شالوده آن چیزی بگوئیم سزاوار مردمی که حرکت های فرهنگی را بدون تظاهرات سیاسی ادامه می دهند، این است که بی تردید “ما زنده ایم” و هنوز زنده به گور نشده ایم. گاهی خودمان را به مردن می زنیم، اما نمرده ایم. به یک تلنگر زنده می شویم و حرکت را در مسیری دیگر که غیر قابل پیش بینی است ادامه می دهیم.
مردمی که روز شمار اعتراضی شان در ۳۴ سال اخیر لحظه ای آرام و قرار نداشته، در اوج انسداد سیاسی، به اعتراض دل بسته اند. با آن زندگی می کنند. شور و حال اعتراضی خود را از جائی به جائی می برند. لشگریان جهل را سر کار می گذارند تا برای هر اعلام حضور اعتراضی، کلی مایه بگذارند و پیاپی ادعا کنند سرنخ ها را پیدا کرده و دریافته اند از اسرائیل خط می گیرد. ۳۴ سال است سرنخ پیدا می کنند و هنوز باورنکرده اند سر نخ، دست خودشان است و مردم ایران دست کم در این ۳۴ سال به هر شکل وارد حرکت های ریز و درشت اعتراضی شده اند، از خویشتن خویش فرمان برده اند و هر بار ازآن هزاران باری که سرکوب شده اند از خم کوچه ای به کوچه دیگری نقل مکان کرده اند و در همه حال خواسته اند راه را بر مفسدان ببندند.
عقل سر جای خود. تمایل به خودی نشان دادن و غرق در امید و اعتدال نشدن هم سر جای خود. ایرانیان از انقلاب ببعد، البته دیگر گز نکرده نمی برند. اما این به آن معنا نیست که صبرشان صبر ایوب است و رفاه و خوشدلی و امنیت و کرامت انسانی را برای آن دنیای خود می خواهند. در کشوری که از برکت یک رژیم برآمده از انقلاب، این همه کودک توسط شبکه های فساد، صبح ها در جای جای تهران کاشته شده و شب ها با جیب پر از پول گدائی، توسط وانت های آشنا، جمع آوری می شوند و صبحی دیگر آنها را با جیب خالی روانه میدان های شلوغ شهر می کنند، طول و عرض و عمق دولت اعتدال و امید، اگر به خود نجنبد، چندان نیست که بخواهد لاک پشت وار حرکت کند.
اگر مردم حرکت های اعتراضی خود را کند و به امور به ظاهر غیر سیاسی معطوف و محدود کرده اند، این تغییر سرعت و جهت حرکت، دورانی دارد، نه در اندازه و قواره ای که آقایان انتظارش را می کشند و آن را به ظهور مهدی موعود موکول می کنند. وقت تنگ است و ریزه موج ها حرکت را ادامه می دهند. کاری هم به کار زمان ظهور ندارند. تاریخ دارد کار خودش را می کند. بازیگران زنده اند و بسیار نقش ها و بازی ها در راه است. و شاید در کمین آقایان!