محموداحمدی نژاد تنها رییس جمهوری است که پس از انتخاب شدن بردستان رهبرجمهوری اسلامی بوسه زده است اما هم او بود که در مناظره تلویزیونی با میرحسین موسوی و در ظاهر به بهانه نقدعملکرد و فاسد خواندن بخش عمده ای از تاریخ بعد از انقلاب، به صورت غیر مستقیم رهبری را مسوول حکومتی معرفی کرد که دوتن از مهمترین منصوبانش- به زعم وی - از فاسدان نظام هستند.
درتاریخ بعد از انقلاب سابقه ندارد کسی درداخل نظام رهبری را به صورت مستقیم یا غیرمسقتیم متهم به استفاده از افرادی در مهمترین مناصب کشورکند که - به قول آقای رییس جمهور- پرونده فساد دارند. پیام مستقیمی که سخنان احمدی نژاد دارد این است که یا این افراد با اینکه فاسدهستند توسط رهبر مورد استفاده قرار گرفته اند یا اینکه آنقدر زوروقدرتشان بر رهبری می چربد که رهبر علیرغم وجود پرونده هایی که دارند ناچار شده بالاترین احکام را به آنها بدهد. در هر دو صورت انگشت اتهام احمدی نژاد عملا متوجه رهبری بوده است.
انتقاد محمود احمدی نژاد از عمده ترین سالهای بعد از انقلاب دقیقا همان حرف هایی است که - به قول نیروهای امنیتی- نیروهای “برانداز و ضد انقلاب” همواره مطرح کرده اند. حرف هایی که گفتن بسیارکمتر از ان ماه ها وسالها زندان را برای گویندگان آن به همراه دارد. احمدی نژاد عملا در ظاهر دو تن از روحانیون باسابقه جمهوری اسلامی را - که اتفاقا رقیب سیاسی اش هستند- فاسد می خواند، اما وجه دیگر چنین اتهامی این است که این دو نفر مهمترین احکام را از رهبرجمهوری اسلامی دارند. یکی رییس تشخیص مصلحت نظام است ودیگر رییس بازرسی دفتر مقام رهبری.
او -خودآگاه یا ناخودآگاه - این موضوع را نادیده گرفت که مهمترین تصمیمات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی طی همه این سالها با نظررهبری گرفته شده است. رهبری حتی در مجلس ششم تصویب قانون جدیدمطبوعات را در مجلس برنتابید وبا نامه ای به رییس مجلس وقت آن را از جریان بررسی خارج کرد. او نفر اول سیاست خارجی کشور طی دو دهه گذشته بوده وبه تبع آن پرونده هایی مانند برنامه هسته ای ایران زیر نظر او مدیریت شده است. بنابراین انتقاد احمدی نژاد وخیانت خواندن توافقنامه سعدآباد و یا زیرسوال بردن سالهای دوران جنگ، عملا حمله غیرمستقیم به نحوه مدیریت رهبرنظام جمهوری اسلامی و بی کفایت خواندن اوست.
چرا که مگر می شود کشور با چنین فسادو تصمیمات غلطی اداره بشود و رهبرانقلاب وحکومتی که تجمع زنان در خیابان ها را هم بر نمی تابد یا انتقادات یک وب لاگ نویس را هم تحمل نمی کند و درنهایت حرف آخر را در همه امور می زند بنشیند وشاهد وقایع باشد و دم برنیاورد؟ در واقع تصویری که احمدی نژاد از نظام جمهوری اسلامی اراپه می کند آخرین چیزی است که کسانی که خود را حافظ نظام می دانند- و برای حفظ آن از هر کاری طی سه دهه گذشته فروگذاری نکرده اند- می خواهند. برای حفظ نظام جمهوری اسلامی برخی از مسوولان آن طی سالهای گذشته - بنابرقرائت بیمارگونه ای که داشته اند - دست به آدم کشی زده اند، صدها نفر را به زندان انداخته اند، هزاران نفر را خانه نشین کرده اند و دهها برابر آن را روانه کشورهای دیگر. طبق این قراپت مریض برای حفظ نظام، هرچیزی که نظام اسلامی را خارج از یک نظام مقدس و با ریشه های آسمانی که به نوعی با آن سوی ابرها متصل است معرفی کند، مردوداست. اما احمدی نژاد با قرئتی که ازدولت های جنگ، سازندگی واصلاحات اراپه می کند، عملا می گوید که نظام اسلامی روی دوش مردانی پرنفوذ وباسابقه ولی فاسد می گردد. این قعطا تصویری نیست که آیت الله خامنه ای تلاش می کند از نظام اسلامی اراپه شود. ( قرائت اصلاح طلبان از حفظ نظام البته افزایش آزادی های فردی اجتماعی وبازکردن فضای سیاسی به منظورچرخش قدرت بوده است. گزینه ای که همواره از سوی طرفداران گزینه اول انگ انقلاب مخملی خورده و با بدبینی به آن نگاه شده است. )
اما چرا؟ چرا محموداحمدی نژاد چنین کرد؟ تا کنون چهار روایت از شرایطی که منجر به اظهارات رییس جمهوری شده ارائه شده است. رایج ترین آن این است که محموداحمدی نژاد همان گونه که درسیاست خارجی با بی مبالاتی وناآشنایی خود با معادلات بین المللی انزوای منطقه ای وجهانی را برای ایران به همراه آورده و همان گونه که درعرصه داخلی وی با سیاست های نادرست، در بحبوحه ای که از موهبت قیمت بالای جهانی نفت برخوردار بود، وضعیت اقتصادی کشور را به بدترین شکل خود طی ۱۵ سال گذشته کشاند، در عرصه سیاسی نیز با یک اشتباه فاحش دیگر عملا خود را در برابر کل نظام قرار داده تا به هر ترتیبی که شده حضور خود را برای چهار سال دیگر در صندلی ریاست جمهوری تضمین کند. چرا که او یک رییس جمهوری پوپولیست است و صرف نظر از ادعاهای آسمانی ایی که دارد، همواره تلاش می کند دست روی نقطه ای بگذارد که مردم را به سوی خود جلب کند. او به فراست دریافته که هر کسی کاندیدای مخالف وضعیت موجود قلمداد شود می تواند آرای زیادی را به خود جلب کند به همین جهت ژست مبارزه با فساد را گرفته است. اگرچنین باشد که به نظر می رسد عملا چون خود وی نیز از نظام سیاسی و سرنوشت آن مبرانیست، عملا به بیراهه رفته است. واکنش روحانیون عالی رتبه وبدنه اصولگرایان به سخنان او نشان می دهد که چاقویی که او برای مبارزه انتخاب کرده عملا خود او را می برد.
گزینه دوم که این روزها برخی از آن سخن گفته اند این است که این ماجرا یک برنامه ریزی است با هماهنگی رهبری که به این ترتیب، چنین افرادبزرگی در کشور را به زمین بزنند تا زمینه برای اقتدار کامل رهبری مهیا شود. این ماجرا شاید درروی کاغذ درست به نظر برسد اما در عمل یک مشکل اساسی دارد واینکه سرنوشت سران نظام به نوعی به هم گره خورده است. به علاوه به هرنحوی که نظام تضعیف شود وافراد برجسته آن به دلایلی مانند فساد از میدان رانده بشوند، کلیت نظام با بحران مشروعیت مواجه می شود و اقای خامنه ای و سمتی که دارد خود با چالش مواجه می شود. بنابراین - با درنظر داشتن سابقه رابطه رهبری با افراد مانند هاشمی و ناطق نوری- چنین گزینه بسیار دور از ذهن وتا حد زیادی تخیلی به نظر می رسد.
گزینه سوم این است که احمدی نژاد به صورت خودآگاه پروژه عبور از رهبری را کلیدزده است. به این ترتیب احمدی نژاد با زدن نزدیک ترین افراد منصوب رهبری عملا زیر پای وی را خالی می کند. او با فاسدخواندن چنددولت قبلی و مقامات عالی رتبه شان، عملا مدیریت رهبری را زیر سوال می برد وبه این ترتیب خودش را آماده می کند تا در حرکتی غافلگیرکننده در مدت دوم ریاست جمهوری به نوعی خود را به نظام تحمیل کند که مانند هوگو چاوز بتواند تا زمانی که می خواهد بر صندلی ریاست جمهوری تکیه بزند. در این گزینه احمدی نژاد با استفاده از همه قدرت خود درمیان نهادهای نظامی وشبه نظامی و ابزارهای دولتی به هر ترتیبی که شده نام خود را از صندوق های رای گیری بیرون می آورد و در دوره دوم ریاست جمهوری خود با کنارگذاشتن مخالفان خود در یک حرکت ضربتی عملا خود را به نیروهای سیاسی منتقد تحمیل می کند وبا ایجاد یک فضای پلیسی گسترده به کار خود ادامه می دهد. طبق این گزینه، احمدی نژاد خود را ناچار به اعمال چنین شرایطی داند. چرا که درصورتی که وی به ریاست جمهوری نرسد، باید پاسخگوی بی مبالاتی ها و فساد و ندانم بکاری هایی بشود که در طی چهارسال گذشته صورت گرفته است. اقدامی که اگر انجام شود هزینه سنگینی را بر دوش او وهمراهانش به همراه خواهد داشت.
گزینه چهارم ترکیبی از سه گزینه اول است. اما شخصا معتقدم گزینه دوم و سوم به دلیل ویژگی هایی که از جمهوری اسلامی سراغ داریم یا باطل است یا احمدی نژادرا به جایی نمی رساند. چون نه جامعه سیاسی اجازه چنین کاری را به وی می دهد، نه با توجه به سابقه رفتارهای سیاسی بیست سال گذشته، رهبرجمهوری اسلامی به وی چنین اجازه ای خواهد داد.
بدین ترتیب، ادعای فاسدخوانی مقامات عالی رتبه نظام محموداحمدی نژاد تنها به یک گاف کشنده سیاسی ناشی از عدم درک معادلات موجود در عرصه سیاست ایران شبیه می ماند که نه تنها نیروهای آزادی خواه ودموکراسی خواه را- که اعتقاد به ناتوانی او و خطاهای متعدد دوره اولش دارند- بلکه کلیت نظام را درمقابل خود گذاشته است. کلیتی که حاضر نیست خود را فدای تازه واردی کند که جاه طلبی هایش مرز وحصری ندارد و برای رسیدن به هدف هایش حاضر به قربانی کردن هرچیز و هرکسی است از جمله نظام ورهبری.
اما واکنش ایت الله خامنه ای به نامه هاشمی رفسنجانی نشان خواهد داد که کدام یک از گزینه های یاد شده اعتبار بیشتری دارد و اینکه آیا نظام که در سالهای گذشته از پیچ وخم های پرتنشی عبور کرده می تواند این شوک را نیز پشت سربگذارد یا نه؟ شاید تلاش ایشان حداقل برای تضمین سلامت انتخابات -که می تواند از طریق دستورصریح به شورای نگهبان ونیروهای نظامی تحت امرش به خصوص سپاه پاسداران و بسیج ظهور یپدا کند -گامی موثر وآغازین باشد برای شاپبه هایی که جدی شدنشان هزینه های زیادی را به نظام وکشور تحمیل خواهد کرد. باید ماند ومنتظر ماند دراین ساعت های واپسین چه اتفاقی می افتد.